• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 150

    جُستار: فلسفه چیست؟

    Threaded View

    1. #9
      سخنور یکم
      Points: 17,184, Level: 83
      Level completed: 67%, Points required for next Level: 166
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      !More Extreme
       
      Empty
       
      Rationalist آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Aug 2012
      ماندگاه
      اتاق قرمزم!
      نوشته ها
      632
      جُستارها
      16
      امتیازها
      17,184
      رنک
      83
      Post Thanks / Like
      سپاس
      586
      از ایشان 1,202 بار در 511 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      13 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سامان نمایش پست ها
      خوب اگه فكر كردن با رعایت یك سری اصول رو معادل فلسفه به حساب بیاریم دیگه تفاوتی بین فلسفه و فكر كردن باقی نمیمونه كه بخوایم یكی رو متقدم بر دیگری به حساب بیاریم. این تعریف اتفاقا برای رفع تعارض نظر شما ارائه شد.
      مقصودتان از "یک سری اصول" دقیقا چیست؟همان آگاهی داشتن از تاریخ فلسفه است؟


      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سامان نمایش پست ها
      فلسفه و تاریخ فلسفه چیزهای جدا نشدنی ای هستند. در واقع میشه گفت فكر كردن بر روی امور تفكر برانگیز بدون داشتن سابقه از سایر تفكرات (و نتایج این تفكرات = نظریات)، برروی همون موضوع، در واقع تفكر نیست بلكه هدر دادن وقت و انرژی و در خیلی مواقع باعث انحرافه. بنابراین شاید اصلی ترین شاخصه ی فلسفه (به معنی ای كه در ذهن از شنیدن لغت فلسفه خطور میكنه - میدونید كه در دید عموم فلسفه یعنی یه چیز سخت و مبهم!)، همین آگاهی داشتن از تاریخ فلسفه هست.
      تاكید من بر این موضوع در پست قبلیم، تاكید بر همین اهمیت معنی دار بودن فلسفه تنها با آگاهی از تاریخ فلسفه (فكر كردن) بود تا دوستان به اشتباه نیفتند كه منظور من از فكر كردن، هرنوع فكر كردنی هست.
      ولی من بر خلاف شما؛ تفکر مستقل و بنیادگرایانه را در فلسفه کاملا ضروری می بینم!
      تاریخ فلسفه سرشار از فیلسوفانی با نظراتی بسیار متفاوت است.
      از هراکلیتوس و ارسطو گرفته تا دکارت، کانت، هیوم و فیلسوفان قاره ای و تحلیلی مدرن.
      هر یک از این افراد هم برای "فلسفه" تعریفی مختص به نظام فلسفی خودشان درنظر گرفته بودند ولی آنچه میان همه ی آنها مشترک بود؛ فکر کردن در معنای عام و اساسی آن بود.
      هنگامی که چنین آرا و نظریات متفاوتی در همان تاریخ فلسفه وجود دارد؛ چرا نباید دیگران در همان امور تفکر برانگیز
      تفکر کنند؟ هنگامی که برای تعریف" فلسفه" در این جستار تا مفهوم بنیادی "فکر کردن" پیش رفته ایم!
      اگر شما بخواهید "فکر کردن" را در معنای آگاهی داشتن از تاریخ فلسفه در نظر بگیرید؛ چنین پرسشی مطرح می شود
      که "فکر کردن" در مفهوم عام و بنیادی آن، چگونه در اندیشه شما تبیین می شود؟
      ...و به این موجودات دوپا بگو: آن اراده‌ای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!

    2. 2 کاربر برای این پست سودمند از Rationalist گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      kourosh_bikhoda (08-28-2013),sonixax (08-27-2013)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •