• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    برگ 1 از 3 123 واپسینواپسین
    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 28

    جُستار: هزار واژه تورکی مصطلح در زبان پارس

    1. #1
      رهگذر
      Points: 1,551, Level: 22
      Level completed: 51%, Points required for next Level: 49
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      پر کار
       
      ریلکس
       
      Şanlı SƏHƏND آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      ماندگاه
      AZƏRBAYCAN
      نوشته ها
      11
      جُستارها
      3
      امتیازها
      1,551
      رنک
      22
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9
      از ایشان 8 بار در 5 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)

      هزار واژه تورکی مصطلح در زبان پارس

      [RIGHT]اگر مي بينيم زبان انگليسي بخاطر داشتن زبان تکنولوژي ، غالب واژه هاي فني زبانهاي ديگر را تشکيل مي دهد و يا زبان عربي بخاطر داشتن مفاهيم اسلامي ، واژه هاي مذهبي زبانهاي مسلمانان را از آن خود مي کند ، پس بايد احتمال دهيم زباني مانند ترکي که متکلمان آن هزاره هائي چند بر شرق و غرب عالم حکومت کرده اند و مردمان جهان از انگليسي و اسپانيائي و عربي و فارسي و چيني و روسي و آلماني و ... را تحت لواي خود قرار داده اند ، در زبانهاي ديگر رد پائي بايد داشته باشد. چون ترکان جهان در طول هزاران سال تمدن ، مرزي براي حکومت نداشته اند ، پس به جرأت مي توانيم بگوييم: هيچ زباني در کره خاکي نيست مگر آنکه رد پائي از زبان ترکي در آن وجود داشته باشد.
      اروپائيان با علم بر اين نکته ، تحقيقات گسترده اي روي اين موضوع انجام داده و نتيجه گرفته اند که 40 درصد زبان ايتاليائي ، 20 درصد زبان انگليسي ، 17 درصد زبان آلماني و ... از واژه هاي زبان ترکي تشکيل شده اند. اجازه بدهيد اينگونه بگوييم: اگر ترکي نبود ، يک پنجم زبان انگليسي و دو پنجم زبان ايتاليائي حذف مي شد.
      پس شکي نمي ماند که اين زبان تاريخي و قدرتمند ، در زبانهاي همسايه خود (از نظر جغرافيائي نه ساختاري) مانند چيني و عربي و فارسي نيز نفوذ فراواني داشته باشد. از اين ميان ، زبان فارسي بيش از ديگران در معرض ورود واژه هاي ترکي قرار گرفته است. دليل آن دو مسئله بيش نيست: يکي بخاطر حاکم بودن ترکها بر ايران (فقط بعد از اسلام را اگر در نظر بگيريم ، 1100 سال ترکها در ايران حکومت کرده اند). ديگري ترکان پارسي گوي بوده است. غالب شعراي ترک ، اشعار خود را پارسي سروده اند. يا اينطور بگوئيم: شعراي فارسي غالبا ترک بوده اند. علت آن بيشتر به ساختار شعري زبان فارسي برمي گردد که تعريف و تمجيد شاهان يا به اصطلاح معشوق با اين زبان راحتتر است. از طرفي امرار معاش شاعران بيشتر با هديه اي بود که شاهان در ازاي تعريف و تمجيد آنان به شاعران مي دادند. براي همين فردوسي از دربار غزنوي فرار کرد و شعراي دوره صفوي بخاطر بي توجهي دربار به اشعار تعريف و تمجيدي متلاشي شدند و غالبا به هندوستان رفتند.
      «
      واژگان زبان ترکي در پارسي» ، تحقيقي است گسترده روي واژه هاي ترکي که در ادبيات زبان همسايه خود ، پارسي، وارد شده است. اين کتاب در ابتداي سال 80 به چاپ رسيده و اكنون به اتمام رسيده است. اصرار دوستان و علاقمندان براي دستيابي به اين کتاب و نداشتن امکان چاپ مجدد آن ، دليلي شد تا با تلخيص کتاب و تبديل آن به يک چهارم (54 صفحه کاغذ A4) آنرا از طريق اينترنت در اختيار عموم قرار دهم. اميدوارم با اين کار خدمتي براي زبان مادري خويش کرده باشم و انتظار دوستان را برآورده باشم. انشاءالله.
      در اين مجال هزار واژه اصيل ترکي دخيل در فارسي بصورت اتيمولوژيک مورد بررسي قرار گرفته و با منابع کهن ترکي ، ريشه آنها استخراج مي گردد. زبان ترکي مانند زبان فارسي نيست که غالب کلمات ريشه فعلي نداشته باشند و يا صرف و نحو افعال در آن بي ضابطه باشد. لذا از اين طريق مي توان ترکي بودن کلمات را اثبات نمود.
      واژگان زبان ترکي در پارسي تنها محدود به اين هزار واژه نيستند. در دو سال گذشته واژگان جديدي به اين کتاب افزوده شده است که در چاپ بعدي کتاب در اختيار علاقمندان قرار خواهم داد.


