امروز فیلم یک متخصص فیزیک ذرات رو میدیدم ، میگفت که در فیزیک امکانش هست که از هیچی ، یک چیز به وجود بیاید یک کتاب هم در همین زمینه نوشته است.
http://www.amazon.com/Universe-Nothi.../dp/145162445X
نمایش نسخه قابل چاپ
امروز فیلم یک متخصص فیزیک ذرات رو میدیدم ، میگفت که در فیزیک امکانش هست که از هیچی ، یک چیز به وجود بیاید یک کتاب هم در همین زمینه نوشته است.
http://www.amazon.com/Universe-Nothi.../dp/145162445X
خیلی هم با هیچنز دوست بود این لورنس کراوس،در سخنرانیاش هیچنز زیاد به همین فیلمی که گفتی ارجاع میداد.
در مراسم یادبود هیچنز هم سخنرانی کرد.میگفت من خونه هیچنز بودم یکی در زد من رفتم در رو باز کردم،طرف پرسید شما مدیر برنامه های آقای هیچنز هستین،منم گفتم نه من فیزیکدان شخصیش هستم :21:
در کل منم برام جالب بود این نظریه.گویا فیزیکدانها جدیدن برای قبل از بیگ بنگ هم دارن نظریه زیاد میدن
چرا در هوا؟ :39:
هر چند بگویم که دانش من درباره فیزیک کمی تا اندکی پرت میزند :29:
ولی درباره جاودانگی ماده فکر نمیکنم سخن زیادی برود. من هم سخنرانی لورنس کراوس و هم کتابش را گرفتم خواندم به امید یافتن این چیزی از هیچ (something out of nothing)، ولی به جایی نرسیدم.
تنها روشن شد که این "هیچ" یک "هیچ فیزیکی" است نه یک هیچ فلسفی، که همان پدید آمدن و از میان رفتن ذرهها در زمان پلانک باشد.
درباره آن و بهترین نگرهای که گذرانه پذیرفته شده (نگره ریسمانها) ما به ایده جهانهای همراستا (موازی) و ایده inflation یا آماس کیهانی میرسیم که گویا همان "از هیچ" دروغین لورنس باشد.
آره هیچش فیزیکیه،ولی خوب هیچ فلسفی هم یک هیچ متافیزیکیه،فیزیک وقتی اینجا ها حرف میزنه در واقع در متافیزیک سرک میکشه و فضولی میکنه.
همین ایده جهانهای موازی هم همین داستانه،قانون دوم ترمودینامیک هم باز شبیه به همین هست،یعنی قانون دوم باید نقض بشه با حساب جهان ازلی و ابدی.
بنظر من این نظر کانت هم که فضا و مکان برای ذهن ماست و ما جهان رو از درون اون میبینیم هم اینجا میتونه جالب باشه
این "چیز از هیچ" که ما را که گول زد کتاب را خریدیم ... هنوز از دست این لورنس کراوس شاکیم :21:
راستش من فکر میکنم این قانون دوم بیشتر از هر قانون دیگری بد برداشت شده. قانون دوم ترمودینامیک تنها میگوید:
The entropy of the universe tends to a maximum.
آنتروپی جهان به یک ماکسیموم میگراید.
ولی در برداشتها اینجوریه که "همیشه میافزاید" که سراسر یک چیز دیگر میشود.
برای همین در جهان اگر زمان بسنده بدهیم همه چیز باید خودش را تکرار کند. یا چیزهای بسیار کم گرایند (احتمال) هم گرایند رخ دادنشان همیشه میرود.
در اینباره چیزی نمیدانم، ایده دقیقا چیست؟
:21:
منم یادمه دربدر تو اینترنت دنبالش میگشتم،اومدم اینجا خواستم لینکش رو خودت گذاشتی.
همون اولش رو خوندم فهمیدم همین سخنرانیه یوتوبش بهتره !!
اینرو بنظرم همون ویکتور استیگنر تو کتابش خوب توضیح داده و جالبه،ولی این قانون دوم معناش اینه که فرآیندها برگشت ناپذیر میشند،برگشت ناپذیرترین نوع فرآیند هم انفجار هست.اینکه چطور بیگ بنگ قراره برگشت پذیر باشه واقعن عجیبه
حرفهای ایده آلیستی میشود گفت،مثلن چطور بارکلی میگوید که جهان خارج وجود ندارد و فقط ساخته ذهن ماست(یک چیزی در مایه ماتریکس)،کانت مثل او باین شکل نمیگوید که جهان خارج نیست بلکه میگوید فضا و زمان ساخت ذهن ماست،ما از دریچه فضا و زمان جهان را میشناسیم(مثل یک عینک).برای همین هم پس فضا و زمان را قرار نیست که ازش سر دربیاوریم :39:
من نمیدانم چرا میگویند قانون دوم معنایش برگشت ناپذیری میشود. آنتروپی افزایش میباید ولی همیشه شانس بسیار بسیار ریز و اندکی هم هست که ناگهان قانون دوم واژگون شود.
