• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 401

    جُستار: بی خدا بودن چه حسی دارد؟

    Threaded View

    1. #30
      سخنور یکم
      Points: 18,513, Level: 86
      Level completed: 33%, Points required for next Level: 337
      Overall activity: 6.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      کنجکاو
       
      سارا آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Jun 2015
      ماندگاه
      زیر آسمان خدا
      نوشته ها
      695
      جُستارها
      19
      امتیازها
      18,513
      رنک
      86
      Post Thanks / Like
      سپاس
      288
      از ایشان 325 بار در 277 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      14 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Waffen نمایش پست ها
      به راحتی!
      منظورتان از عدم و پوچی حسی است که بعد از بی خدا شدن به انسان دست می دهد؟ اگر منظورتان این است که باید بگویم برای من مدت بسیار کوتاهی دوام داشت و دیگر به یاد ندارم چگونه حسی بود. این را بگویم که بنده بسیار معتقد بودم و در خانواده ای مذهبی هم بزرگ شدم.
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Waffen نمایش پست ها
      من سوال های شما رو میخوانم و گاها نمیدانم چگونه باید گفت تا اصل مطلب بیان شود.
      من شخصا روان خیلی آسوده ای دارم. اگر ناراحت باشم - که البته بسیار به ندرت اتفاق می افتد - به موسیقی گوش می دهم یا به ندرت با دوستی یا فردی نزدیک که می دانم درک می کند کمی صحبت می کنم.
      این را بگویم که از زمانی که اعتقاد به خدا را از دست دادم واقعا باری از دوشم برداشته شد و زندگی بسیار آرام تری دارم. اما از زمانی که دنیا را بی معنا می بینم آرامش فوق العاده ای دارم. توضیحش برایم بسیار سخت است. شاید a state of infinite bliss جمله ی بهتری برای توضیح این حس باشد.
      این هم از آرامش
      آنطور که شما فرمودید ......>
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Waffen نمایش پست ها
      سالها پیش که هنوز مسائله ی جدیدی بود بسیار حس زیبایی بود. حس آزادی بود و البته حس ترس و پوچی. این که عرض کردم مال زمانی هست که بنده 13 سال داشتم. :)
      الان هیچ حس خاصی ندارد.
      یعنی در 13 سالگی اعتقاد به خدا را از دست دادید! و احساس کردید که باری از روی دوشتان برداشته شده است. اما آیا گمان نمی کنید که 13 سالگی سنی هست که در آن نمی توان به یک دید و نگاه جامع و منطقی از هستی و وجود و جهان رسید؟ و اینکه در این سن یک فرد هر چقدر هم که مذهبی باشد و متعصب به مذهبش باشد باز هم تکلیف و باری را به آن صورت روی دوشش احساس نمی کند بویژه یک پسر 13 ساله ی مسلمان که هنوز به سن تکلیف هم نرسیده و از اینرو بیگناه محسوب می گردد.
      البته اینکه می فرمایید" به راحتی " وبعد هم اشاره می کنید که بسیار فرد متعقدی بودید آنهم در دوران کودکی! خب باز با هم جور در نمی آید! وقتی شما بسیار معتقد باشید به چیزی یعنی تمام روزنه های سوال و نقد و شک را در آن مورد مسئله مسدود کرده اید و از اینرو باز کردن یکی از این روزنه های کوچک هم نمی تواند کار چندان راحتی باشد.
      اما آرامش درونی منظور آرامش خیلی خیلی درونی بود!!آرامشی که متعلق به عالم درون باشد و نه برون. بله غم های و نا آرامی های برونی را می توان با شنیدن یک موسیقی آرام و امیدبخش تسکین اد اما با نا آرامی هایی که متعلق به عالم درون هست باید چه کرد؟ نا آرامی هایی که از جنس مادی نیست... البته نمی دانم شما آیا برای عالم درون هستی قائل هستید یا خیر. اما منظور بنده از آرامش درونی آرامش عالم درون بود! برای نمونه خودِ بنده ! با اینهمه نا آرامی هایی که در عالم درون دارم اما از دید دیگران بسیار آرامش بخش هستم!!! و دیگران از حضورم احساس آرامش می کنند!!!!!!!!!! ولی مشکل اینجاست که از حضور خویش در خود نا آرامم!


      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Waffen نمایش پست ها
      به راحتی!
      منظورتان از عدم و پوچی حسی است که بعد از بی خدا شدن به انسان دست می دهد؟.
      عدم و پوچی حاصل از اینکه پس حقیقتی فراتر از ماده در این جهان نیست و هر چه که هست و نیست ماده است و بس. و اینکه پس با این درونِ پرسشگرمان چه کنیم و این احساس "حقیقت" جویی را چگونه در خویش بکشیم وقتی حقیقتی نیست که آن را بیابیم! به هر حال همه ی اینها منجر به پوچی و بیهودگی می گردد اینکه پشت اینهمه نقش و خیال هیچ چیزی وجود ندارد.......






    2. 2 کاربر برای این پست سودمند از سارا گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Mehrbod (05-06-2016),Waffen (05-06-2016)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 5
      واپسین پیک: 11-11-2013, 07:50 PM
    2. پاسخ: 72
      واپسین پیک: 10-26-2013, 02:02 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •