یکبار دیگر برای اینکه تکلیف قادر مطلق روشن شود:
ما دو گردآیه داریم به حالت:
s1 = {آفرینش، ساختن، ...}
s2 = {خوابیدن، ساختن، اختراع کردن، درست کردن سنگی که خود نتواند بلند کند، ..}
s1 برای خدا است.
s2 برای آدمی است.
و همانگونه که پیشتر ثابت کردیم، آدم میتواند سنگی درست کند که خود نتواند بلند کند:
نوشته اصلی از سوی مهربد
تا اینجا را اگر فهمیده باشید، این قادر بنابگفته «مطلق» درست است که بیشمار عضو بیشتر در گردآیه خود (s1) دارد، ولی ما هموند و عضوهایی
در گردآیه دوم (s2) داریم که آدمی به انجام آنها توانا است و برایش انجام دادنشان سراسر منطقی و شدنی است هنگامیکه برای خدا، سراسر نامنطقی و ناشدنی.
پس اگر «هموند (عضو، member)هایی» در گردآیه s2 باشند که زیر-گردآیه s1 به شمار نروند، s1 با همه بزرگی خود مطلق نخواهد بود.
به بیان دیگر، s1 ابرگردیه آیه s2 نبوده و s2 نیز زیر-گردآیه s1 نخواهد بود، چراکه بنابر تعریف زیر،
A زیر گردآیه B است اگر و تنها اگر هر هموند A، زیر-گردآیه B نیز باشد:
بیشتر: Set theory
تعریف درست خدا «آفریدگار» و کسی است که جهان را [از هیچ] «آفریده» است. در تعریف از کمترین فرضیات
همواره سود برده میشود، بدین چَم که خدا میتواند هنوز خدا باشد بدون آنکه «قادر مطلق» باشد. Occam's razor؟
پس «قادر مطلق»، «دانای مطلق»، «مکار مطلق: ماکر الماکرین»، «زیبای مطلق» بودن و .. صفت و زابهای افزودهای هستند که تنها در دین و مذهب با آنها سر و کار داریم، نه در تعاریف درست و منطقی.