ما اگر بگوییم جهان روی نگره کنونی همچنان گستریده و رو به سرد شدن رفت، از آنجاییکه تا ابد زمان دارد همه احتمالات ریز خود را خواه ناخواه نشان خواهند داد و شاید همه جهان دوباره بریختی کنونی برگردد.
برای اینکه جهان ساخته ذهن ماست من این گفته فکر میکنم از نیچه را دوست داشتم که میگفت اگر جهان برساخته ذهن
ما باشد، پس خود ذهن ما باید برساخته ذهن ما در یک جهان دیگر باشد و خود آن جهان دوباره باید برساخته ذهن ما در یک جهان دیگر تا بیکران :21:
این یکی نکته گیراییست. من این چند گاهه روی فیزیک کوانتومی جسته و گریخته چیزهای خواندم، یکی نسک شنیداری از Michio Kaku بنام Parallel Worlds که بهتر از همه نسکهای دیگرش بود.
همه نگرههای M Theory، String Theory و ... بزبان ساده آورده شده بودند و تا آنجاییکه دریافتم string theory در راستای GUT از بودن 11 گُسترا (dimension)
گفته بود و اینکه در مِهبانگ تنها 4 تای آشنای خودمان باز شدهاند و 7 تای دیگر آن اندازه ریزند که نمیتوانیم آنها را ببینیم.
اکنون با نگره بالا که فضا و زمان برساخته ذهن ما باشند و اگر نگره ریسمانها درست باشد (دستکم درباره گستراها) باید پرسید چرا ما تنها این 4 گسترا را میبینیم و میفهمیم.
گرفتاری کوانتومی (Quantum Entanglement)
زمانیکه دو تکه (particle) با یکدیگر فیزیکوار میاندرکُنند (interact میکنند) و سپس جدا میگردند، یک پیوند فیزیکی میان آن دو ساخته میشود، که این پیوند
تا زمانیکه هیچکدام از این دو تکه اندازیده (measure) نشوند، بی هنود (اثر) از دورا (distance)، نِهش (position) یا تکانه (momentum) پابرجا خواهد ماند.
هنگام مِهبانگ که اِسپاش (space) جهان/زمان بسیار کوچکتر بوده گفته میشود بسیاری از تکههای جهان با یکدیگر چنین اندرکنشی را داشته و سپس از یکدیگر جدا گشتهاند، بگونهای که
امروز یک تکه در این سوی جهان میتواند همچنان با تکهای در سوی دیگر در پیوند بوده و همچنان با آن بیاندرکُند! آنهم بیدرنگ (instantaneous) = تندایی بالاتر از تندای شید/speed of light
این ویژگیهای کوانتومی مرا بیشتر از هرچیزی یاد این گفتگویمان درباره جهانهای مجازی میاندازد:
آیا وجود خدا لازم است؟
گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Kaveh
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/08/7.gif
مكان تهی نیست ، بلكه مانند اقیانوسی از انرژی است كه امّا از آن نمیتوان چیزی بدست آورد. در سطح این اقیانوس گاهی " كف " هایی برای مدت كوتاه ( زمان پلانك) بیرون میزنند و جفت ذره های مجازی و .. را پدید میاورند بر این پایه همواره مكان پر از انرژی با طول موجهای گوناگون است. حال اگر دو تیغه فلزی را خیلی بهم نزدیك كنیم، تنها برخی طول موج ها میتوانند میان آندو وجود داشته باشند كه در شكل آبی رنگ نشان داده شده اند و برخی طول موج ها نمیتوانند میان این دو تیغه بیایند كه در شكل سرخ نشان دادیم. بر این پایه، چون این موج های سرخ رنگ، در بیرون این دو تیغه هستند و لی در میان ایندو تیغه نمیتوانند باشند، از اینرو چگالی انرژی كه از جمع همه ئ انرژی های با طول موجهای گوناگون درست شده، میان دو تیغه، نسبت به بیرون كمتر میشود و " فشار انرژی " بیرونی بیشتر از درونی ( میان دو تیغه) میشود
pars
***
Virtual particle - WiKi
بنظر دوستان کدام تفسیر از فیزیک کوانتومی درستتر است؟
این تفسیر جهانهای موازی که جدیدا هم فراگیر شده چیز واقعا بیخودی بنظر من میرسد.
مطلبی چیزی هم در نگر دوستان هست درباره خوانشهای متفاوت آن بیاورند خوب است.