
نوشته اصلی از سوی
Ouroboros
حالا که میبینم آنارشیست(و طبیعتا اَندیویدوالیست)بودن ِ من بیتردید نقش بزرگی در ریشههای مخالفت ما دارد. من هرگز نخواهم پذیرفت که فرد نسبت به جامعهای که در آن به دنیا آمده به صرف به دنیا آمدن و بزرگ شدن «وظیفه»ای دارد، بلکه بالعکس، معتقدم جامعه به عنوان نهادی که فلسفهی وجودی ِ آن اعتلای سطح زندگی افراد بوده در برابر اعضای خود مسئول است. حداکثر تخفیفی که میتوانم بدهم اینست که بپذیرم این مسئولیت «میتواند» دوطرفه باشد، یعنی اگر جامعهای همه چیز را برای فرد محیا کرد و آن فرد انگل بودن را برگزید، "شاید" بتوان او را سرزنش کرد، اما جامعهای مثل ایران که در آن قانون جنگل حاکم است و جز رنج و عذاب و فلاکت به اعضای خود چیزی هدیه نمیکند(و باز تأکید میکنم که بخش بزرگی_بیشینهی_از مشکلات ما به ج.ا ربطی ندارند. این حکومت معلول "بسیاری" نقصهای بزرگ فرهنگی و اخلاقی این جامعه و علت "برخی" از آنهاست)هرگز نمیتواند طلبکار باشد که «تو وظیفه داری برای من دل بسوزانی». اگر کسی چنین فداکاری کرد و تصمیم گرفت برای اعتلای ِ جامعهای که جز تحمیل و سرکوب در همهی ارکان به او چیزی نداده مبارزه کند، هرگز «انجام وظیفه» نکرده، بلکه دارد به عنوان یک اومانیست ِ تمام عیار به بشریت خدمتی بلاعوض میکند و بس. گمان کردهاید درک ِ «بنشین بگذار ببینیم چه میشود؟» فقط متعلق به خارجنشینهاست؟ جامعهای که در آن یک میدان پر از آدم قمه خوردن یکی دیگر را از دور تماشا میکند نمیتواند و نمیباید از هیچکس، هیچ چیز بخواهد. اگر کسی با خود گفت «من حاضر نیستم برای این «جامعه» حتی یک قدم بردارم، چون حتی یک قدم برای ِ من برنداشته»، نه فقط حق دارد، بلکه اصلا دارد حرف درستی هم میزند! هرکس باید تا هر اندازه که میتواند به فکر نجات خودش باشد، و حتی اگر توانست به نجات دیگران کمکی بکند و نکرد، با عنایت به مشاهدات من از جامعهی ایران، فقط به ایرانی بودن ِ خود وفادار مانده و معاملهای با مردم ِ خود کرده که هر لحظه با او کردهاند. بگذارید یک قدم ِ دیگر هم پیش بیایم و بگویم حتی اگر به افتاده بر زمین لگد هم بزند باز کار خلاف عرف و اخلاق، آنطورکه «جامعهی ایران» تعریفش میکند نکرده! «هرکه برای خود، همه برای خودم».