خاطرات سکسی من(saedb)
Dec 13, 2007, 03:39 PM

نویسنده: saedb



فروبار: http://www.daftarche.com/attachment/...Yoc2FlZGIp.pdf

اندازه: 191.39KB


کوتاهیده‌یِ داستان

esi_mdk
ali_b_kar
ممنون از پیشنهادتون همین کارو میکنم
فقط یکی به من بگه اون تایپیکایی که ایجاد کردم چه جوری باید پاک کنم

eternal_boy
ممنون از نظرت



من سعید 24 تهرون
یکمین سکس من تو دوران خدمت مقدس سربازیم صورت گرفت،
من لب مرز ترکیه خدمت میکردم ، یه روز که موعد مرخصیم شد بارو بندیلو بستیمو راهی دیار خودمون شدیم ، با هزار شوقو زوق رسیدیم دم در خونه(اون زمان منو داداشم تنها زندگی میکردی)هی در بزن هی در بزن مگه کسی درو وا میکرد به گمون اینکه داداشه نیستش نشستیم دم در یه کم که گذشت دیدیم نه این جوری را نداره نامردی نکردیمو از دیوار پریدیم تو ، رفتم سمت اتاق دیدم بعله
ان آقا (همون داداشم )با یه خانوم خوشکله نشستنو دارن خلبانی میکنن(همون نعشه بازی خودمون) رفتم تو اتاق آتیشی نه گذاشتم نه برداشتم گفتم بچه کونی واسه چی درو وا نمیکنی داداشه هم که رنگش شده بود قرمز هی لبو لوچرو گاز میگرفتو میگفت بده بابا منم دیگه چیزی نگفتم رفتم طرف اتاقم،بارو بندیلو انداختم یه گوشه او رفتم سی خودم ، تو حاله خودم بودم که احساس کردم یکی داره چوب میکنه تو کونم از جام پریدمو دیدم داداشه با صدای خیلی آروم داره میرینه به ما (من الفازشو به کار نمیبرم) مارو میگی مثل بچه اوسکولا همینجوری فقط نگاش میکردیم گاهی هم به نشانه تاُئید حرفاش یه سری تکون میدادیم ، خلاصه یه کم که آرومتر شد ، گفتم داداش این خانومه کیه همونجوری که داشت ما رو قهوه ای میکرد گفت جندس میکنی (من تا اون روز فقط تو نخ لات بازیو الواتیو از این جور حرفا بودم تا اون روز فیلمم نگاه نکرده بودم) گفتم داداش خودت میدونی که من اهل این جور حرفا نیستم ، داداشه با لحن ارومو مودبانه گفت کس نگو بابا بیا برو تو ، منم نمیدونم یه کرمی افتاده بود به جونم ،نه نگفتمو رفتم اونجایی که الان همتون دلتون میخواد اونجا باشید ،خلاصه رفتیم داخل اتاقو یه سلامی کردیم و یه علیکی شنیدیمو رفتیم نشستیم پا منقل (البته بگم من اهل نعشه بازی نیستم)دست کردم تو جیبم یه سیگار در اوردمو روشن کردمو زیر چشی یه نگاه انداختم بهش، یه دختر بیستو سه چهار ساله مو طلایی سینه های نقلی کوچولو که همشو یه دفه میتونستی تو دهنت جا کنی یه شلوار لی تنگ پوشیده بود که تو تنش داشت جر میخورد ،گفت بفرما گفتم گوارای وجود ، گفت حاضری گفتم واسه چی،یه نیشخندی زدو گفت انگار تو باغ نیستی منم تازه دو زاریم افتاده بود واسه این که کم نیارم گفتم سیکتیر بابا (بخواب بابا) اومد طرفم نفسم بالا نمییومد رفت تو چشام ، گفت دفه یکمته یه کم خودمو جمع و جور کردمو گفتم زرشک من روزی دو تا کس مثل تورو نکنم شب خوابم نمیبره جملم تموم نشده بود که لبو چسبوند به لبام دیگه شل شل شده بودم داشتم مثل چی ازش لب میگرفتم یه آن احساس کردم انگار عمرمو تو این راه فنا کردم لباساشو آروم آروم از تنش در اوردم دستمو انداخته بودم رو کسش و میمالوندم همینجوری که لبام تو لباش بود اونم شروع کرد لباسامو در اوردن دست انداخت تو شرتم کیرمو در اوردو گفت چرا پشماتو نزدی منم شش تا رنگ عوض کردمو گفتم امکاناتش نبود ، کیرمو تا ته کرد تو حلقومش نمیدونم کیره مارو کجای دهنش جا میداد یه دو دقیقه ای واسمون ساک زذ دیدم داره آبم میاد گفتم پاشو پاشو میخوام بکنمت یه لبخندی زدو خوابید رو زمین اومدم که برم روش که برم توش گفت هوی کاندوم بزار منم اینورو نگاه کن اونورو نگاه کن مگه تو اون شلوغی کاندوم پیدا میشد اینجا بود که گافو دادم گفتم ببین خیالت از ما راحت باشه من دفه یکممه ،جنده خانوم همچین زد زیره خنده که داداشه از اون اطاق زد به درو گفت هیس بابا یواش تر صداتون میره بیرون خلاصه خنده هاش تموم شدو بهم گفت بخواب منم خوابیدم اومد رومو کیرمو گرفت بادست یه زره مالید به کسشو آروم آروم نشست روشو شروع کرد بالا پایین کردن دیگه حاله خودمو نمیفهمیدم مثل وحشیا شروع کردم به تلمبه زدن اونم یه آهو اوهی را انداخته بود که بیا او ببین یه آن احساس کردم داره آبم میاد تو اون لحظه هیچ کاری نمیتونستم بکونم اصلن دلم نمییومد اون تفلکو از جا به اون توپی در آرم یه فشار محکم دادم بهش یه اهی کشیدمو همه آبمو خالی کردم تو کسش ، دیگه آروم شدم بهم گفت پس چرا واستادی گفتم آبم اومد دیگه ، مثله اینکه برق گرفته باشتش از جاش پریدو گفت کسخل چی کار کردی آگه حامله بشم چی منم تازه فهمیده بودم چه گهی خوردم اونم جلوم واستاده بودو داشت خودشو جر میداد که فرشته نجاتم رسید،داداشم اومد تو اتاقو با زبون خرش کردو اینا ، از اون موقع دیگه هیچ کسو بدون کاندوم نکردم

و خداوند زمین را آفرید و گفت : ای بنده .. برو حالشو ببر

پول نداری کس نکون
من همون سعید 24
دومین سکس من
دیگه خدمت ما تموم شده بودو برگشته بودیم به دیاره خودمون، کاری هم که در خوره استعدادای ما باشه مگه گیر میومد گفتیم یه مدت ول بچرخیم شاید یکی پیدا بشه او ما رو کشف کنه ، یه روز با علی (یکی از رفیقام)داشتیم تو خیابون کس چرخ میزدیم که یه دفه علی دستمو گرفتو ما رو کرد تو کوچه مارو میگی پشمامون ریخت گفتم حتمی مامور پاموره این کسخلم یه چیزی همراشه ، یه دونه پسگردنی حوالش کردمو گفتم چته بابا قزیه چیه یه خانومه بیستو پنج شش ساله چادری آرایش قلیزو به ما نشون دادو زد زیره خنده ،گفتم هه هه بگو ما هم بخندیم ، گفت سری قبل با مصی پلنگ(یکی دیگه از ارازل)بردیمشو کردیمشو پیچوندیمشو از این حرفا ، گفتم دهنتو سرویس بچه کونی یه ندا به ما میدادی، گفت تو که اهله این جور برنامه ها نبودی ،همون حرف سری قبلو بهش گفتم، گفتم ببین کون بچه من روزی دو تا کس مثل اینو نکنم شب خوابم نمیبره، نمیدونم چی شد بازم اون کرمه افتاد به جونم گفتم علی جان مادرت این طرفو واسه ما ردیف کن بکنیم یه نیشخندی زدو گفت کسخل شدی این بابا در به در کوچه به کوچه رد مارو میزنه گیرمون بیاره از خایه آویزونمون کنه،گفتم باشه بابا از تو بخار مخار بلند نمیشه خودم یه کاریش میکنم ، سریع دوییدم طرفش علیم داد میزد ، سعید بپا طرف کسخله ها ، دوییدم تا رسیدم بهش حالا مگه ما رومون میشد بریم جولو عرض اندام کنیم افتادم دنبالش تا رسیدیم یه جای خلوت دلو زدم به دریا گفتم هر چه بادا باد رفتم جولو، گفتم سلام عرض میکنیم(اینو بگم ته چهره من شبیه علی رفیقمه)یه نگاه به ما انداختو زوم کرد تو صورت ما گفت حرومزاده تو آسمونا دنبالت میگشتم حالا میکنیو در میری ،منم که کپ کرده بودم گفتم نه به جون مادرم ما نبودیم اشتپ گرفتی ، یه کم دیگه زوم کرد رو صورت ما دید نه یه تضادایی هست این وسط ، گفت حالا بنان منم که دستو پامو گم کرده بودم با تته پته گفتم شنیدم جنده ای (این یه بخشو سانسور میکنم که جنده خانوم یه کم از خارو مادر ما تعریف کرد)خلاصه سر خر انداخت پایینو به راهش ادامه داد ، تو همین لحظه بود که به خودم گفتم ننشو میگام ، سریع دوییدم رفتم جولوش رفتم تو چشاش گفتم ببین واسه من فرقی نمیکنه چون میخوام پولشو بدم حالا تو نباشی یکی دیگه ولی یه جورایی باحاط حال کردم ،یه کلام هستی یا نه ، یه لحظه مکس کردو گفت فی دستته گفتم نه خلاصه قیمت گذاری کردیمو رفتیم مرحله بعد ، گفت مکان داری گفتم مکانم کجا بود گفت باشه باحاط حال کردم بیا بریم (داریم میرسیم به بخش سکسیش)رفتیمو رفتیم تا رسیدیم دره یه خونه درو واکردو ما رو حول داد تو یه لحظه احساس کردم خونه آشناست ، زدم تو سرم بهش گفتم این خونه مهدی لجن نیست (یکی از گنده لاتای محل) گفت آره منم آبجیشم ، دو قدم رفتم عقب پام خورد به پله ها