ربط خاصی ندارد، ما به نوشتهی اخیر وبلاگ سونیاکس میپردازیم و واکنشهای به آن. به نظر من واکنشهایی که به او شده بدلیل اولا فقدان سندیت ِ ادعاها در آن پست و ثانیا لحن بسیار تهاجمی طبیعی بوده، خودش اینرا نشانهی بیمغزی خوانندگانش میداند و معتقد است اگر حرف او را بخوانید چیز دیگری گفته و انتقاداتی که به او میشود سوء تعبیر بوده.
یکی دو نکته دربارهی این پیام شما:
1. منظور من از جعل مدرک این بود که اسناد شما ربطی به ادعایتان ندارند، و چیز مورد مناقشه اینست که اساسا شریک نبودن یک نفر در فعالیتهای سیاسی برعلیه ج.ا او را از حق دعوت مردم به اعتراض محروم نمیکند. لزوم ِ عینی ندارد که شیخ حتما به آنچه سر منبر موعظه میکند عمل بکند یا نه(لزوم اخلاقی دارد و البته به اعتبار ِ او نزد اطرافیانش خواهد افزود، وانگهی الزام ِ عینی ِ قابل رجوعی نیست که شما بخواهید از آن شاهد بیاورید). اگر به همین درک ِ مرحلهای ِ شما باور داشته باشیم، طبق همین تز من در این رابطه از شما صلاحیت ِ بیشتر و حق بالاتری برای اظهار نظر دارم، چون داخل ایران هستم!
2. اینکه خیلیها پس از گرفتن تابعیت به ایران میآیند(بخوانید دربارهی تحت تهدید از سوی دولت ایران بودن دروغ میگویند)به باور ِ من قابل توجیه است، قابل توجیه هم نباشد خیلی سخت میتوان گفت که غیراخلاقیست. قربانیان ِ مستقیم هدفگرفته شده توسط ِ ج.ا هرگز فرصت فرار کردن و خارج رفتن و پناهنده شدن پیدا نمیکنند و اعدام میشوند. عدهی کثیری از این پناهندگان حقیقتا توانایی ادامهی زندگی در ایران را ندارند، و من متعجبم که چرا شما فقط وجه سیاسی ماجرا را میبینید؟(به قول معروف: شما دیگر چرا؟). مگر همه نوع فشاری که بر جامعهی ایران هست سیاسیست؟ اکثر پناهندگان سیاسی که من دیدهام و میشناختم(راستش همهشان بجز یکی)بدلیل فشار اجتماعی و روانی ترک وطن کرده بودند، ولو اینکه اروپایی به این چیزها پناهندگی نمیدهد و ناچارند خود را سیاسی جا بزنند، ولی اینها هم به همان اندازهی ج.ا کشنده و غیرقابل تحمل هستند. هرکس آستانهی تحملی دارد، مال من 27 سال بوده، مال یکی دیگر 30 سال است و مال آن یکی 50 سال. وانگهی زیر این فشار ِ دیوانهوار بالاخره همه خرد خواهند شد، و برخی از آنها که هنوز جوانتر و بیچیزتر و کمتر پایبند هستند ممکن است کشور به کشور جان و مال خود را به قاچاقچی بسپرند و بیایند آنجا برای پناهندگی. حقیقتا اعتقاد دارید کسی تا فعال سیاسی نباشد حق فرار از ایران ندارد؟ اگر از من بپرسید هر شخص مونث ایرانی باید یک پناهندگی ِ دائم از غرب بگیرد، چون حجاب اجباری و سنگسار و محرومیت از حق طلاق و ارث نابرابر و نداشتن حق حضانت و خروج از کشور و چندهمسری و غیره(یا نصف این)برای جستن ِ پناه و پناهجو شدن کافیست!
3. آدمهایی مثل آن رذلی که مثالش را زدید زیاد نیستند. البته کم ِ آنها هم زیاد است و غیرقابل ِ تحمل، وانگهی من هرگز نخواهم پذیرفت که اکثریتی، یا حتی اقلیت ِ بزرگی از ایرانیهای مقیم آلمان اینطور زبالههایی باشند، ولو یک ایرانی ِ مقیم آلمان هم به عمرم ندیده باشم و صلاحیت ِ تجربی ِ شما را در اینباره نداشته باشم، میدانم که اینها انگشت شمارند، همانطورکه میدانم فقط میان ِ ایرانیان نیستند.. ولی حتی اینها هم حق همه کاری(اظهار نظر، دعوت کردن دیگران به مبارزه، شرکت در مثلا انتخابات ایران ِ آزاد فرضی به عنوان رأی دهنده یا کاندیدا و غیر)را دارند، چون ما مثل ِ آنها نیستیم و خود را به چنان مرحلهای فرونخواهیم انداخت. آنها حق حرف زدن دارند، ما هم حق گوش نکردن. و وظیفهای هم اگر داشته باشیم، برملا کردن چهره و رسوایی چنین جانورانیست در محضر جامعه.
4. یک نظری هم درام دربارهی اینکه چرا این دسته از ایرانیان چنین میشوند. شاید آن دوست ِ شما حقیقتا در ایران فعال سیاسی بوده، و شاید نبوده، این مهم نیست. یکبار قبلا گفتم که ایرانی وقتی به غرب میرود از آسودگی جامعه و فضای بیتشنج و سرخر ِ آنجا علاوه بر تذلذ، تعجب هم میکند و واکنشها به این پدیده متفاوت است. در من حسرتبرانگیز بود و آزردگی، که چرا ما نمیتوانیم اینطور راحت و بیشیلهپیله زندگیمان را بکنیم، در بعضی دیگر(بخصوص مهاجرین عرب_در فرانسه منظورم است_)این پدیده اثر دیگری میگذاشت: بیزاری از جامعهی غرب. آنها هم سوال مرا از خودشان میپرسیدند، و پاسخی که میدادند این بود که غربیها با تاراج منابع انسانی و اقتصادی ما و با حمایت از دیکتاتوریهای حاکم باعث بدبختی ما شدهاند، پس مرگ بر غرب. در میان ایرانیان اما(چون یک فقره انقلاب از آن ذهنیت غرب ستیز برآمد و بدبختی نه فقط درمان نشد بلکه تشدید شد)، پاسخ ِ محبوب و رایج این بود که ما ملتی ذاتا خر هستیم، درست بشو نیستیم، و «مرگ بر خودمان»!
این درک نیهیلستی و ضدجامعه به طریقی وحشتبرانگیز در میان ایرانیان خارجنشینی که من دیدم زیاد بود، و نیازی به گفتن نیست که چنین درکی چه راحت به بیزاری از تمام مظاهر ایرانیت میانجامد و در پی ِ آن بیاعتنایی به آنچه بر سر مردم میرود.

















































پاسخ با گفتآورد
آغازگر جُستار

