• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 4 از 4

    جُستار: نوشته‌های پراکنده ادبی

    1. #1
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)

      نوشته‌های پراکنده ادبی

      چوپان دروغگو
      احمد شاملو

      تمام عمرمان فکر کردیم که آن چوپان جوان دروغ می‌گفت، حال این که شاید واقعا دروغ نمی‌گفته. حتی فانتزی و وهم و خیال او هم نبوده. فکر کنید داستان از این قرار بوده که:
      گله‌ای گرگ که روزان وشبانی را بی هیچ شکاری، گرسنه و درمانده آواره‌ی کوه و دره و صحرا بودند از قضا سر از گوشه‌ی دشتی برمی‌آورند که در پس پشت تپه‌ای از آن جوانکی مشغول به چراندن گله‌ای از خوش‌ گوشت‌ترین گوسفندان وبره‌هایی بود که تا به حال دیده‌اند. پس عزم جزم می‌کنند تا هجوم برند و دلی از عزا درآورند. از بزرگ و پیر خود رخصت می‌طلبند. گرگ پیر که غیر از آن جوان و گوسفندانش، دیگر مردان و زنان را که آن سوترک مشغول به کار بر روی زمین کشت دیده می‌گوید: می‌دانم که سختی کشیده‌اید و گرسنگی بسیار و طاقت‌تان کم است، ولی اگر به حرف من گوش کنید و آن‌چه را که می‌گویم عمل کنید، قول می‌دهم به جای چند گوسفند و بره، تمام رمه را سر فرصت و با فراغت خاطر به نیش بکشید و سیر و پر بخورید، ولی به شرطی که واقعا آن‌چه را که می‌گویم انجام دهید. مریدان می‌گویند: آن کنیم که تو می‌گویی. چه کنیم؟
      گرگ پیر باران دیده می‌گوید: هر کدام پشت سنگ و بوته‌ای خود را خوب مستتر و پنهان کنید. وقتی که من اشارت دادم، هر کدام از گوشه‌ای بیرون بجهید و به گله حمله کنید؛ اما مبادا که به گوسفند و بره‌ای چنگ و دندان بَرید. چشم و گوش‌تان به من باشد. آن لحظه که اشاره کردم، در دم به همان گوشه و خفیه‌گاه برگردید و آرام منتظر اشارت بعد من باشید. گرگ‌ها چنان کردند. هر کدام به گوشه‌ای و پشت خاربوته و سنگ و درختی پنهان. گرگ پیر اشاره کرد و گرگ‌ها به گله حمله بردند. چوپان جوان غافلگیر و ترسیده بانگ برداشت که: «آی گرگ! گرگ آمد» صدای دویدن مردان و کسانی که روی زمین کار می‌کردند به گوش گرگ پیر که رسید، ندا داد که یاران عقب‌نشینی کنند و پنهان شوند. گرگ‌ها چنان کردند که پیر گفته بود. مردان کشت و زرع با بیل و چوب در دست چون رسیدند، نشانی از گرگی ندیدند. پس برفتند و دنباله‌ی کار خویش گرفتند. ساعتی از رفتن مردان گذشته بود که باز گرگ پیر دستور حمله‌ی بدون خونریزی! را صادر کرد. گرگ‌های جوان باز از مخفی‌گاه بیرون جهیدند و باز فریاد «کمک کنید! گرگ آمد» از چوپان جوان به آسمان شد. چیزی به رسیدن دوباره‌ی مردان چوب به دست نمانده بود که گرگ پیر اشارت پنهان شدن را به یاران داد. مردان چون رسیدند باز ردی از گرگ ندیدند. باز بازگشتند. ساعتی بعد گرگ پیر مجرب دستور حمله‌ای دوباره داد. این بار گرچه صدای استمداد و کمک‌خواهی چوپان جوان با همه‌ی رنگی که از التماس و استیصال داشت و آبی مهربان آسمان آفتابی آن روز را خراش می‌داد، ولی دیگر از صدای پای مردان چماق‌دار خبری نبود. گرگ پیر پوزخندی زد و اولین بچه بره‌ی دم دست را خود به نیش کشید و به خاک کشاند. مریدان پیر چنان کردند که می‌بایست. از آن ایام تا امروز کاتبان آن کتاب‌ها بی‌آنکه به این "تاکتیک جنگی" گرگ‌ها بیندیشند، یک قلم در مزمت و سرکوفت آن چوپان جوان نوشته‌اند و آن بی‌چاره‌ی بی‌گناه را برای ما طفل معصوم‌های آن روزها «دروغگو» جا زده و معرفی کرده‌اند. خب این مربوط به آن روزگار و عصر معصومیت ما می‌شود. امروز که بنا به شرایط روز هر کداممان به ناچار برای خودمان گرگی شده‌ایم! چه؟ اگر هنوز هم فکر می‌کنید که آن چوپان دروغگو بوده، یا کماکان دچار آن معصومیت قدیم هستید و یا این حکایت را به این صورت نخوانده بودید. حالا دیگر بهانه‌ای ندارید.
      zarin این را پسندید.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    2. 9 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Alice (01-23-2013),mahtab71 (01-21-2013),mosafer (11-12-2013),nirvana (01-21-2013),SAMKING (01-21-2013),sonixax (01-21-2013),undead_knight (01-21-2013),yasy (01-21-2013),zarin (02-12-2013)

    3. #2
      دفترچه نویس
      Points: 200,245, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Posting Award
      باید با تمامی‌
      قدرت پرچم اسلام
      را در غرب به زیر
      کشید.
       