با کون اومدم رو زمین همینجوری که نشسته بودم رفتم تو فکر (اجب گهی بود من خوردم منو چه به کس کردن الان مهدی از راه برسه دیگه کیرو خایه ای واسه ما نمیزاره بخایم آبجیشو بکنیم)تو همین فکرا بودم که اومد جولو گفت نترس بابا مهدی حبسه یه دو سه سالی باید آب خونک نوش کنه،دلم آروم گرفت پا شدم یه تکونی به خودم دادمو گفتم بریم تو ، رفتیم تو یه گوشه رفتم نشستم اونم چادر مادورو در اوردو یه رخی به ما نشون داد مو مشکی صورت گردو خوشکل سینه هاش وای سینه هاشو نگو صورتت توش گم میشد کونو پلشم که همونجوری که واستاده بود قمبل بود ،رفت اونورو داد زد چیزی میخوری بیارم گفتم نه برسون خودتو اومد نشست بقلمونو شروع کرد به دردو دل کردن (اگه بخام بگم چیا کفت حوصلتون سر میره) ما هم که اعصابمون کیری جنده خانوم چهلو پنج دقیقه واسه ما کس شعر تلاوت کرد ، تا رسید به یه جاهاییش زد زیره گریه گفتم دمش گرم حالا وقتشه رفتم چسبیدم بهش گفتم گریه نکن عزیزم گریه نکن من پیشتم همونجوری اشکاشو پاک کردمو لبو چسبوندم به لباش اجب لبایی بود از خوردنش آدم سیر نمیشد آروم آروم لباساشو کندمو رفتم رو سینه هاش سینه هایی داشتا کلرو مینداختم توش صورتمو میمالیدم بهش کل کلم لای پستوناش گم میشد ، از جام پریدمو مثل وحشیا لباسامو در اوردم کیرم در اوردمو طرفش گرفتمو گفتم بخورش ،گفت نه من بدم میاد ساک نمیزنم گفتم ناز نکن بابا بخورش ولی مثله اینکه جنده خانوم حرفش یکی بود خلاصه با هزار زحمت معاملرو راست کردیمو کاندومو انداختم روش که برم توش ، پاهاشو محکم دادم بالا دادش در اومد توجه نکردمو کیرمو یه دفه تا ته کردم تو کسش یک جیغ جیغی میکرد جنده خانوم که نگو انگار دفه یکمشه داره میده یه ده دقیقه ای تلمبه زدم دیدم نه حال نمیده یکمش خوب بود ولی هر چی بیشتر میکردم توش گشاد تر میشد احساس میکردم رو هوا دارم میکنم اون جنده خانومم که تو آهو اوهاش یکی دوتا فوش خار مادر نصار ما میکرد اعصابمو ریخته بود به هم ، پاشودمو گفتم اینجوری فایده نداره لاپستونی میخوام بکنم گفت باشه ،کاندومو در اوردمو رفتم رو سینه هاش اجب سینه هایی صد برابر از کسش بیشتر حال میداد یه دقیقه جلو عقب کردم دیدم داره آبم میاد (من همیشه تو این لحظات حول میشم ) گفتم بادا باد میریزم رو سرو صورتش ، اجب حرکتی انجام دادم مثله اینکه داشتم میشاشیدم همینجوری داشت ازش آب میومد ولی جنده خانوم چه زوری داشت تا به خودش اومدو دید بعله بجز آب ما چیزه دیگه ای رو نمیبینه (سروصورتو دماغو دهنو مو ... کلهم آبکی شده بود) یه تکون به خودش داد من سه متر اون ور تر رو زمین ان شدم ،جاتون خالی نمیدونم ضعیفه این فوشارو از کجا یاد گرفته بود نصار ما میکرد هیچ کدومش به گوشم آشنا نبود، خلاصه اون روز واسه ما خاطره ای شد(البته تا قرون آخر پولشو ازم گرفت همین کارش باعث شد من تا چند وقتی لنگ پوله سیگارم بشم)
شانس اوردم حامله نشد

