به نظر میرسد تز شما دشواری ِ منطقی ندارد و مشکل آن بیشتر تکنیکی و برآمده از عدم تناسب با امکانات و بایستگیهای عینی ِ ماست: «رنجاندن دیگران برای رسیدن به هدفی، وقتی راه(های) جایگزینی برای رسیدن به آن هدف وجود دارد اخلاقی نیست. اینجا شاهد پیشفرص گرفتن مقدماتی محل مناقشه هستیم، از جمله اینکه سطح آنچه مایهی رنجش دیگران میشود به شدت فردی و غیرقابل اندازهگیری، بنابراین غیرقابل اعتنا و استناد است.
یک پیشفرض غلط دیگر در ترکیب ِ بالا اینست که «بودن ِ راههای دیگر برای رسیدن به هدف» مساوی با «نبودن دلیل موجه برای آزردن دیگران» تصور شده. ایراد آنهم اینست که «هدف» همیشه مفرد نیست، و برای مثال در بحث مذهب ممکن است «نقد منطقی» از منظر اخلاقی پسندیدهتر باشد اما فاقد کارکرد روانضربهای ِ هزل و ریشخند خواهد بود.
خلاصه چنان است که گویی این گزاره برای پیروزی در بحث پرداخته شده و هیچ ارزش عینی ندارد، زیرا به محض ورود به جهان واقعی «رنجاندن دیگران» از «توهین به عقاید» تفکیکناشدنی خواهد بود و ایراد ِ راسل به آن وارد خواهد بود.