معنای زندگی چیست؟
آیا اصلن معنایی داره؟عینیست یا از فرد بفرد فرق میکند.
بنظر شما در شرایطی که گذشته تاریکه و نمای آینده هم تاریکتر،باز هم دلیلی برای زندگی هست؟
معنای زندگی چیست؟
آیا اصلن معنایی داره؟عینیست یا از فرد بفرد فرق میکند.
بنظر شما در شرایطی که گذشته تاریکه و نمای آینده هم تاریکتر،باز هم دلیلی برای زندگی هست؟
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
بستگی داره به زندگی از چه دیدی نگاه بشه .
از نظر دینی که اصولن زندگی ارزشی نداره ! همه چیز در پس از زندگی خلاصه میشه - ولی شما مجبوری زندگی کنی چون خدا خوشش نمیاد که به میل خودت زندگی نکنی ! وگرنه میری جهنم و سیخ و میخ و این حرفها .
ولی اگر از دید غیر دینی بهش نگاه کنی ، به نظر من چیز خیلی ارزشمندیه . شانسی هستش که یک بار به موجود زنده و در مورد ماها شخص داده شده و با تمام سختی ها و تیرگی ها و دردسرها و خطرهایی که داره به هر حال لحظات خوب و خوشی رو هم داره و به نظر من باید از این لحظات استفاده کرد و لذتش رو برد .
بعدش هم که مُردی ، مُردی دیگه .
همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
دکتر ساسی
این دو تا پرسشهایی کاملا متفاوت هستند.
دلیل و فرنود زندگی کردن روشن است، همه چیز در زندگی و زنده بودن کوتاه میشود، در مرگ و نیستی اما هیچ چیز نیست.
چرا کسی باید هیچ و نیستی را به هستی و بودن والایی بدهد؟
آینده تاریک هم اگر تنها چیزی باشد که ببینیم، دستکم هست و وجود دارد، در مرگ همان آینده تاریک هم نیست.
درباره معنای زندگی اما من به شخصه فکر نمیکنم معنای خاصی باشد.
چیزهای بیمعنی میتوانند از کنار هم جا گرفتن چیزهای بامعنی بسازند، ولی معنی آنها تنها به دامنه و context ای که در آن جا گرفتهاند کوتاه میشود و نه فراتر.
---------- ارسال جدید اضافه شده در 02:36 AM ---------- ارسال قبلی در 02:32 AM ----------
این اندکی بیانصافی است. در بسیاری از دینها زندگی معنای خاص و ویژه خودش را دارد.
برای نمونه در زرتشتیگری معنای زندگی این است که آدمی با خردگرایی و نیکی به جایگاه خدا و اهورامزدا برسد و فرمانروای جهان و هستی شود.
این دیدگاه که همه چیز به جهان پس از مرگ کوتاه میشود بیشتر اسلامی است و در دینهای ابراهیمی بیشتر از همه یافت میشود.
ویرایش از سوی Mehrbod : 02-18-2012 در ساعت 03:17 PM
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Anarchy (02-18-2012),Nikzad Mehrazmanesh (04-05-2016),Russell (02-18-2012),sonixax (02-18-2012)
خوب بزارید سوال رو اینطور بگم،چه چیزهایی بزندگی شما معنا میده یا عوامل اصلی خوشبختی از نظر شماست؟
من دیروز داشتم یک مجموعه مفصل مصاحبه از برتراند راسل رو که تحت عنوان جهانی که من میشناسم بفارسی چاپ شده رو میخوندم.یک فصل داره بعنوان خوشبختی،در اون راسل از دوران جوانیش میگه و برای من جالب بود که میگه یک دوره شدیدن بخود کشی فکر میکرده چون تنها بوده و کسی نبوده بفهمتش،میگه اینطور بود که تا اینکه خوابی میبینه،در این خواب با حالت مریض و تب دار در تخت بوده و یک پروفسور پیری که از آشنایان خانوادگیش بوده بالای سرش بوده میگه به او گفتم:"لااقل برای من یک تسلی وجود دارد و آنهم اینست که بزودی از همه اینها خلاص میشوم"،جواب داد:"زندگی را میگویی؟" گفتم:"آری،زندگی" پروفسور گفت:"وقتی که پا به سن گذاشتی دیگر از این مهملات نخواهی بافت".در همان موقع من از خواب بیدار شدم و دیگر از این مهملات نبافتم
و بعدتر 4 عامل مهم خوشبختی رو اینها میدونه راسل:
1-تندرستی
2- داشتن لوازم لازمه برای رفع حوائج
3-داشتن روابط حسته با دیگران
4-موفقیت در کار.
یکبخش هم از زندگینامه کریستوفر هیچنز هست که چندتا نقل قول جالب درباره زندگی اول فصل "چیزی از خودم" میاره و بعد هم بخش کوتاهی درباره معنی زندگی داره.
Ah wad some power the giftie gie us
To see ourselves as others see us.
—Robert Burns
Many men would take the death-sentence without a whimper, to escape the life-sentence which fate carries in her other hand.
