نه بستگی به محیط و عوامل ثانویه دارد، خودخواهی به تنهایی ویژگی برتری محسوب نمیشود، اما نوعدوستی چرا، یک جمعیت نوعدوست بطور اتوماتیک در موقعیت برتری در قیاس با یک جمعیت خودخواه است، این اولا. دوم اینکه گفتهی شما زمانی معتبر بود که تنها راه گسترش نوعدوستی در یک جمعیت انتخاب ِ گروهی میبود، انتخاب خویشاوندی هم هست، که درون ِ هر جمعیتی، نوعدوستی فقط نسبت به حاملان ژنهای خویشاوند محدود میشود. این یعنی طی چند نسل، جمعیت چیترها به حداقل ممکن(البته نه صفر مطلق)میرسد.
چون ژن پس از مدت کوتاهی محو میشود. ما راجع به جاندار بحث نمیکنیم دربارهی ژنهای او حرف میزنیم، فرگشت نیز در مرحلهای ژنتیکی رخ میدهد. اینرا داوکینز خوب تشریح کرده، ایدهای ساده و بسیار جذاب است: تصور بکنید در یک جمعیت همهی افراد ساکر هستند، یعنی در برابر ِ هزینهای نسبت به خودشان، نفعی به دیگری میرسانند. حال گروهی بسیار کوچک از چیترها را به این جمعیت معرفی میکنیم، یعنی افرادی که از یاری دیگران استفاده میکنند، اما به وقت نیاز، خودشان به دیگران هیچ کمکی نمیکنند. اینها نسبت به ساکرها در موقعیت بسیار برتری قرار دارند، آنها به قدری از ساکرها میگیرند که چیزی باقی نمیمانند و ظرف یکی دو نسل بطور کامل نسل آنان را تا مرحلهی انقراض پیش میبرند(و درصدی بسیاری ناچیز باقی میمانند). اما گونهی سومی هم هست، که داوکینز آنها را «گراجر» مینامد، افرادی که یکبار به دیگری یاری میکنند، اما فقط اگر این کمک در آینده بازپرداخت نشود هرگز آنرا تکرار نمیکنند. یعنی خدمت آنها مطلقا مشروط است. با ظهور گراجرها در یک جمعیت، از آنجاکه فقط به همانند ِ خودشان کمک میکنند و امثال خودشان نیز در آغاز فقط حاملان ژنی هستند که این رفتار را پیریزی کرده، بلادرنگ هم ساکرها، و هم چیترها را تا مرز انقراض میبرند و جمعیت آنها را بطور مداوم زیر یک درصد نگاه میدارند. پس «نوعدوستی» درونگروهی به این صورت از دست چیترها نجات پیدا میکند.
از آنجاکه دلیلی برای ادعای خود ارائه نکردهاید و ادعای بیدلیل ارزشی هم ندارد به آن کاری نخواهیم داشت. چنانکه گفتم از منظری علمی ما خودخواه نیستیم، بلکه در میان نوعدوستترین پستانداران روی کرهی زمین قرار داریم، و باز گفتم که اینرا هم نباید و نمیتوان به پای فرهنگ نوشت زیرا آثار این نوعدوستی از دو میلیون سال قبل آشکار هستند و «فرهنگ» هم اخیرا بدل به چیزی تزئینی شده، پیش از این بدون ضمانت اجرایی معنایی نداشته. زمانی که انسان مدرن هنوز یک رویا به حساب میآمده. فرهنگ فقط این ویژگی را برجستهتر کرده و وجوهات جدیدی به آن افزوده. گذشته از این، ما قطعا میتوانیم در تعارض با ژنهای خود رفتار بکنیم(تا اندازهای)، خودکشی هم مثال خوبی نیست چراکه احتمالا ژنی برای خودویرانگری وجود داشته باشد و مواقعی هست که خودکشی «سودمند» به حساب میآید، مثلا در مورد عنکبوت بیوهی سیاه که نر در آن به استقبال مرگ میرود و ... در انسان هم مکانیزم مشابهی میتواند وجود داشته باشد، مثلا شخص زمانی که تشخیص(درست یا غلط)بدهد که شانس تولید مثل او کم است و به نوعی مانع از بقای اصلح خویشاوندان خود میشود اقدام به خودکشی بکند.

















































پاسخ با گفتآورد