اولین سکس با ملیناز
Dec 26, 2005, 02:06 AM

نویسنده: pouya68



فروبار: http://www.daftarche.com/attachment/...4zZhtin2LI.pdf

اندازه: 43.74KB


کوتاهیده‌یِ داستان

من پویا هستم و 17 سالمه و می خواستم یکمین سکس با دوست دخترم که 3 روز از من کوچیکتره رو براتون تعریف کنم . منتظر خاطرات سکس بعدی من باشید ...


من و دوست دخترم بیشتر روزا باهم بیرون می رفتیم و تلفنی هم با هم صحبت می کردیم و بعضی وقتا هم راجب سکس با هم حرف می زدیم ولی از سکس خبری نبود جز بعضی وقتا در کوچه های خلوت فقط یه لب کوچولو ...!

آخرین روز فروردین 84 بود که من و دوستم علیرضا رفته بودیم طرفای فلکه یکم تهرانپارس دختربازی می کریم که ملیناز ( دوست دخترم ) بهم زنگ زد و گفت زود بیا خونمون ( میدون محسنی ) . گفتم چیزی شده ؟ گفت : نه . من و لادن ( دوست دختر علیرضا و دوست ملیناز ) تنها هستیم و حوضلمون سر رفته زود بیاین اینجا .

ما هم زود یه دربست گرفتیم و خودمون رو رسوندیم اونجا . وقتی وارد خونه شدیم خونه یه کم تاریک بود و با چون تمام طول کوچه رو دویده بودیم با یه بطری آب 1.5 لیتری ازمون پذیرایی شد که ماشالله تا تهش رو هم لیسیدیم .

نشسته بودیم تو اتاق ملیناز پای کامپیوتر که یه دفعه صدای در اومد . من و علیرضا که از ترسمون داشتیم می ریدیم به خودمون سریع پریدیم تو کمد لباسای ملیناز و درو هم بستیم . که یه دفعه لادن اومد و درو باز کرد و هرهر می خندید و گفت همسایه بالایی بود .

به کارمون ادامه دادیم که تلفن زنگ خورد . بابای لادن بود و به ملیناز گفت زود آژانس بگیر لادن بیاد خونه . ضدحال خوردن رو می شد از تو چشم لادن و علیرضا دید . من و ملیناز بغل هم نشسته بودیم که لادن لباساشو پوشید و اومد گفت الهی کوفتتون بشه و به من گفت به خدا اگر بفهمم از نیم متر بیشتر به ملیناز نزدیک شدی سرتو می برم و رفت .

سکوت تمام اتاق رو گرفته بود که ملیناز یه تیکه به من پروند و من به همین بهونه خودم رو زدم به قهر و خوابیدم رو تخت . ملیناز اومد نشست رو تخت و اروم کنارم خوابید . گفتم بیخود منت کشی نکن . آروم خودشو بهم نزدیک می کرد . می تونستم گرمای وجودش و ضربان شدید قلبش رو احساس کنم . برای یکمین بار بود که انقدر به هم نزدیک شده بودیم . آروم لباشو گذاشت رو لبام و 10 دقیقه از هم لب گرفتیم . دستم رو بردم زیر گردنش و آروم شروع کردم به لیس زدن زیر گوشش و بوسیدن گردنش . تاپی که تنش بود رو در آوردم و زیر گردنشو هم لیس زدم . خیلی خجالت می کشید جوری که شدید عرق کرده بود . برای این که همی عادی شه براش دوباره ازش لب گرفتم و آروم سوتینشو باز کردم . صورتمو گذاشتم روی سینه هاش و با ولع خاصی سینه هاشو می خوردم . نوک سینه هاشو میک می زدم و ملیناز فقط ناله می کرد . زبونمو دور سینه هاش چرخوندم و آروم آوردم روی نافش و با دستام شلوارکشو در اوردم .

حالا دیگه فقط یه شورت تنش بود . لبامو گذاشتم روی شرتش که خیس خیس بود و بوی خیلی خوبی می داد . با دندونم شرتش رو در اوردم که سریع دستاشو گذاشت روی کسش . بهش گفتم چرا اینجوری می کنی ؟ گفت پویا خیلی خجالت می کشم . گفتم نترس غریبه که نیستم . آروم دستاشو بوسیدم و اونارو کنار زدم که یه دفعه دیدم بهشت خوشگل من جلوی چشمامه . ملیناز عشق من لخت لخت جلوی چشمام بود . آروم کشسو بوس کردم و زبونمو روی خط کسش می کشیدم . حر با که سرمو بالا پایین می کردم صدای نفسش بیشتر بلند می شد . زبونمو آروم کشیدم روی چوچولش و اونو میک می زدم . ملیناز که حسابی تحریک شده بود داد می زد پویا بخورش و منم با ولع بیشتری زبونمو تو سوراخ خیسش می کردم و می چرخوندم که یه دفعه دیدم جیغ کشید و بدنش لرزید و ارگاسم شد .

