@سارا ، پیش تر در اینجا از من خواسته بودید تا تعریفم از شعر و نیاز به سرایش آن را توضیح دهم، که پس از آن گفتگو را ادامه ندادید!
نکتهی خیلی مهمی را بیان داشتید. لطفا همین چیزی که بیان کردید را بیشتر باز کنید.
این بیان، خیلی خیلی شگفت آور و بحث برانگیز است! بسیاری از افراد در طول تاریخ، فعالیت خود را شاعری می دانستند و به سبک های ادبی گوناگون سخنانی موزون می سرودند و چه شاید دریافت و شعورشان هم به بالاترین حد رسیده باشد! حال چه هنگامی می توان فهمید شعور در شخصی به بالاترین حد رسیده؟
و یا چه طور می توان براستی فهمید که واژگان به بالاترین چم در کنار هم رسیده اند؟ به این معنا که معیار بالاترین چم دانستن واژه ها در شعر دقیقا چه بوده؟
من در مطالعهی مختصری که در تاریخ ادبیات ایران زمین داشتم، برخی سبک های ادبی چنان پیچیده و درهم بودند که هزاران معنا و برداشت متفاوت می شد از آنها
در ذهن گذراند. و یا برخی از شاعران چنان سروده بودند، که به راستی به هرزه گویی بیشتر شباهت داشتند. متاسفانه اکنون نامهایشان هم در ذهنم نیست که برایتان بنویسم.
از این رو، اگر فراتر از تعریف و جایگاهی که من از شعر برایتان پیش تر نگاشته بودم، خاستگاه و معنای بسیار ویژه ای را برای "شعر" و "شاعر" در نظر دارید، در این صورت به نظرم لازم است خیلی مفصل تر به آن بپردازید.