و خداوند زمین را آفرید و گفت : ای بنده .. برو حالشو ببر

کس کردن در حین انجام کار
سکس سومم
من همون سعید 24
آره دیگه ما واسه خودمون آدم حسابی شده بودیم یه کار درست حسابی پیدا کرده بودم که بهش افتخار میکردم(با یکی از دوستان خیابونارو گز میکردیمو در خونه مردم یه سری آگهی تبلیغاتی مینداختیم)(قابل توجه جوونایی که میگن تو این مملکت کار پیدا نمیشه) صبح به صبح دو سه هزارتا تحویل میگرفتیمو شب یه شب یه آتیشی را مینداختیم واسه این کارتون خوابا یه صوابیم نصیبه مامیشد، یه روز صبح با داوود انگل (همون دوستم) کارتارو تحویل گرفتیمو رفتیم یه جا کس چرخ بزنیمو به ریش یارو بخندیم ، یه کم گشتیمو خسته رفتیم دره خونه یه بنده خدایی نشستیم نمیدونم چی شد رفتم تو فکر(ای شاشیدم به این زندگی سگی آخه اینم زندگییه ما داریم ای خدا پس کی نوبت ما میشه )توهمین فکرا بودم که احساس کردم بازوم داره میخاره توجه نکردم بعد دیدم نه خارش داره تبدیل میشه به درد،یه نگاه انداختم به بازوم رنگم پرید( من با داوود شوخی شهرستانی دارم)دیدم بعله اندازه کس ننش بازومونو جر داده ،یه نگاه انداختم بهش دیدم یه چاقو تو دستشه او بالا پایین میندازه میگه تازه خریدمش با حاله،یه لبخند بهش زدمو گفتم ببین خودت کونت میخاره ها دارم برات،اونم یه لحظه کپ کردو با تته پته گفت ببین نه دیگه این به تلافیه اون دفه که چاقورو کردی تو لپ کونم تا یه ماه ن...

***




نکته: فرآیند چاپ این نوشته ١٠٠% خودکار بوده است. اگر درونمایه‌یِ این داستان را نااخلاقی/نافراخور میبینید با دکمه «گزارش» ما را بیاگاهانید.

بایگانیده از avizoon.com