آروم کنارش خوابیدم که گفت پویا حالا نوبت منه . سرشو آروم اورد پایین و شلواری که پام بود رو در آورد و کیرمو که داشت شرتم رو جر می داد گرفت و با دستاش می مالوند . شرتم رو هم در آورد و کیرمو با هیجان و تعجب خاصی نگاه می کرد . بیچاره حق داشد یکمین کیری بود که می دید . آروم ربونشو کشید روی کیرم و اونو لیس می زد . لذت وصف نشدنی ای برام داشت . تخمم رو لی می زد و با دستش کیرمو می ممالوند که یه دفعه تمام کیرمو کرد توی دهنش و شروع کرد به ساک زدن . دیگه داشتم دیوونه می شدم که سرشو اوردم بالا و ازش لب گرفتم و خوابوندمش زیر خودم . از پشت خوابیدم روش و کیرمو گذاشتم لای پاش و شروع کردم بالا و پایین کردن که دیدم داره آه و اوف می کنه . پاشو باز کردم که بکنم تو کسش که نذاشت . گفت پویا بذار وقتی با هم عروسی کردیم اونقت هر شب بهت می دم . گفتم باشه ولی هرچی دیدی از چشم خودت دیدی و باید درد بیشتری رو تحمل کنی و کون بدی . گفت هرچی تو بگی پویا جون .

بلند شد و یه بسته کرم از تو کمدش در اورد و ریخت روی کیرم و به همه جاش مالید . آروم خوابیدم پشتش . اونم کونشو داد بالا و منم سر کیرمو گذاشتم روی سوراخش . ترس رو می شد از لرزش پاهاش فهمید . آروم سر کیرمو کردم تو که دیدم جیغ زد و نفسش در اود گفت در بیااااااااار . منم با کمال پررویی کیرمو بیشتر کردم تو . هر چی من بیشتر می کردم صدای جیغ اونم بیشتر می شد که کم کم براش عادی شد و من شروع کردم به تلمبه زدن . تند تند کیرمو توی سوراخ تنگ و داغش بالا و پایین می کردم و با اون یکی دستم کسشو می مالوندم . ملیناز داد می زد بکن منو . جرم بده . جنده کوچولوی خودتم . پاره ام کن . دوست دارم .

منم که با شنیدن این کلمه ها بیشتر تحریک شده بودم با سرعت بیشتری کیر حشریم رو توی کونش بالا و پایین می کردم که یه دفعه دیدم بدنش دوباره لرزید و آروم شد ولی من هنوز ارضا نشده بودم برای همین به کارم ادامه دادم و یه دفعه تمام آبم رو ریختم روی کسش .

نیم ساعت بی حال و خسته از تجربه یکمین سکس تو بغل همدیگه خوابیدیم که یه دفعه گوشیم زنگ زد و برداشیتم . بابام که حسابی قاطی بود گفت پویا معلومه تو کجایی ؟ گفتم مگه ساعت چنده ؟ گفت ده و نیم شبه! منم سریع قطع کردم و یه لب کوچولو از ملیناز گرفتم و زنگ زدم آژانس . وقتی رفتم دم در آژانس نیومده بود که یادم افتاد گوشیمو بالا تخت ملیناز جا گذاشتم . برگشتم و برش داشتم . تا اومدم بیام از در بیرون یه دفعه بابا و مامانشو دیدم که دم درن و دارن از ماشین پیاده می شن . حسابی هول شدم و یادم رفت در پارکینگ رو ببندم . باباش گفت آقا پسر توجه کردی درو نبستی . منم بیخیال در و آژانس و باباش شدم و تا ته کوچه رو دویدم . انگار بخش بود رفت و برگشت رو توی اون کوچه بدوم . رسیدم سر میرداماد سریع یه دربست گرفتم برگشتم خونه . ولی اون شب به دلیل ارضای فجیعی که شده بودم شدید تب کرده بودم و حالم بد بود .

البته الان دیگه ملینازی وجود نداره و اون الان با یه پسر پولدار و باکلاس بالا شهری دوسته و مطمئنم این خاطرات که شاید زیبا ترین خاطرات زندگی من باشن کاملا از یادش رفته . ایشالا هرجا که هست خوش باشه .

در داستان های بعدیم براتون تعریف می کنم ملیناز چه جوری به ملیناز خانوم تبدیل شد .


بای بای . . .

***




نکته: فرآیند چاپ این نوشته ١٠٠% خودکار بوده است. اگر درونمایه‌یِ این داستان را نااخلاقی/نافراخور میبینید با دکمه «گزارش» ما را بیاگاهانید.

بایگانیده از avizoon.com




<!--
[stats]
Mirrored by AvizoOooOoOOn Copier v1.2
Total time: 0:02:07.891000
-->

<!--
[LOG_DATA]
URL: http://avizoon.com/forum/2_3194_0.html
Author: pouya68
last-page: 1
last-date: 2005/12/30 03:15
-->