قضیه درست بر عکس است اگر ما شناختی از کل هستی حاصل نکنیم پاسخ تمام سوالات ریز را هم که بدهیم هیچ مشکلی حل نخواهد نشد و ما همچنان دور خود چرخیده ایم ما باید به دنبال علمی باشیم که تنها نقش دو چهار در صد متر امدادی را نداشته باشد و سهم ما تنها هل دادن علم به جلو و رساندن آن به دست آیندگان نباشد، من دنبال سهم خود از آگاهی هستم؛ اینکه آیندگان به چه درگی از هستی می رسند اصلا برای من مهم نیست من باید قبل از مرگ نسبتم با هستی را روشن و تکلیف خود را بدانم.
مشخص است اصلا آنچه من گفته ام را درک نکرده اید.اگر اینگونه بود ک این نگاه شما واقعا کافی باشد هرگز نه فلسفه ای شکل میگرفت و نه علم تا این حد پیشرفت میکرد. گفتم ک درکی تا این حد در حیوانات هم هست.. و بعنوان مثال خیلی برایم جالب است بدانم ک با این دیدگاه چگونه میتوانید فرقی بین انسان و حیوان قائل شوید؟
چه کسی گفته هستی محمول است؟ متاسفانه ظاهرا از اولیات منطق هم اطلاعی ندارید.بله.. هستی «ذات و جوهره» ی آن پدیده است.. اما هستی محموله ایست ک بر چه حمل میشود؟ مگر جز بر "چیز" میتواند حمل شد؟
هستی موضوعی است که همه آنچه شما به آن چیز می گویید به آن آویزان هستند.اینکه هگل چه می گوید من اطلاعی از آن ندارم اما آنچه گفتم کاملا روشن و واضح است اگر استدلالی بر خلاف آن دارید بیان کنید تا اشکال فهم خود را بیابم.اما این ک سایری در هستی را قابل فرض نمیدانید آیا بدان معنی است ک علیه بخش مهمی از فلسفه ی کلی و آیین هگلی برخاسته اید؟








































پاسخ با گفتآورد