—T.E. Lawrence
Plato says that the unexamined life is not worth living. But what if the examined life turns out to be a clunker as well?
—Kurt Vonnegut: Wampeters, Foma and
Granfalloons
A life that partakes even a little of friendship, love, irony, humor, parenthood, literature, and music, and the chance to take part in battles for the liberation of others cannot be called “meaningless” except if the person living it is also an existentialist and elects to call it so. It could be that all existence is a pointless joke, but it is not in fact possible to live one’s everyday life as if this were so. Whereas if one sought to define meaninglessness and futility, the idea that a human life should be expended in the guilty, fearful, self-obsessed propitiation of supernatural nonentities… but there, there. Enough.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
1. تندرستی که یعنی سلامتی بدن. یعنی در بردن لذت از دنیا مشکل فیزیکی و بدنی وجود نداشته باشه
2. مایحتاج مادی زندگی هم بوسیله ی پول برطرف میشه که اون هم فاکتوری از کاره. کار ذهنی یا فیزیکی
3. همون هنر برقراری ارتباطاته. این که آدم دور و برش دوست و رفیق داشته باشه و کس یا کسانی چه همجنس چه از جنس مخالف باشن تا لحظاتش رو با اون ها تقسیم کنه
4. فکر میکنم منظورش لذت بردن از رسیدن به هدف باشه. یعنی انسان اهدافی رو برای خودش در زندگی در نظر بگیره و پس از رسیدن به اون ها احساس خوبی پیدا کنه. این مورد بیشتر از 3مورد قبلی اعتماد بنفس رو زیاد میکنه
انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد
به نظر من خوشبختی یعنی لذت بردن از زندگی . اگر شما از زندگیت لذت ببری آدم خوشبختی هستی حالا حتا میخواد اون لذت بردن توی خوردن چلوکباب کوبیده باشه
اون ۴ تا موردی هم که راسل گفته خیلی خوب و بجا هستند به شرطی که برای بدست آوردن شماره ۲ و ۳ و ۴ لذت بردن از زندگیت رو فراموش نکنی .
برای مثال شماره ۴ ، خیلی ها برای کار کردن و پول درآوردن زندگی میکنند ! نه برای زندگی کردن کار و پول در آوردن . اینها به نظر من خیلی موجودات بدبختی هستند .
همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
دکتر ساسی
البته اتفاقن در ادامه مصاحبه ازش درباره همین کار کردن پرسیده میشه.
بنظر من مورد 3 خیلی مهم هست،من خودم خیلی احساس ناراحتی میکنم و تنهایی و نبود عشق و فهمیده شدن رو خیلی عذاب آور میدونم.
صحبت از کار شد،یک نوشته دیگه هم راسل داشت که برای من عجیب بود،با عنوان "در ستایش فراغت"،در اون مقاله میگه که کار کردن ارزشی به اون صورت که تبلیغ میشه نیست و کارهای مهم بشر هم در همون اوقات فراغت بشر انجام شده.همینکه انسان باندازه خدماتی که از اجتماع میگیره مثل خوراک و مسکن و اینها کار انجام بده کافی هست و اینکه اگر کار کردن و فراغت درست تقسیم بشند نه اینقدر بیکار داریم نه اینقدر ادم که صبح تا شب باید کار کنند.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
راسل گرامی آن اندازه هم عجیب نیست. شستشوی مغزی اگر روشن بود که دیگر شستشوی مغزی به شمار نمیرفت. فرهنگ مدرن امروزی هم
تقریبا در هر چیزی که فکر کنید دروغ به خورد آدم میدهد و یکی از بزرگترین دروغها، همین خوب بودن سختکوشی و وظیفهشناسی در کار کردن است.
نوشتار نامبرده را من برای بازگردانی در نگر داشتم و نوشتهات انگیزهای شد آن را زودتر انجام دهم: برتراند راسل - در ستایش بیکاری
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Anarchy (02-20-2012),Nikzad Mehrazmanesh (04-05-2016),Russell (02-20-2012),sonixax (02-20-2012)
البته متنفرم که این رو باید بگم بعد از زحمت ترجمه اون مهربد جان ولی این نوشتار راسل توسط ابراهیم یونسی ترجمه شده.امیر کاشفی کار ترجمه و تدوین و نشر بعضی از آثار راسل داشته این نوشته هم جزو اون نوشتارها هست.راسل گرامی آن اندازه هم عجیب نیست. شستشوی مغزی اگر روشن بود که دیگر شستشوی مغزی به شمار نمیرفت. فرهنگ مدرن امروزی هم
تقریبا در هر چیزی که فکر کنید دروغ به خورد آدم میدهد و یکی از بزرگترین دروغها، همین خوب بودن سختکوشی و وظیفهشناسی در کار کردن است.
نوشتار نامبرده را من برای بازگردانی در نگر داشتم و نوشتهات انگیزهای شد آن را زودتر انجام دهم: برتراند راسل - در ستایش بیکاری
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)