      1.
      آئينه
      =
      آينا = آي (ماه) + نا (اك) = ماه وش ، ترکيب آينا مانند دُرنا و قيْرنا
      2.
      آئين
      =
      آييْن و اوْيوُن = جشن ، مراسم جشن باستاني و ساليانة تركهاي چين
      3.
      آباد
      =
      آپاد ، آوا ، اوْوا ، آواد = از ريشه هاي قديمي ترك بمعناي جاي خرّم و سرسبز ، محل زندگي آدمي ، بصورت پسوند در انتهاي اكثر روستاها ، اَبَد در عربي نيز جمع اين ريشه است: ابدالآباد = منتهي الآباد ، آوادانليق = آباداني ؛ احتمالاً اوْبا نيز محرف همين كلمه است و ريشة اصلي آباد نيز همان اوْب (محل زندگي) است. در واقعيت هم جاي زندگي انساني را آبادي مي گويند نه جاي پر آب را! كه اگر غير اين بود بايستي درياها و جزائر را بزرگترين آباديها مي پنداشتيم. احتمال خيلي قوي ائو (= محل زندگي) نيز محرف همين اوْب باشد. پسوند آوا از قديمي ترين پسوندها در انتهاي نام دهات ترك مي باشد.
      4.
      آبجي
      =
      آباجيْ = آغاباجي = آغا (پيشونداحترام براي خانمها) + باجي (خواهر) = خواهر مكرمه و بزرگوار
      5.
      آتاباي/ت
      =
      آتا (پدر) + باي (باخ: بيگ) = بيگ بزرگ ، بيگ پدر ، طايفة بزرگ تركمني (18)
      6.
      اتابك
      =
      آتابك = آتابئيگ = آتا (پدر ، بزرگ) + بيگ (ه.م) = خان بزرگ ، خان خانان ، وزير ، سابقاً از رتبه هاي درباري در حكومت هاي ترك (باخ: اتابكان) (1،27):
      اي صبا برساقي بزم اتابك عرضه دار
      تا ازآن جام زرافشان جرعه اي بخشد بمن/حافظ
      7.
      اتابكان
      اتابك از رتبه هاي بالاي درباري بود و سلسله حكومتهائي در نقاط مختلف دنيا تشكيل دادند از جمله:
      اتابكان آذربايجان(531-622 ق) ، اتابكان اربل (539-630 ق) ، اتابكان الجزيره (576-648 ق) ، اتابكان شام (497-549 ق) ، اتابكان سنجار(566-617 ق) ، اتابكان فارس(543-686 ق) ، اتابكان لرستان (543-740 ق) ، اتابكان موصل(521-631 ق)
      8.
      آتاترك/ت
      =
      آتا (پدر ، بزرگ) + تورك = پدر ترك ، ترك بزرگ ، لقب مصطفي كمال پاشا
      9.
      آتاش
      =
      آداش = آدداش = آد (نام) + داش (هم) = همنام (1)
      10.
      اتاغه
      و اتاقه = اوْتاقا = اوْتاق (ه.م)+ ا(اك) = كلغي با پرهاي بعضي مرغان
      11.
      اُتاق
      =
      اوْتاق = اوْداق = اود(اودماق = آتش زدن)+ اق(اك) = جاي گرم ؛ اودا = منزلگاه ، اوتاغه (ه.م) ؛ اجاق (ه.م) محرّف اين كلمه است.
      12.
      اتاليق /ت
      =
      آتاليْق = آتا (پدر) + ليق (اك) = پدري ، للـه ، نگهبان ، منصبي در عهد صفوي ؛ اتاليقانه = شايسته (1،19)
      13.
      اُتراق
      =
      اوْتوُراق = اوتور (اوتورماق = نشستن) + اق (اك) = نشست ، جلوس ، استراحت كاروان بعد از يك حركت طولاني
      14.
      اَترك
      =
      بنظر همان اترنگ (ه.م) باشد كه در تركي اتره و اترك مي گويند ، در تركي اوغوزي يعني مرد سفيد مايل به سرخ (2) ، رود مرزي ايران و تركمنستان
      15.
      اَترنگ
      =
      ات (گوشت) + رنگ = رنگ گوشت ، صورتي رنگ
      16.
      آتسز/ت
      =
      آدسيْز = آد (نام ، شهرت) + سيز (اك صلبيت ، بي) = بي نام ، بي شهرت ، بي آوازه ، ابن محمدبن انوش تگين از سلسلة خوارزمشاهيان كه بين 521 تا 551 ه.ق حكومت مي كرد. از آنجاكه گاهي آنرا اَتسز مي خوانند به اشتباه آنرا بي گوشت (اَت= گوشت) و لاغر معني مي كنند.
      17.
      آتش
      و آتيْش = آت (آتماق = انداختن ، پرتاب كردن) + يش (اك مفاعله) = پرتاب دو طرفه ، به هم تير انداختن ، شليك به هم ، جرقّه ؛ شايد آتش بمعناي برافروخته فارسي باشد ولي در معناي اخير تركي است.
      18.
      اَتليق
      و اَتليغ = آتليْق = آت (اسب) + ليْق (اك) = اسب داري ، سواردلاور ، شخص مشهور ؛ اتلغ ار = سواره (1،19)
      19.
      اُتو
      =
      اوتو = اوت (اوتمك = پاك كردن ، زدودن ناپاكي ، به آتش گرفتن پشم و مو) + و (اك) = وسيلة صاف كردن چين و چروك ؛ اوتويه دوشمك = به اتو افتادن = تغيير ماهيت دادن
      20.
      آتيش باي
      آتيش باي = آتيش (باخ: آتش) + باي (بزرگ ، فرمانده) = مسئول آتشبار ، مسئول شليک ، ار رتبه هاي نظامي دوره صفوي
      21.
      آتيلا
      =
      آتيلا = آتيل (آتيلماق = پريدن) + ا (اك) = كسي كه خوب پرش كند ، چابك ، امپراطور بزرگ تركان هون كه 1500سال پيش ازآسياي ميانه تا اروپا حكومت مي كرد (435-453 م)
      22.
      اُجاق
      =
      اوْجاق = اوْداق = اوْتاق (باخ: اتاق) = وسيلة گرمايشي ، كوره ، كانون ، سرچشمه ، منزل ، خاندان ، زيارتگاه ؛ اوْجاغيْ كوْر = بي فرزند ، تغيير اوداق به اوجاق مانند تغيير ديغال به جيغال است.
      23.
      آچار
      =
      آچ (آچماق = باز كردن) + ار (اك فاعلساز) = بازكننده ، كليد ، وسيلة مكانيكي براي باز كردن پيچ ها و مهره ها ؛ اكِ فاعلساز ار/ ر در چاپار ، ياشار و يئتر هم ديده مي شود.
      24.
      آچمز
      =
      آچماز = آچ (آچماق = باز كردن) + ماز (اك سلبيت فاعلي) = بازنشونده ، در بازي شطرنج به مهره اي گويند كه با برداشتن آن شاه مات گردد ؛ اين اك براي هميشه يك صفت را از اسم سلب مي كند. مانند: سولماز (ه.م)
      25.
      اچه
      و اچي = ايجي = برادر بزرگتر و مهتر ، مقابل ايني = برادر كوچكتر (1،2)
      26.
      اخته
      =
      آختا = آخ (آخماق = روان شدن ، بيرون آمدن ، بالا رفتن) + تا (اك) = بيرون آورده شده ، حيواني كه بيضه هايش درآورده شده (1)، عقيم ، طويله ؛ اختاچي و اخته بيگ = طويله دار و اخته كنندة حيوانات ، در مورد انسان غلامان اخته شده در دربارها را خواجه مي گويند. تركيب آختا مانند يومورتا (= تخم مرغ) است.
      27.
      آذربايجان
      1. =
      آذربايجان = آذ (و آس = نيت خير ، اوغور ، نام قوم معروف) + ار (جوانمرد) + باي (= بيگ) + جان (اك مكان) = مكان خان جوانمرد قوم آذ ، آذربيگستان ؛ نام قوم آذ (يا آس) هنوز هم در تعدادي از نقاط جغرافيائي كشور باقي است مانند: آستارا ، ارس ، آستاراخان ، استرآباد و شيراز. اين قوم 5200 سال قبل در شرق درياي خزر با غلبه بر ساير اقوام هم اقليم خود ، سنگ بناي حكومتي مقتدر بنام آذر را نهادند (16 ، 17). اكِ مكاني جان بصورتهاي مختلف كان/ غان / قان/ خان در انتهاي شهرهاي ديگر هم ديده مي شود.
      2.
      تحريف شدة آتورپاتكان = آ (صوت براي راحتي تلفظ ، اين تسهيل تلفظ با الف سابقة ديرينه دارد) + تور (نام قوم ، احتمالاً همان تاوور باشد ، باخ: تبريز) + پات (و باش = رئيس) + كان (همان اكِ مكاني جان) = مكان خان تور
      28.
      آذوقه
      و آزوغه وآزوغا وآزوق و آزيق = آز (آزماق = گم شدن) + ايق (اك) = بخاطر گم شدن ، ره توشه ، توشه اي كه احتياطاً براي گم شدن در راه برمي دارند ، آزيق از ريشه هاي تركي باستان (2،17)
      29.
      اُرتاغ
      =
      اوْرتاق = اورتا (وسط) + اق (اك) = بينابين ، بين ، گذاشتن چيزي در وسط و تقسيم كردن سود آن ، شريك ، تاجر، بازرگان؛ ارتاغي = بازرگاني ، مضاربه ، با سرماية ديگران تجارت كردن: به حضرت او آمد و دويست بالش زر التماس كرد به ارتاغي/جهانگشاي جويني
      30.
      ارخالق
      =
      آرخاليْق = آرخا (پشت ، دوش) + ليق (اك) = شانه اي ، لباسي كه طلاب و بعضي افراد زير قبا مي پوشيدند و در داخلش پنبه بود ، نوعي قماش نازك (1) ؛ آرخا = پشت ، آرخاي عنان = از چيزي بي تأمّل گذشتن (19):
      ناشي ز هواي جلوة او × آرخاي عنان آفرينش / عرفي
      31.
      اُردك
      =
      اؤرده ك = اؤرته ك = اؤرت (اؤرتمك = پوشاندن) + اك (اك) = پوشش ، پرنده اي كه در بدن خود پوششي روغني براي جلوگيري از نفوذ آب به بدنش دارد.
      32.
      اَردلان
      =
      اردالايان = ار (پهلوان) + دالا (به زمين زندن با ضربت و سرعت) + يان (اك فاعلي) = برزمين کوبنده ، نام آقا
      33.
      اُردو
      =
      اوْردوُ = اور (وسط) + دو (اك) = مركز ، پايتخت ، مركز مملكت ، قشون وتجهيزاتشان ، محل گشت و گذار كه بصورت گروهي مي روند ، محل تفريح و تفرج ؛ اردوكند = نام قديمي كاشغر پايتخت اويغور(2،17) ، ارديبهشت = بهشت وسط بهار ، بصورتHorde در انگليسي ؛ همريشه با اورتا (= ميان) و اورال (درياچه)
      34.
      آرزو
      آرزي = آر (آرماق و آريماق = جستن ، يافتن) + زي (اک) = جستني ، يافتني ، غير موجود در دست. همريشه و هم معني با آرمان
      35.
      ارس
      =
      اَرآس = آرآذ = ارآذ = ار(پهلوان) + آذ (باخ: آذربايجان)=آذ پهلوان
      36.
      ارسلان
      =
      ارسالان = ار (پهلوان) + سال (سالماق = انداختن ، برانداختن) + ان (اك فاعلي) = پهلوان انداز ، مردافكن ، شير ، بصورت اسلان و آسلان و اصلان (معر) نيز مي آيد ؛ ارسلانلي (19) = ارسالان (شير) + لي(اك ملكي) = شيردار ، شيرنشان ، سكه داراي نشان شير ، غروش:
      قزل ارسلان قلعه اي سخت داشت×كه گردن به الوند برميفراشت/سعدي
      37.
      آرش
      يا اشْك يا اَرشَك = ار (پهلوان) + شَك (نشكن ، شكست نخورنده) = پهلواني كه هرگز نشكند ، پهلوان هميشه پيروز ، از امراي ايالات بلخ و مؤسس و جدّبزرگ سلسلة اشكانيان كه250سال قبل از ميلاد با پيروزي بر آنتيوخوس حكومت مقتدري در ايران تشكيل داد (باخ: اشكانيان).
      38.
      ارگ
      =
      ارك = اقتدارهمراه با محبوبيت ، تخت سلطنت ، دژحكومتي ، احتمالاً تغيير يافتة «اوُروُق» باشد ، بصورت اريكه در عربي ؛ ارك ائدمك = افتخار كردن
      39.
      آرمان
      =
      آريْمان = آري (آريماق = جستن ، بصورت اسم يعني پاك) + مان (اك مبالغه) = خيلي جستني ، حالت ايده ال ، هدف و مقصود ، رسيدني ، مورد جستجو ، آرزو ، خيلي سالم
      40.
      اَرمان
      =
      ار (جوانمرد ، با ادب ، داراي فضيلت) + مان (اك مبالغه) = خيلي صاحب ادب و هنر و فضيلت ، هنرمند ، شهري در ماوراءالنهر ؛ اردم = هنر ، اردملي = هنرمند: كه افراسياب اندر ارمــــان زمين×دو سالاركرد از بزرگان گزين/شاهنامه فردوسي
      41.
      ارمغان
      و يَرمغان = 1-آرماغان = در تركي اوغوزي يعني سوغات راه (2)
      2-
      يارماغان = يارماق (ه.م) + ان (اك) = درهمي ، هرچيز نقدي ، هديه(1،27):
      هم خواسته به خنجر هم يافته به جور×از خصم خود تو يرمق و از من تو يرمغان/ رشيدي (27)
      42.
      اُرمك
      =
      اؤرمك = هؤرمك = تاب دادن نخ يا گيسوان ، چيزي كه مثل گيسو با تابيدن بهم درست مي شود ، كلاه و پارچة پشمينه ، امروزه جامة پنبه اي خاكستري ؛ اؤرتمك = پوشيدن ؛ هؤروك = گيسو ، باخ: ارومچك:
      اميران ارمــك سلاطين اطلس × گزيده ز سنجاب و ابلق مراكب/ قاري
      43.
      اُروغ
      و اُروق = اوُروُق = ثقيل شدة اؤروك = اؤر (اؤرمك = چيزي مانند نخ و گيسو را بهم تابيدن ، پيوند كردن) + وك (اك) = بهم وصل شده ، داراي پيوند با هم ، خانواده ، دودمان ، خويشان:… اكناف ربع مسكون در تحت فرمان ما و اروغ چنگيزخان است / جامع التواريخ
      44.
      اَروك
      =
      اريك = اري (اريمك = ذوب شدن ، آب شدن) + ك (اك) = آب شده ، زردآلو (1)
      45.
      اُرومچك
      =
      اورومچك = هؤرومچك = هؤر (هؤرمك = زلف بافتن ) + وم (اك) + چك (اك) = زلف بافنده ، تار بافنده ، عنكبوت ؛ هؤروك = گيس يا زلف بافته شده
      46.
      آريا
      =
      آريْيا = آري (آريماق = پاك شدن ، آريتماق = پاك كردن) + يا (اك) = پاك و زلال ، نژاد سفيد. مثل تركي : سودان دورو (زلالتر از آب) ، آيدان آري (سفيدتر از ماه)
      47.
      آريَن
      =
      آريان = آريْيان = آري (باخ : آريا) + يان (اك فاعلي) = پاك شده ، آيدين ، پاك ، آريا ، نام آقا
      48.
      آز
      =
      آج = گرسنه ، حريص ؛ آزمند = آدم گرسنه و حريص و طمعكار ؛ آج آدام = آدم حريص و گرسنه ، شهريار نيز در اين شعر آج را در مفهوم حريص بكار برده است: كربلايه گئدنلرين قاداسي × دوشسون بو آج يوْلسوزلارين گؤزينه
      49.
      آزار
      =
      آزار = آز (آزماق = منحرف شدن ، گم شدن ، بيمار شدن) + ار (اك) = بيماري ، (رفتارِ) غير صحيح و با اذيت ؛ آزار دوتماق = بيمار شدن ، توْيوق آزاري = بيماري نيوكاسل در مرغها ، ككليگي آزماق = مسموم شدن و فساد معده
      50.
      اُزبك
      =
      اؤزبك = اوْغوزبك = اوْغوزبيگ = خان قوم اوغوز ، بي باك ، آدم صاف و صادق ، از اقوام ترك.
      51.
      اَزگيل
      =
      از (ازمك = له كردن) + گيل (اك) = له كردني ، از ميوه هائي كه بصورت له كرده و خميري در غذاها خصوصاً آش استفاده مي گردد.
      52.
      اُزُم
      =
      اوزوم = انگور: آن يكي تركي بُد وگفت : اي گؤزوم! × من نمي خواهم عنب ، خواهم اوزوم / مولوي
      53.
      اُزنگو
      =
      اوزه نگي = اوز (= صورت) + ان (اك) + گي (اك) = ركاب (ارتباط ركاب و اوز معلوم نشد) ، مهميز ، آلتي در پاشنة پا براي حركت دادن و كنترل اسب ؛ ازنگوقوچي سي = كسي كه مهميزسوار را مي گيرد تا براحتي سوار شود. اوزه نگي چكمك = ركاب كشيدن
      54.
      اُستاد
      =
      اوْستا = اوس (عقل ، درايت ، تربيت ، ادب) + تا (اك) = عاقل ، بادرايت ، مربي ، اديب ، بصورت استاذ در عربي ؛ تركيب اوستا مانند يومورتا است:
      غازي بدست پورخود شمشير چوبين ميدهد
      تا اودرآن اُستا شود، شمشير گيرد در غزا / مولوي
      55.
      آستان
      =
      آست يان = آست (= زير ، پائين ، مقابلِ اوست = رو) + يان (طرف) = پائين دست ، طرف پائيني خانه ، پيشگاه ، پائين دامن ، آستانه = آستانا = بطرف پائين ، پيشگاه ، مَطلع (باخ: آستين و آستر و آهسته)
      56.
      آستر
      =
      آستار = آست (باخ: آستان) + ار (اك) = زيرين ، زيرينِ لباس ؛ آست اوست = زير و رو (18،2)
      57.
      آستين
      =
      آست يان (باخ : آستان) = پائين دست لباس
      58.
      آسمان
      آسيمان و آسمان = آس (آسماق = آويختن) + مان (اک مبالغه و تشبيه) = شبه آويزان ، بسيار آويزان
      59.
      آش
      =
      درهم برهم ، قاراشميش ، غذا ، از غذاهاي متنوع آبكي ، آشيج و آشاج = قابلمه ، از ريشه هاي تركي باستان (17،2)
      60.
      آشاميدن
      وام گرفته از مصدر تركي آشاماق (= خوردن) ؛ معادل فارسي آن نوشيدن است(2،18).
      61.
      اُشتُق
      =
      اوُشتوغ و آشيق= بجول (1) ، يكي از هفت استخوان مچ پا در فاصلة دو قوزك پا كه از آن براي بازي «قاب» استفاده مي كنند.
      62.
      آشغال
      =
      آشقال = گوسفند لاغر و نامناسب براي برّه كشي (3) ، هر چيز نامرغوب و غيرقابل استفاده ؛ آشقار = مخلوط ، قاطي (3)
      63.
      اشكانيان / ت
      =
      [FONT=&quot]حكومتي از ترك هاي توران كه با پيروزي اشك يا ارشك يا آرشك (باخ: آرش) كه از حاكمان ايالات بلخ بود ، بر آنتيوخوس امپراتوري بازمانده از اسكندر مقدوني بوجود آمد و قبل و بعد از ميلاد مسيح 500 سال بر ايران حكومت كردند. تاريخ نيز بخاطر غيرايراني بودن اين حكومت ، از كنار آن براحت
      MƏN SƏHANDƏM ƏYILƏNMƏZ YADA TUFANLI BAŞIM

