گرفتاری همینجاست که تنها شما میدانید که دارای ذاتی فسادآور است.
خوب چرا قدرت فساد میاورد؟ دو زاب فساد و قدرت چرا و چگونه به هم وابستهاند؟
در فرایند فرگشت چگونه ایندو به هم وابسته شدهاند و چرا نمیتوان از وابستگی اشان پیشگرفت؟
این همچنان از ترس و بیزارییِ بدبینانهیِ شما از دولت میاید. ما دسترسی به همهیِ تاریخ که نداریم, اگر در تاریخ یک دولتی خوب بوده هم سوگیرانه چیزی دربارهیِ آن نوشته نمیشود (availability bias),
چون چه نیازی است کسی بنویسد چه دولت خوبی داریم, به به؟
شما در روزنامه هم تنها از دژآمدها میخوانید, زیرا دانش به چیزهای بد و کارهای نادرست دولت کاربرد دارد, ولی اینکه یک سامانهای دارد سرخود کارش را درست دنبال میکند ارزشی ندارد و ما از این
دسته تنها میخوانیم که نمونهوار یک شهرمندی خوبی در بهمان سال بود و مردم به خوبی میزیستند و بس. دیگر نمیاید چرا خوب میزیستند, یا دولت چگونه کارش را خوب میانجامید. بجایش بسنده میکند دولتی بد میداشتیم
تا تک تک کارهای نادرست آن گزارش و آگاشته شود. آنچه درد و رنج دهد در مغز ما ارزش معنایی بسیار بالاتری از آنچه ندهد و درست باشد دارد.
شاید, ولی اینجا ما تنها دربارهیِ سرنوشت خودمان سخن نمیگوییم, دربارهیِ سرنوشت تک تکِ مردمان زنده سخن میگوییم.
برای من هم سودی ندارد زندگی آسودهیِ خودم را برای واژگشتی که ١٠٠% پیشدیدنی نیست دور بریزم, ولی کارِ درست و اخلاقی کدام است؟
سپس اینکه براستی ستیز با بهرهکشی کوچکترین عمقی ندارد, به همان اندازه که هر کس بآسانی میگیرید نباید دیگران
را به گاری بست (ولی یک زمانی میبستند), بهمان آسانی هم میتواند ببیند که نباید با گماشتن کسی پشت میز از وی بهرهکشید.
سازوکار هر سامانهای همینگونه است. یاختههایِ پیکر ما ما را میسازند, خود ما هم همبودها را میسازیم.
همانجورکه یک یاخته بتنهایی توان بالایی در تن ندارد, یک هومن هم توان بالایی در یک همبود نخواهد داشت.
راهکار یا کارِ درست کدام است؟ ما در گفتمان پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟ - برگ 5 به این پرداختیم که میتوان با واژگشت به گذشته رفت و هر کس
سرور سرنوشت خود شود (تا یک مرزی), اکنون هم داریم درست از وارونه نگریسته و میگوییم هر کس میتواند با همبستگی با دیگران به ساخت ابرسازوارهای دست ورزد که
سود او را دربر داشته و تا جایِ شدنی آزادیهایِ کمتری از وی بگیرد.
من اینجا از سوی سراسر وارونه (ستیز با فندآوری) نگریستهام, از دیدگاه آنارشیستیک هم
نگریستهام, اکنون هم دارم از دیدگاه کمونیسم و راهکار آن مینگرم (همراه با خواندن Das Kapital).
این شور و انگیزه از روی وابستگیِ ناب من نیست, از روی دانشاندوزی است و اینکه سرانجام
با ژرف نگریستن در تک تکِ این ایدئولوژیها میتوان با آناکافتن و بررسی, بهترین/درستترین شان را برگزید.
پارسیگر