
نوشته اصلی از سوی
Mehrbod
انباشتگی خشم در زندگی شخصی که بسیار میبینیم, مرا به یاد داستانی از نویسندهیِ ترک «عزیز نسین» میندازد که
روزنامهها در سرخبر مینویسند «مسافری راننده اتوبوس را بر سرِ اعتراض به نداشتن گذربرگهاش (بلیط) کشت!», ولی زمانیکه
نویسنده بزیبایی در زندگی کس ما را فرومیبرد و یک گذشتهنما (flash-back) میرود میبینیم که این ریشهیِ خودش را از هزار
و یک بدبختی که از نشت کردن آبِ دستشویی خانه تا بیپولی و سر و کله زدن با صاحبخانه و زن و بچه و نداری و... بوده
گرفته و سرانجام در یک کنش پایانی, در چهرهیِ خشم بسیار در برابرِ بازخواستِ رانندهیِ اتوبوس از نداشتنِ گذربرگه تُهیده!
روزنامهها و رسانهها امروز براستی هم همینگونهاند, شما در خبرها میشنوید بهمان کس بهمان کار نابخردانه و دور از باور را بر سر هیچ و پوچ کرد, ولی هرگز
نمیخوانید چرا و خاستگاه این رفتار بژرفی چه بوده, بگونهای که همین دُژبرداشتِ نادرست که خشم! و نمیدانم آفندگری یک چیزی سرشتین است را ذهن مردم پدید آوردهاند.
در زندگی بیرونی اگر کسی کُنشی از روی خشم بکند شما پیش میروید و پرس و جو میکنید یا وی را میشناسید, ولی تلویزیون یک چیزی به شما نشان داده و بتندی رد میشود,
این پدیدهیِ نوی رسانهها هر چه پیش میرویم به برداشتهایِ دروغین و نادرستِ ما از پیرامون زندگی امان میافزاید و از چند دههی پیش نیز روندی رو به افزایش داشته است.