
نوشته اصلی از سوی
Dariush
برای Contradiction آشوری واژههای ناهمسازی و خلافگویی را پیشنهاد کرده که به نظرم ناهمساز با توجه به سادگیاش واژهی خوبی است .البته پادستیز خوب است.
برابرگزینی یک واژه بجای یک واژهیِ دیگر ناکارآمد است. ما در انگلیسی یک کارواژه[1] داریم بنام to contradict, برای این باید بهمینسان در پارسی یک کارواژه بیابیم.
در اینجا ناهمساختن میشود یک کارواژه, پادستیزیدن نیز یک کارواژهیِ دیگر, پادگفتن[2] هم یکی دیگر. یکمی هنوز اندکی زمخت میزند, دومی و سومی بزبان من آسانتر میایند (:

نوشته اصلی از سوی
Dariush
البته مهربد جان idealism را گاه میشود آرمانخواهی (برابرنهاده آشوری) هم معنا کرد.البته در فلسفه همین معنای ایدهباورانه یا انگارهگرایی معنا میدهد و آرمانپرستی
در سیاست و هنر برای این واژه کاربرد.
آرمان = ideal, desire, goal
آرمانشهر = utopia
آرمانشهرگرایی = utopianism; بدید من
...
انگاره[3] و idea با هم خوب میسازند, بویژه اینکه هر دو چیزی ذهنی هستند و انگاره هم از همان انگاریدن\انگاشتن میاید.

نوشته اصلی از سوی
Dariush
به نظر من هم اکنون واژهی خوبی به نظر میآید.
--------------------------
خب برای اینکه وجهه کتاب خراب نشود، چندتا از واژههایی که از نظرم خوب هستند را میآورم:
برای متافیزیک :متاگیتیک را بکار برده (الیته اینجا این سوال پیش میآید که آیا میشود پیشوند لاتینِ متا را با واژههای پارسی بکار برد؟)
برای majesty و authority واژهی مهستی را بکار برده : خوشم آمد.
برای manifold واژه بسیارگان
برای ریاضیات ، مزداهیکی که خودت گفته بودی را پیشنهاد کرده.
برای contrast پادسانی را ساخته.
canon را به داتیک برگردانده (بزرگمهر و دیگران همان قانون را برگزیدهاند)
جای قطعیت تاشتیگی را بکار برده (certainly)
همنهاد آروینی =emprical synthesis
این را واقعا خوشم آمد : doctorine of the elements = بن پار شناسی
institution =درنهشت ، نهاد ، نظام
constitution, arrangement= آراستار ، سامان
گیتیگ[4] (با گ) که واژهای[5] است زیبا و پیشتر به کار رفته, پیشوند متا همان «فرا» است, من هم نمیدانم چرا متا به کار برده, درست اش میشود:
گیتیگ = physics
گیتیگین = physical
فراگیتیگ = metaphysics
...
پادسان و contrast بسیار خوب میزنند, بویژه اینکه میشود بآسانی ازش کارواژه[1] ساخت.
همنهاد[6] برای synthesis خوشآوا میزند, فرساختن را هم میشود بجای to synthesize کاربرد. حیدری ملایری هم «هنداییدن» را پیشنهاده[7]:
فرساختن هم آنجا میتواند به کار برود:
فرساخته[8] = artificial
فرساختگیدن = to artificialize
فرساختن = to synthesize
همنهادن / هنداییدن = to synthesize
من همنهادن را برای to compose بیشتر میپسندم:
هم = com
نهادن = pose
برای canon/قانون بی بروبرگرد «داته[9]» درسته (داتیک میشود حقوقی/قانونی و زابه[10]) که نامواژه[11] است.
«بُنپار» بجای element به نگر من هم بسیار زیبا میاید (از حیدری دیده بودم پیشتر), ولی آخشیگ[12] همچنان بهتر میزند برای خود element.
بُنپار را باید برای یک چیز درخورِ دیگر ببایست برداشت.
بجای doctorine پسوند -شناسی کاربردن هم زیباست, ولی دانشیک نیست! -شناسی برای logy- به کار میرود:
همبودشناسی[13] = sociology
روانشناسی = psychology
...
constitution, arrangement= آراستار ، سامان
اینها هنوز به کارواژه مینیازند! یک آراستار بجای arrangement گذاشتن گرهِ چندانی از کار نمیگشاید,
باید دید آراستاریدن داریم اینجا یا چه (: که به گمانم to arrange برای آراستن کمی نادرست میزند.

نوشته اصلی از سوی
Dariush
یک کاری هم که کرده و من اول بار است که میبینم به جای آنکه مثلا بگوید یگانگیِ سهش ، میگوید یگانگیی سهش ! به نظرم اینکه یک حرف اضافه کنیم برای چنین چیزی که میشود با همان کسره گفتش، بیخود است.
روی این دبیره[14] نگری[15] ندارم, بهکرد اش زمان دورریختنه!
نگارش کتاب رویهمرفته خواندنی و آسان بود؟
----
1. ^ آ ب kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
2. ^ pâd+goftan::Pâdgoftan || پادگفتن: ضد و نقیض گفتن Ϣiki-En, fa.wiktionary.org to contradict
3. ^ engâr+e::Engâre || انگاره: انگاره (ایده) که از انگاشتن میاید. www.loghatnaameh.org, Ϣiki-En idea
4. ^ git+ig::Gitig || گیتیگ: physics: مادی اینجهانی در برابر ماورالطبیعه Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ physics
5. ^ Vâžidan || واژیدن: سخن گفتن Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-En to speak; to tell; to say
6. ^ ham+nehâdan::Hamnehâdan || همنهادن: ساختن زیرساختارها; ساختن بخشهایِ سازندهیِ یک چیز Ϣiki-En to compose
7. ^ piš{pišvand}+nehâdan::Pišnehâdan || پیشنهادن: پیشنهاد کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to suggest
8. ^ far+sâxt+e::Farsâxte || فرساخته: مصنوعی Ϣiki-En sophisticated; artificial
9. ^ dât+e::Dâte || داته: قانون law; rule
10. ^ Zâb || زاب: صفت; فروزه Ϣiki-En, www.loghatnaameh.org attribute; adjective
11. ^ nâm+vâže::Nâmvâže || نامواژه: اسم fa.wiktionary.org, Ϣiki-En, Ϣiki-De noun substantiv
12. ^ Âxšig || آخشیگ: عنصر. طبع. اسطقس Dehxodâ, fa.wiktionary.org element
13. ^ hambud+šenâs+i{pasvand}::Hambudšenâsi || همبودشناسی: علوم اجتماعی Ϣiki-En sociology
14. ^ Dabire || دبیره: رسم الخط Ϣiki-En, fa.wiktionary.org, Ϣiki-Pâ writing system
15. ^ Negarei || نگرهای: تٸوریک theoric