لحن کنایهآمیز شما تنها نشاندهندهی فقر و حقارت منطقیتان است. پراکندن افکار سطحی پیرامون «محفلنشینی» و «گیتار» همانطورکه گفته شد و پاسخی نگرفت حاکی از درک عجیبیست از مسائل پیچیدهی اجتماعی و فرهنگی که در عقاید نوآموختهی خود نسخهای از پش آمده برای توضیح آنها ندارید، و ناچار انکار مطلق را پیش میگیرید. همانطورکه ویتگنشتاین به راسل گفت، «هرآنچه تو نمیفهمی غلط نیست».
بله چراکه به آزادی و برابری اعتقاد داریم. قطعا لیبرالدموکراسی چنانکه نتایج مستقیم و عینی آنها را دیدهایم هزار بار اخلاقیتر، مساواتگراتر و آزادتر از سیستمهای مارکسیست-لینینیستی عقبمانده و «حزب محور» است. اما از آن مهمتر میدانیم که سپردن ابزار تولید به دست دولت بخشیدن قدرتمندترین اهرم کنترل جامعه به نهادیست تماما سرکوبگر که حتی یک نمونهی تقریبا موفق هم نداشته و در تمام تجربیات، تحت هر عنوانی که رخ داده یکسره فاجعهآمیز بوده.
تضعیف سرمایهداری اگر با تضعیف دولت همراه نباشد شاهد ظهور دوبارهی نظام سلطهی جدیدی خواهیم بود که از قبلی حتی بدتر هم هست: اتفاقی که در شوروی، چین، کوبا، کامبوج، کره شمالی، ویتنام و ... افتاد یک «انحراف» از مسیر اصلی سوسیالیسم دولتی نبود، بلکه نتیجهی طبیعی و بدیهی سپردن برجستهترین نهاد قدرت به دولت بود.
اتفاقا من هیچ مشکلی با دیدن ضعفهای بیشمار و سترگ سرمایهداری ندارم، شما از پذیرفتن نقاط مثبت آن عاجزید زیرا نقطهی ثقل افکارتان اینست که کاپیتالیسم شر مطلق است و هیچ دستاورد ارزشمندی نداشته و همه چیز فریب است و ... برای جلوگیری از توسل بیشتر شما به سفسطهی «مترسک» اینجا مشخص میکنیم که من نظرم دربارهی سرمایه داری چیست :
آیا سرمایهداری بیشتر میزان برابری، آزادی و رفاه را در تاریخ بشر پدید آورده؟ بله
آیا سرمایهداری بطور سیستماتیک در جامعه اقدام به تضعیف دولت میکند؟ بله
آیا سرمایهداری عادلانه است؟ نه
آیا روش بهتری برای تولید هست؟ بله
آزادیهای «اغواکننده» دقیقا همان چیزیست که مرا از شما جدا میکند، آزادی اغواکننده هم به اندازهی تمام دیگر انواع آن معتبر و مهم و به جا و رواست. باور ندارید؟ از زندانیان اوین و تبعیدیان به سیبری بپرسید ارزش حق آزادی بیان را، یا از تعدادی همجنسگرا بپرسید حق آزادانه زیستن چقدر در زندگیشان تاثیر گذاشته، یا نگاهی به جامعهی خود بکنید و بپرسید چرا در اینجا یک نفر در اندازهی تری ایگلتون بوجود نمیآید و ... بله این آزادیها «همهی» آنچه ما میتوانیم داشته باشیم نیست، چیزهای بسیار بیشتری هم هست که مهم هستند و میتوانیم و میباید به آنها برسیم، اما راه رسیدن به آنها نفی اینها نیست. خلاصه که شما راه نیستید، بیراههاید.
نه که گفتههای شما «منسجم» است: روانکاوی حالات ذهنی من + مشتی حملهی شخصی + اندکی سفسطه + حرفهای تکراری > سرزنش همهی ابنای بشر که مرتجع شدهاند و بجای حزب کمونیست طرفدار گیتار و توستر و رقص شدهاند.

















































پاسخ با گفتآورد