2+2=4 گزاره(حکم) است گرامی نه کیفیت یا کمیت . شما همین که دو نفر را در کنارِ دو نفر دیگر قرار دهید خود به خود چهار نفر پدید میآید . تمامِ کیفیات و کمیاتِ ریاضیاتی قابلِ مقایسه و اندازهگیری هستند و تمامِ گزارههای ریاضی هم قابل ارزشیابی. هیچ کدام از کیفیات و کمیاتِ اخلاقی قابلِ مقایسه و اندازهگیری نیستند و هیچ کدام از گزارههایش هم قابل ارزشیابی نیستند (حداقل جهانروا نیستند). دقت کنید من ضد اخلاق نیستم، بلکه برخلافِ نظرِ شما میگویم چنین معانیای که عمیقا به طرزِ تلقی ما وابسته هستند و طرزِ تلقیِ ما هم ممکن است به تعداد هفت میلیارد عدد باشد، یکی از موارد نقضِ عینیت و واقعیت قائل شدن برای اخلاقیات است . اخلاق به عنوانِ یک پروتکلِ سودبخش، خیلی هم خوب است اما واقعیت قائل شدن برای آن را من نمیتوانم بپذیرم.
من نمیتوانم تضمین دهم که وجود نخواهد داشت و شما هم نمیتوانید تضمین دهید که پدید میآید یا اینگونه خواهد بود و دقیقا همین باعث میشود که بگویم واقعی نیست! چرا کفه ترازو را به شدت به سمتِ شما سنگین میکند؟ هرچند که سنگین و سبک بودنِ کفههای ترازو چیزی را مشخص نمیکند و یا باید ثابت شود که احکامِ اخلاقی واقعیت دارند یا خیر . یک مورد نقض هم کافی است.و آیا شما تضمین میدهید که وجود نخواهد داشت؟بنگر من شواهد موجود در قوم و خویشهایِ ناانسان خودمان کفه ترازو را به سمت من شدیدا سنگین میکند.
وارد نیست .به همان دلایلی که در بخشِ نخستِ این پیک گفتم.توجه کنید من نمیگویم ریاضی اینچنین است پس اخلاق هم چنین است.ولی تمام ایراداتی که شما برای اخلاق مطرح کردید به هر دو وارد است.
چگونه؟مخصوصا در بیولوژی و نگره بازی زیستی زمینه ارتباط ایندو بخوبی نشان داده شده.
اساسا نگاهِ نیهیلیستیِ من (داشته یا نداشته) اهمیتی در این بحث ندارد و شما نباید با سوق دادنِ من و بحث به سوی نیهیلیسم و سپس ردِ آن بگویید دارید از جهتی دگر دارید به موضوع مینگرید .