    2. #2
      شناس
      Points: 1,761, Level: 24
      Level completed: 61%, Points required for next Level: 39
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      DƏLİ
       
       
      atila آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      tebriz
      نوشته ها
      75
      جُستارها
      12
      امتیازها
      1,761
      رنک
      24
      Post Thanks / Like
      سپاس
      13
      از ایشان 27 بار در 17 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      ماشالله تموم نمیشه..............

    3. #3
      مدیر تالار
      Points: 424,596, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      گاز نگیر!
       
      متعجب
       
      sonixax آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      کره ی زمین
      نوشته ها
      9,105
      جُستارها
      110
      امتیازها
      424,596
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      47,087
      از ایشان 15,109 بار در 7,094 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      89 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Şanlı SƏHƏND نمایش پست ها
      آئينه
      1 - در فارسی همزه نداریم .

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Şanlı SƏHƏND نمایش پست ها
      اشكانيان
      2 - اشکانیان ترک نبودند ! شده حکایت زرتشت پیامبر ترک ! که حتا یک کلمه هم ترکی در جایی چیزی نگفته ! زان رسمی اشکانیان و هر آنچه ازشان کشف شده به زبان پارتی پهلوی بوده نه ترکی ! مطالعه نکرده ادعایی نکنید

      3 - نوشتتون منبع نداره

      4 - باقیش رو هم نخوندم چون قابل خوندن نیست ، خیلی توهم توهمه چشمم درد گرفت .

      5 - اگر متنی رو از جایی کپی میکنید حتمن حتمن حتمن لینکش رو قرار بدید ، دزدی ادبی طبق قوانین سایت جرم است .
      همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
      دکتر ساسی

    4. یک کاربر برای این پست سودمند از sonixax گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (11-03-2010)

    5. #4
      رهگذر
      Points: 1,551, Level: 22
      Level completed: 51%, Points required for next Level: 49
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      پر کار
       
      ریلکس
       
      Şanlı SƏHƏND آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      ماندگاه
      AZƏRBAYCAN
      نوشته ها
      11
      جُستارها
      3
      امتیازها
      1,551
      رنک
      22
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9
      از ایشان 8 بار در 5 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      . قلعه
      =
      قالا = قال (قالماق = ماندن ، پابرجا ماندن) + ا (اك) = ماندگار ، پابرجا
      787.
      قٍلٍق
      =
      قيل (قيلماق = گزاردن ، ادا كردن ، رفتار كردن) + يق (اك) = رفتار خاص ، لٍم
      788.
      قُلّق
      =
      قوْللوق = قول (خدمت) + لوق (اك) = خدمتكاري ، بندگي و غلامي در دربارها
      789.
      قلما
      =
      قالما = قال (قالماق = ماندن ، پابرجا ماندن) + ما (اك) = ماندني ، فلاخن ، آلت سنگ اندازي چوپانها (27) ؛ اگر از اين ريشه باشد ارتباطش را نمي دانم.
      790.
      قَلماش
      =
      قالماش = هرزه ، نامعقول ، دروغگو ، ياوه گو (8 ،19) ؛ احتمالاً همريشه با قلاش (ه.م) است :
      با توقلماشيات خواهم گفت هان! × صوفيا!خوش پهن بگشا گوش جان/ مولوي
      بند كن مشك سخن پاشي ات را × وامكن انبان قلماشي ات را/ مولوي
      791.
      قُلي
      =
      قوُلو = قوُل (خدمت) + و (اك) = خادم ، فرزند پسر ، پسر ، نام آقا ؛ همريشه با غلام و غلمان و قلّق (25)
      792.
      قليان
      =
      قالايان = قالا (قالاماق = انباشتن ، برافروختن ، روشن كردن وسيله حرارتي) + يان (اك فاعلساز) = برافروزنده ، برافروزنده و روشن كننده با آتش ؛ اود قالاماق = آتش برافروختن
      793.
      قليچ
      =
      قيْليْنج و قليج و قيليش = شمشير : اي ارسلان قليچ مكش از بهرخون من × عشقت گرفته جملة اجزام موبه مو/ مولوي
      794.
      قمچي
      =
      قامچي = قام (قامماق = زدن ، زدن بقصد كشت) + چي (اك شغل) = وسيلة كتك زدن ، تازيانه و شلاق ؛ همريشه با: قمه (ه.م) و قاميچ (كفگير كه غذا را بهم زنند) و غاميش (ه.م) ؛ مصدر فوق نبايستي با قانماق (فهميدن) خلط شود(1):
      قمچي به ناز بندوجفارا بهانه كن×باعاشقان سخن به سرتازيانه كن/سيفي
      795.
      قمه
      =
      قاما = قام (قامماق = زدن ، زدن بقصد كشت) + ا (اك) = وسيلة جنگي ، خنجر كلان ، نوعي چاقو ؛ قملتي = چاقوي بزرگ (باخ: قمچي و غاميش) (1،3،25)
      796.
      قميز
      =
      قاميْز= قام (صفت كاهنان ،كاهن ، غيبگو) + ايز (اك) = مربوط به كار كاهنان ، شراب ، نوشيدني ترش از شير گاو و شتر ، جام ، پياله ، ساغر ؛ بصورت koumiss در انگليسي و kymys در روسي هم استفاده مي شود: هرگزشراب و قميز و نمك نمي خورد/حبيب السير
      797.
      قنداق
      =
      قوُنداق = قون (دسته) + داق (اك) = گرفتني ، دسته ، دستة اسلحه ، پوشاندني نوزاد ؛ قوُنج = دسته
      798.
      قنق
      =
      قوْنوق وقوْناق = قوْن (قوْنماق = منزل كردن ، فرود آمدن ، نشستن ، نازل شدن) + اق (اك) = منزل كرده ، از راه رسيده ، نشسته ، مهمان ؛ قوْنشو = همسايه : چون راه رفتني است توقف هلاكت است×چونت قنق كندكه بيا خرگه اندرا / مولوي
      صوفيي مي گشت در دور افق× تا شبي در خانقاهي شد قنق/ مولوي
      799.
      قوتسوز
      =
      قوت (مبارك) + سوز (نا ، بي ، بدون) = نامبارك ، ناميمون ، فلك زده و بيچاره،آدم فرومايه:تُرك آن بود كز بيم او دِه از خــراج ايمن بود * ترك آن نباشد كزطمع سيلي هر قوتسوز خورد/ مولوي
      800.
      قوچ
      و غوچ= قوْچ= پهلوان، ازچهارپايان ؛ قوچقار =گوسفند پروار گشني
      801.
      قور
      =
      قوْر = سلاح ؛ قورخانه = زرادخانه و كارخانة مهمات سازي ، قورچي = مسلح ، قورچي باشي= رئيس زرادخانه
      802.
      قورباغه
      =
      قوُرباغا = قوُر (صدا) + باغا (باخ: باخه) = دوزيست قور قور كننده ؛ توسباغا = تاسباغا = تاس (و تاش = سنگ) + باغا (دوزيست) = دوزيست سنگي ، سنگ پشت
      803.
      قورت
      =
      از مصدرقورتماق (= بلعيدن و فرو بردن) ؛ قورتوم = جرعه ، قورت قورت = جرعه جرعه
      804.
      قورداوتو/گ
      =
      قوُرد (گرگ) + اوْت (علف) + و (اك مضاف) = علف گرگ ، گياه خارا گوش (1)
      805.
      قورماج
      =
      قوْوورماج = قوْوور (قوْوورماق = برشته كردن ، تف دادن ، بو دادن گندم و ذرت) + ماج (اك) = تف دادني ، بو دادني ، برشته كردني ،گندم و ذرت بو داده شده
      806.
      قورمه
      =
      قوْوورما = قوْوور (قوْوورماق = برشته كردن ، تف دادن) + ما (اك) = برشته ، تف داده شده ،گندم و ذزت و سبزي و… تف داده و بو داده شده ؛ قورمه سبزي = نوعي غذا با استفاده از سبزي تف داده شده
      807.
      قوروت
      =
      قورو (قوروماق = خشك شدن) + ت (اك متعدي كننده) = خشكانده ،كشك ؛ قره قوروت = كشك سياه
      808.
      قوريلتاي
      =
      قوُرولتا = قوُر(قوُرماق = چيدن ، برنامه ريزي كردن) + ول (اك براي اجباري كردن فعل كه معادل فارسي ندارد) + تا (اك) = برنامه ريزي شده براي امري ، شوراي بزرگ ، شوراي بزرگ مردمي براي انتخاب رئيس (1): … و برادران به ديدار يكديگر مستبشر و مستظهر گشتند و آغاز قوريلتاي و طوي كردند/ تاريخ غازاني
      809.
      قوش
      =
      عموماً بمعناي پرنده و خصوصا يكي از پرندگان شكاري (سنقر)
      810.
      قوشچي /ت
      =
      قوُش (پرنده) + چي (اك شغل ساز) = كسيكه كارش با پرنده است ، ملّاعلي علاءالدين علي بن محمد سمرقندي عالم و رياضيدان و متكلّم ايراني كه به فرمان سلطان اُلُغ بيگ مأمور تشكيل رصدخانة سمرقند گرديد و ايشان عقاب مخصوص شاه را در شكارگاه نگه مي داشت.
      811.
      قوطي
      =
      قوتو = جعبه (1) ؛ در قوتادغوبيليك (باخ: مقدمه) بمعناي دستة مردم آمده است. شايد بعداً اجتماع تخته ها براي ساخته شدن قوطي نيز به اين معني آمده است! .
      812.
      قهرمان
      1-
      قارامان = قارا (قوي ، سياه رنگ ، بسيار) + مان (مانند ، پهلوان) = پهلوان قوي ، بسيار قوي
      2-
      قاهارمان = قاهار (قاهارماق = برانداختن ، مچ انداختن) + مان (پهلوان) = پهلوان غالب و برازنده
      813.
      قيچي
      =
      قيچي = قيْيچي = قيْي (قيْيماق = بريدن ، ريز ريز كردن ، رحم نكردن ، زير قول زدن ، نگاه تيز و با دقت كردن) + چي (اك شغلي) = برش دهنده ؛ قيچاچي = قييچي چي = خياط ، قيْيديرماق = نگاه تيز كردن ، قييْقاج (باخ: قيقاج) ، قيْيما (باخ: قيمه) ؛ البته قيْييْ (= سوزن) و قيْييْق (= سوزن گوني دوزي) عليرغم تشابه ظاهري با اين كلمه همريشه نيستند بلكه از مصدر قايوماق (= قازورماق = كوك زدن) بوجود آمده اند.
      814.
      قير
      =
      قيْر = سياهي ، مرز و سرحد ، ناز و عشوه ؛ قيْراق = كناره ، قيْرنا = لبة ديوار و پشت بام ، قيْرقيْز (ه.م) ، قير- قوم = قير – ماسه و تار – مار ، قيْرچيل = عشوه گر ، قيْرقيْ (باخ: قرقي) ، قيْرجانماق = خنده هاي لوس و عشوه ناك ، قيْريْشما (باخ: كرشمه)
      815.
      قيسي
      =
      قايسيْ = خشكة توت يا زردآلو ، قيصي (معر) (8)
      816.
      قيش
      =
      قيْش = صورت محاوره اي قيْچ ، پا ، ركاب ، پايه ، تسمه ، بند ، دوال كمر ، چرم ، نان خمير ، زمستان (قيْش) (1): تيغ را ماليد بر قيشي كه بود × پيش تخمش در ركوع و در سجود/عارف
      817.
      قيطان
      =
      قايتان = بند كفش ، قايتاق = بند و تسمه ؛ اصل آنرا يوناني مي دانند ولي احتمالاً مصدري بصورت قايتاماق بوده كه ايندو كلمة مشابه از آن مشتق شده است.
      818.
      قيقاج
      =
      قيْيقاج = قيي (قيماق = بريدن ، نگاه تيز و پنهاني كردن) + قاج (اك) = بريده ، نگاه چپ ، نگاه كج ،كج ؛ قيقاج زدن = دل بردن (بوسيلة نگاه خماري) : مشق قيقاجي كه آن برگشته مژگان كرد و رفت * لاله زارسينة ما را گلستان كرد و رفت/ داراب بيگ
      819.
      قيماز
      =
      قيْي (قييماق = انصاف كردن ، خرج كردن ، بريدن) + ماز (اك سلبيّت) =كسي كه دل خرج كردن ندارد ، خسيس ؛ نمي دانم چرا آنرا در لغتنامه هاي فارسي كنيز مي نويسند؟ شايد از شعر زير بجاي خسيس ، كنيز استنباط كرده اند :
      پس درِ خانه بگو قيماز را × تا بيارد آن رقاق و غاز را / مولوي
      820.
      قيماق
      =
      قايماق = قاي (قايماق = انباشتن) + ماق (اك) = انباشته ، رويه ، سرشير: زيمن نان جوين و پياز فقر زنم × هزارگونه مقشر به سبلت قيماق/ فوقي يزدي
      821.
      قيمه
      =
      قيْيما = قيْي (قيْيماق = بريدن ، انصاف دادن) + ما (اك) = بريده ،گوشت بريده ؛ قيمه خورشت = خورشتي با گوشت ريز شده ، قيمه قيمه = بريده بريده ، باخ: قيچي
      822.
      قين
      =
      قيْن = شكنجه ، عذاب (1) ؛ احتمال دارد كه كين در فارسي ، خفيف شدة همين كلمه باشد: بعد از قين و شكنجه و اخذ مال آنها ، شربت شهادت مي چشانيدند / عالم آرا
      823.
      كابين
      =
      كبين = مهريه ، صداق ؛ اين كلمه تركي است و در قديم بصورتهاي كبين ، قالين و قاليم استفاده شده است (2) و نبايد اصرار كرد كه با كابين فارسي (در اصل فرانسوي) بمعني اطاقك در ارتباط است:
      اين جهان نوعروس را ماند × رطل كابينش گير و باده بيار/ خسروي
      824.
      كاپود
      =
      قاپود = قاپ (قاپماق و قاپاماق = بستن ، در بستن) + ود (اك) = دربچه ، درب جلوي ماشين ؛ همريشه با: قاپو (در) و قاپاق (سرپوش) و قاپقا (دروازه) ؛ تركيب قاپود مانند اومود (اميد) است.
      825.
      كاسپين
      قوم ترك كاسپي يا كاسي كه در هزارة دوم قبل از ميلاد در اطراف اين درياچه مي ريستند. [FONT=&quot]احتمالاً جمع عربي بسته شده است. نام اين قوم در كاشان (ه.م) هم دي
      MƏN SƏHANDƏM ƏYILƏNMƏZ YADA TUFANLI BAŞIM

