«خشونت» تعریف مشخصی ندارد و انواع گوناگونی از آنرا میتوان شناسایی کرد. تخریب روانی، سریسازی و محرومیتهای نامتناسب با نوع جرم که در دموکراسیهای کنونی رخ میدهد «هیچ» تفاوت باطنی با دست و پا بریدن و مجازاتهای بدویتر ندارند، از این جهت که با هدف تثبیت موضع قدرت و نه بازگرداندن توازن به جامعه رخ دادهاند همانقدر «خشن» هستند، فقط نوع اعمال خشونت به چند دلیل تغییر کرده. محکوم کردن یک نفر بدلیل «دزدی» به سالها زندگی کنار قاتل و متجاوز و بچهباز و قاچاقچی هیچ تفاوت تکنیکی با بریدن دست او ندارد، هر دو منیت او را به یک اندازه از ریخت میاندازند و تا ابد با او همراه خواهند ماند.
من دزدی را اصلا به عنوان چیزی ادبی بکار نبردهام، قصدم بازتعریف آن بوده. تعبیر حقوقی ِ دزدی «سلب و سقط مالکیت از دیگران» است، شما با دست گذاشتن روی چیزی از باقی مردم نسبت به آن چیز سلب و سقط مالکیت میکنید، پس ما نیازمند تعریف جدیدی از دزدی هستیم که در آن بنا نهادن سیستمی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جهت ربودن ثمرهی کار میلیاردها نفر ذکر شده، سپس از مقابله با دلهدزدیها سخن بگوییم.
اولا خودخواهی بیولوژیکی در انسان هماندازهی و همجنس ِ نوعدوستی اوست، ما در صورت عدم وجود دهها هزار سال همیاری و همکاری مطلق بطور قطع محو میشدیم زیرا توان تکنولوژیک لازم جهت فائق آمدن بر مشکلات را نداشتیم و تنها از طریق کمک تمام اعضای یک جامعه شانس بقا میسر بوده، اینست که کلا بسیار همدل و نوعدوست فرگشت یافتهایم. خود اینکه میتوانیم جوامعی چنین منسجم و کارآمد بسازیم نشان دهندهی آنست که از توانایی استثنایی جهت آیندهنگری برخورداریم، زبانزدی یونانی میگوید ملتی موفق است که در آن پیرها درختانی بکارند که میدانند هرگز زیر سایهی آنها نخواهند نشست، هیچ جاندار دیگری در طبیعت به اندازهی ما دارای این ویژگی نیست. ثانیا چنانکه پیشتر گفتم چالشهایی که مطرح میکنید بدلیل نگرستین به موضوع از پنجرهای بسیار کوچک و محدود در نظم موجود است، میان خودخواهی و نوعدوستی در عالم طبیعت تفاوتی نیست، هر دو در نهایت به سود جاندار هستند و چه مدل زیباییست این، و بازتولید آن در جامعه امید و آرزوی من. تضاد منافع در سرمایهداری تنها دلیل مخرب فرض شدن خودخواهیست، و اگر جوامع بشری بر مبنی منافع و اهداف و آرمانها و افکار مشترک بنا بشوند پیشرفت من، بطور طبیعی به پیشرفت شما نیز منجر خواهد شد. من معتقدم اگر فشار اجتماعی بر فرد را برداریم، احتمال سر زدن رفتاری دگرآزارانه بجز در مواردی که شخص مشکلات روانشناختی دارد بسیار بعید است.
پس من خواستار افزایش خودخواهی هستم و اصلا انگیزهی اصلی و فرعی اعتراضم اعتلای هرچه بیشتر فردیت و منیت و شخصیت ِ منحصربفرد تکتک بدنهای انسانیست، اما در عین حال معتقدم در نظم طبیعی چیزها، مستقل از انحرافات کاپیتالیستی، میان منافع اعضای یک جامعهی سالم و بناشده بر آزادی تضادی نخواهد بود.
ابزار تولید که باید اشتراکی بشود، کالای تولید شده هم میتواند به صورت تعاونی یا رقابتی ارائه بشود، این دیگر مهم نیست.