من که نفهمیدم شما چه گفتید!
من هر چه نگاه میکنم در نوشتههایم چیزی درباره «یقیین» و «حقیقت» پیدا نمیکنم،
بلکه همه سخن درباره منطق و بکار بردن منطق در گرفتن فرجامهای منطقی (درست/نادرست) بود.
چیزهایی که در این جهان میتوان به آنها یقیین داشت به سختی به شمار انگشتان یک دست میرسند،
چنانکه فیلسوف سرآوازه دکارت نخستین و مهمترین آن (آگاهی از هستی خود) را برای ما باز کرد.
روش دانشیک سود بردن از منطق و اعمال آن روی دادههای خام
بدست آمده از آروین و تجربه است که گامهای سیکلوار خود را دارد.
استقراگرایی؟ چنانچه بالاتر گفتیم، تنها یکی از بازوهای منطق میباشد.
این تنها از دید شما پیوندی به منطق ندارد.
برای آنکه روشنتر شود، از این نمونه سود میبریم:
- کبوتر پر دارد.
- کبوتر چون پر دارد میتواند پرواز کند.
- هر جانداری که پر داشته باشد، میتواند پرواز کند.
اکنون شما میگویید چیزی که در بالا آمده است منطقی است، ولی حقیقت ندارد،
هنگامیکه در تعریف درست منطق (که در همان ریفرنس خودتان نیز آمده) درست بودن
گزاره از دید استدلالی (soundness) تنها یک شق و بازوی آن میباشد، اما برای آنکه یک گزاره
منطقی شمرده شود بایستی دادههای برگرفته از جهان راستین نیز آن را تایید کنند (validity).
از سوی دیگر، شما ادعا کردید (بدرستی) که در بالا سفسته منطقی بکار رفته است، اما
چیزی که بایستی به آن دقت کرد این است که ما این سفسته منطقی را اصولا از آنرو سفسته
مینامیم که در جهانی زندگی میکنیم که نمیتوان از روی یک زاب (صفت) یک هودهگیری کلی نمود.
برای نمونه، اگر ما در جهانی زندگی میکردیم که هر چیز تنها و تنها یک زاب
میتوانست بگیرد، آنگاه میتوانستیم بسادگی گزارههایی مانند: «هر گردی گردو است.»
را درست بپنداریم، چرا که هیچ گردویی نمیتوانست خواه ناخواه بیشتر از یک زاب (گرد بودن) را در خود داشته باشد.
پس همه قواعد منطقی که شما گویا فکر میکنید از روی هوا و یا ساحرگی و
جادوگری فهم شده و قانونگذاری شدهاند، در حقیقت ریشه در جهان بیرونی و پیرامون ما دارند.
این یک تعریف بسیار محدود شده از منطق میباشد که کاربرد آن
را به استدلال و بررسی آنها کوتاه میکند (رجوع شود به ریفرنس خودتان).









































پاسخ با گفتآورد