      موفق
       
      Theodor Herzl آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      نوشته ها
      4,812
      جُستارها
      106
      امتیازها
      200,245
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      1,026
      از ایشان 11,876 بار در 4,433 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      28 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      پدر ملت ایران، اگر این بی پدر است - میرزاده عشقی


      بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید
      به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید


      در حقیقت در عدل، ار در این بام و درست
      به چنین عدل و به دیوار و درش باید رید


      آن که بگرفته از او تا کمر ایران گه
      به مکافات، الا تا کمرش باید رید


      پدر ملت ایران، اگر این بی پدر است
      به چنین ملت و گور پدرش باید رید


      به مدرس نتوان کرد جسارت اما
      آنقدر هست که بر ریش خرش باید رید


      این حرارت که به خود احمد آذر دارد
      تا که خاموش شود بر شررش باید رید


      شفق سرخ نوشت آصف کرمانی مرد
      غفر اله کنون بر اثرش باید رید


      آن دهستانی تحمیلی بی مدرک و لر
      بهر این ملک، به نفع و ضررش باید رید


      گر ندارد ضرر و نفع مشیرالدوله
      از نوک پاش الی فرق سرش باید رید


      گر رود موتمن الملک به مجلس گاهی
      احتراماْ به سر رهگذرش باید رید
      "A Land without a People for a People without a Land"



    4. 4 کاربر برای این پست سودمند از Theodor Herzl گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      nirvana (01-22-2013),SAMKING (01-22-2013),sonixax (01-22-2013),undead_knight (01-22-2013)

    5. #3
      نویسنده یکم
      Points: 8,560, Level: 62
      Level completed: 37%, Points required for next Level: 190
      Overall activity: 3.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      nirvana آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2012
      نوشته ها
      381
      جُستارها
      3
      امتیازها
      8,560
      رنک
      62
      Post Thanks / Like
      سپاس
      802
      از ایشان 1,455 بار در 383 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      1 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      ما فریاد مى‌زدیم‌: «چر‌ا‌غ‌! چر‌ا‌غ‌!»
      و ‌ایشان‌ درنمى‌یافتند.
      سیا‌هى‌‌ى‌ چشم‌شان‌

      سپید‌ى‌‌ى‌ کدر‌ى‌ بود ‌اسفنج‌و‌ار
      شکافته‌
      لایه‌بر لایه‌بر
      شبا‌هت‌ برده‌ ‌از جسمیت‌ِ مغزشان‌.

      گنا‌هى‌شان‌ نبود:
      ‌از جنمى‌ دیگر بودند.
      شاملو/.

    6. 2 کاربر برای این پست سودمند از nirvana گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Mehrbod (01-22-2013),sonixax (01-22-2013)

    7. #4
      نویسنده سوم
      Points: 7,260, Level: 56
      Level completed: 55%, Points required for next Level: 90
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      mahtab71 آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      نوشته ها
      179
      جُستارها
      1
      امتیازها
      7,260
      رنک
      56
      Post Thanks / Like
      سپاس
      871
      از ایشان 590 بار در 175 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      عاشقان
      سرشکسته گذشتند،
      شرم‌سار ِ ترانه‌های بی‌هنگام ِ خویش.
      و کوچه‌ها
      بی‌زمزمه ماند و صدای پا.

      سربازان
      شکسته گذشتند،
      خسته
      بر اسبان ِ تشریح،
      و لَتّه‌های بی‌رنگ ِ غروری
      نگون‌سار
      بر نیزه‌های‌شان.



      تو را چه سود
      فخر به فلک بَر
      فروختن
      هنگامی که
      هر غبار ِ راه ِ لعنت‌شده نفرین‌ات می‌کند؟

      تو را چه سود از باغ و درخت
      که با یاس‌ها
      به داس سخن گفته‌ای.
      آن‌جا که قدم برنهاده باشی
      گیاه
      از رُستن تن می‌زند
      چرا که تو
      تقوای خاک و آب را
      هرگز
      باور نداشتی.



      فغان! که سرگذشت ِ ما
      سرود ِ بی‌اعتقاد ِ سربازان ِ تو بود
      که از فتح ِ قلعه‌ی روسبیان
      بازمی‌آمدند.
      باش تا نفرین ِ دوزخ از تو چه سازد،
      که مادران ِ سیاه‌پوش
      ــ داغ‌داران ِ زیباترین فرزندان ِ آفتاب و باد ــ
      هنوز از سجاده‌ها
      سر برنگرفته‌اند!


      احمدشاملو

    8. 3 کاربر برای این پست سودمند از mahtab71 گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Mehrbod (01-22-2013),SAMKING (01-22-2013),sonixax (01-22-2013)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •