کار سختی هست و چون شما سعی (سعی پارسی ست؟ )تمام بر این امر دارید برایتان سهل ست(بجای سهل؟) و این واژه ی " اوباشتن" میشه صرفش کنید؟
نمایش نسخه قابل چاپ
کار سختی هست و چون شما سعی (سعی پارسی ست؟ )تمام بر این امر دارید برایتان سهل ست(بجای سهل؟) و این واژه ی " اوباشتن" میشه صرفش کنید؟
نه به هیچ روی سخت نیست, تنها چون دیرزمانی است ما ایرانیان خشکاندیش شدهایم و کارواژگان[1]
را شلم شوربایی "صرف" میکنیم سخت به نگر میاید, اگر نه بنمونه برای شما صرف کردن «داشتن» سخته!؟
داشتن —> دار = با من کاری داری؟
کاشتن —> کار = بیاید در روز نهالکاری درخت بکاریم.
انباشتن —> انبار = برخی نابکار خوراک را در زیرزمینها میانبارند.
اوباشتن[2] —> اوبار = خوراک را چنان میاوبارید که انگار از جنگ برگشته!
فروباشتن[3] —> فروبار = این نرمافزار را پیشتر فروباشته ام.
نگاشتن —> نگار = نام اش را بر روی شنهای فرناد[4] نگاشتم.
آگاشتن[5] —> آگار[6] = نامتان را در این تارنما بیاگارید.
درگاشت[7] = آنتروپی
هزگاشت[8] = extropy
...
----
1. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
2. ^ u+bâštan::Ubâštan || اوباشتن: بلع کردن; بلعیدن; فروبردن Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En to ingurgitate; to swallow; to devour
3. ^ foru+bâštan::Forubâštan || فروباشتن: فروبار کردن; داونلود کردن Ϣiki-En, Ϣiki-De to download herunterladen
4. ^ far+nâd::Farnâd || فرناد: ساحل Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En coast; shore
5. ^ â{pišvand}+gâštan::Âgâštan || آگاشتن: ثبت کردن fa.wiktionary.org, Ϣiki-En to register
6. ^ â{pišvand}+gâštan::Âgâštan <— Âgârdan || آگاشتن: ثبت کردن fa.wiktionary.org, Ϣiki-En to register
7. ^ dar{pišvand}+gâšt::Dargâšt || درگاشت: آنتروپی Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ entropy
8. ^ haz+gâšt::Hazgâšt || هزگاشت: پادواژهیِ درگاشت Ϣiki-En extropy
'سعی' تازیکه[1], 'تلاش' هم ترکی است, کارواژهیِ[2] پارسیک آن «کوشیدن» ئه و نامواژهیِ[3] آن میشود «کوشش».
سهل = آسان (easy), ساده (simple)
----
1. ^ tâz+ik::Tâzik || تازیک: عربی Ϣiki-En arabic
2. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
3. ^ nâm+vâže::Nâmvâže || نامواژه: اسم fa.wiktionary.org, Ϣiki-En, Ϣiki-De noun substantiv
گاهی مینشینیم و حسرت بر روزهائی میخوریم که تنهائیم، بی خیال از هر چه دلدادگی ، سبکتر از نسیمی که مستبازی میکند با گیسوانمان در باد، و حال روزهائیست برای فرو نشاندن عطش سیری ناپذیر یتان ، اینجا رسم و رسومات فرق کردست ، جامه از تن میدرید و چشم وحشی میکنید تا بدرید تمام انسانیت را، قدری ارام باشید ... کاش میدانستید خشونت، لذت بهمراه ندارد ! این روزها کاری از دست کسی بر نمی اید، وقتی هوسها سیری ناپذیر شده اند
اوباشتن | لغت نامه دهخدا
اوباشتن برای آدم کار زیبایی نیست, خوراک را نمیاوبارند / نمیفروبرند, میخورند. ولی در «زمین او را در خود اوباشت» کار میکند.گفتآورد:
اوباشتن . [ اَ ت َ ] (مص ) اوباریدن . بلع کردن . (ناظم الاطباء). || پر کردن . || افکندن . (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا) :
هست اوباشتن چه افکندن
معنی دیگرش چه آگندن .
(فرهنگ منظومه ).
رجوع به اوباریدن شود.
ساختار واژه را نمیدانم, شاید "او" پیشوند باشد.
گاهی مینشینیم و دریغِ آن روزهایی را میخوریم که تنهائیم, بی اندیشه از هر چه دلدادگی ست,
سبکتر از ایازی[1] که با گیسوانمان در باد مستبازی میکند, و جاورِ[2] روزهاییست برای فرونشانیِ تشنگی ناسیریـپذیـر اتان,
اینجا آیـیـنها و تـرادادها[3] دگرستهاند[4], جامه از تن میدرید و سرمیکشید تـا بدریـد همهیِ هومنی[5] را, اندکی بیارامید,
کاش میدانستید تندخویی خوشی بهمراه ندارد! این روزها کاری از دست کسی برنمیآید, جاییکه 'هوسها' ناسیریــپذیـر گشتهاند.
----
1. ^ Ayâz || ایاز: نسیم سپیده دم; بادیکه از سوی بامداد میوزد Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ breeze
2. ^ jâ+var::Jâvar || جاور: حال Ϣiki-En mood
3. ^ tarâ+dâd{pasvand}::Tarâdâd || تراداد: رسم و سنت; چیزی که از این دست به آن دست و این زادمان به زادمان پسین داده شده = تـَرا+داده = given/spoken through generations = trans+ dict ~mazdak Ϣiki-En tradition
4. ^ Digarestan <— Degarestan || دیگرستن: تغییر کردن Ϣiki-En to change
5. ^ human+i{pasvand}::Humani || هومنی: بشریت mankind || هومنی: یک هومن a human