برخلافِ شما من تصور میکنم انسانِ امروزین آنقدر عقل و شعور دارد که بتواند دستگاهِ اخلاقیِ خودش را بدونِ الگو گرفتن از امثالِ محمد و علی و دارو دسته بنا کند. جز اینکه شما بفرمائید ما برای اینکه بدانیم دروغ گفتن کاری بدی است، باید ببینیم محمد آنرا تایید کرده یا خیر؟!


بله خب؛ مگر اینکه بتوانید از چنگیز و آتیلا و تیمور کمک بگیرید تا قدری محمد و "تعالیم ارشمند" ش را برایمان توجیه بفرمائید! اما قبل از اینکه درس تاریخ به ما بدهید، ما میدانستیم که چنگیز، مغولهایی که به صورتِ پراکنده میرفتند برای سیر کردن شکمِ زن و بچهی خود دزدی و راهزنی میکردند، با هم منسجم کرد طوری که دستجمعی بروند یک سرزمین را غارت کنند و حالش را ببرند! و البته این هم خودش یک "تعلیمِ ارزشمند " میتواند باشد و از نظرِ من در مقابل "تعالیمِ ارزشمندِ" اسلامِ محمد که همینها را آسمانی و مقدس کرد، طوری که 14 قرن پس از خودش همچنان استمرار و استدام دارد و میبینید مثلا پیروانِ این "تعالیمِ ارزشمند" در سالِ 2013 هر روز در یک مترو و هتل بمبگذاری میکنند یا یک مدرسهی دبستانی را به گلوله میبندند، بسیار کمتر حال به هم زن است. البته نگران نباَشید، چنگیز هم همچون محمد خیلی روی "عدالت" در تقسیم غنایمِ غارت حساسیت داشت و "عدالت" هم یکی از "تعالیمِ ارزشمند"ِ او بود. همچنین ایشان هم چون حضرتِ محمد که میگفتند "لا اکراه فی الدین" میفرمودند که در غارت هیچ اجباری نیست و اگر ملتی واقعا نخواهد ما او را غارت نخواهیم کرد ولی خب همانطور که لامصب پیامبر آنچنان جَلَب بودند که کاری میکردند که کفار، به تنها گزینهی ممکن برای زنده ماندن، یعنی مسلمان شدن، خودشان با رضایتِ قلبی تن در دهند، چنگیز هم همیشه بهانهای برای غارت پیدا میکرد! ایران هم که آمدند مردم با آغوشِ باز هر دو را پذیرفتند و مردان سرها و اموالشان را تقدیم کردند و زنها هم میگفتند شما را به خدا به ما تجاوز کرده و ببرید در بازارِ بردهفروشها بفروشید!
راهکارِ درست نه از الگو گرفتن از گذشتگان، بلکه از درس گرفتن و بررسیدنِ تاریخ بشر برمیآید و البته این هم تنها گزینه ممکن نیست. چرا که بشر خودش میتواند با تکیه بر خردِ خویش، اخلاقی که به واسطهی آن بتواند زندگیِ اجتماعیِ خود را تنظیم کند، تشخیص دهد وگرنه مثلا «سرقت ادبی نکردن» را ما از محمدی که تمامِ قرآنش را برپایه تورات و انجیل نوشته، بدون آنکه ارجاع بدهد، یاد نگرفتهایم. گذشتگان هم معمولا بسیار انسانهای خرفت و نادانی بودند و گهگاه نادر انسانهایی در میانِ آنها دانا یافت میشدند که همانها هم معمولا امثالِ محمد سر به نیستشان میکردند وگرنه ما درگیرِ این همه افسانه , خرافه و جهل نبودیم. برای بار چندم، شما باید با خود بیاندیشید آیا مثلا «دروغ نگفتن» در کنارِ «کفار و مشرکین (و البته خیلیهای دیگر) را گردن بزنید»، «مردان و زنانِ زناکار را سنگسار کنید»، «مرتد را از بالای کوه به درونِ دره پرت کنید»و ... میتواند ارزشی هم داشته باشد؟