همین كه در اهمیت بنیادین تاریخ فلسفه با هم هم نظریم برای من كافیه.
ولی كسی كه برای خوردن یك لیوان آب موقع تشنگی 1.5 ساعت بطور جدی فلسفه میبافه از نظر من مشكل ذهنی داره و باید تحت درمان قرار بگیره. البته در این حالت هم من در فهم افكارشون عاجز هستم ولی بجای وقت تلف كردن برای درك حرفهاشون ترجیح میدم خیلی سریع یك لیوان آب بنوشم تا تشنگیم برطرف بشه. دیگران هم البته مختار هستند هرطور خواستند در برابر این افراد موضع بگیرن.
2. موافقم. اصولا حوزه ی فعالیت دانش و فلسفه هر چند ارتباط تنگاتنگی بینشونه، از هم جداست و هیچكدوم نمیتونه جایگزین دیگری بشه. هرچند ممكنه یك فیلسوف - دانشمند بتونه تنهایی بار هر دو رو به دوش بكشه.
3. بله به نظر من منطق در فلسفه تا حد زیادی نقشی مثل ریاضی رو در علم داره. یك ابزار و یا یك زبانه شامل بدیهیاتی كه ذهن خودبخود تشخیصشون میده. هرچند بدیهی شمردنشون كار پیچیده تری نسبت به ریاضیاته و همچنین در بسیاری موارد ذهن برای درك منطقی نیاز به یك آموزش مقدماتی داره.
قطعا درك چیستی و چگونگی منطق هم كار قسمتی از مغز هست كه من چون تسلطی یر شناخت مغز و نحوه ی كاركردش ندارم نمیتونم بهتون بگم مكانیسم درك بدیهیات در مغز به چه نوع هست ولی همون منطق بهم اجازه میده مطمئن باشم فرآیند و محل خاصی برای درك بدیهیات در مغز وجود داره.
البته به نظر من درك چنین فرآیندی وظیفه ی علم هست نه فلسفه. فلسفه تا اونجا میتونه وارد بشه كه تشخیص بده این وظیفه ی علمه.