    6. #5
      مدیر تالار
      Points: 424,596, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      گاز نگیر!
       
      متعجب
       
      sonixax آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      کره ی زمین
      نوشته ها
      9,105
      جُستارها
      110
      امتیازها
      424,596
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      47,087
      از ایشان 15,109 بار در 7,094 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      89 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Şanlı SƏHƏND نمایش پست ها
      برگرفته شده از :فراموش کردم با عرض معذرت
      تصحیح :

      برگرفته شده از وبلاگهای صد تا یک غاز :

      Azeri Blog

      هزار واژه ترکی در فارسی
      همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
      دکتر ساسی

    7. #6
      رهگذر
      Points: 1,551, Level: 22
      Level completed: 51%, Points required for next Level: 49
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      پر کار
       
      ریلکس
       
      Şanlı SƏHƏND آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      ماندگاه
      AZƏRBAYCAN
      نوشته ها
      11
      جُستارها
      3
      امتیازها
      1,551
      رنک
      22
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9
      از ایشان 8 بار در 5 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی sonixax نمایش پست ها
      تصحیح :

      برگرفته شده از وبلاگهای صد تا یک غاز :

      Azeri Blog

      هزار واژه ترکی در فارسی
      آهان حالا رسیدیم سر اصل مطلب
      مگر منابع معرفی نشده؟
      یا چون مطلب خلاف عقاید شما است شد صدتا یه غاز ؟
      دوست عزیز انگار شما هم پان فارس تشریف دارید و با این وجود پان ترکیست رو تقبیح میکنید یا هر اراجیفی که شما میبافید درست است حتی اگر بدون منبع باشد ولی سخنانی که ما با منابع میاوریم میشود صد تا یه غاز
      واقعا شرم آوره خودتون از همه نژاد پرست ترید ولی پان تورکیست رو تقبیح میکنید واقعا یعنی خودتون رو محمد کاشغری یا استاذ معین فراتر میدونید واقعا برای شما که تنها فرد معقول این سایت پر بازدید!! بودید متاسفم
      MƏN SƏHANDƏM ƏYILƏNMƏZ YADA TUFANLI BAŞIM

    8. یک کاربر برای این پست سودمند از Şanlı SƏHƏND گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      atila (11-03-2010)

    9. #7
      مدیر تالار
      Points: 424,596, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      گاز نگیر!
       
      متعجب
       
      sonixax آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      کره ی زمین
      نوشته ها
      9,105
      جُستارها
      110
      امتیازها
      424,596
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      47,087
      از ایشان 15,109 بار در 7,094 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      89 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Şanlı SƏHƏND نمایش پست ها
      اگر بالا را نگاه کنید منابع نوشته شده است وآن هم آینه است که یک اشتباه چاپی صورت گرفته
      تنها منابعی نام برده شده به خیال آنکه خواننده هرگز به آنها سری نمیزند و یا آنها را نمیشناسد !


      • در دیوان حافظ هرگز در مورد اینکه چه کلمه ای پارسی است یا نیست صحبت نشده .
      • در گلستان سعدی هم همچنین
      • در فرهنگ معین در مورد یکی از کلمه های مورد اشاره شما اینچنین آمده :

      (یِ نِ) [ په . ] ( اِ.) = آینه . آئینه : 1 - تکه شیشه ای که با جیوه پشت آن را پوشش می دهند تا بتوان صورت هر چیزی را به واسطة نور در آن منعکس کرد. 2 - مجازاً هر چیز صاف و براق . 3 - (کن .) دل عارف . ؛~ی عیب شکستن (کن .) ترک عیب جویی کردن . ؛~ در شهر کوران (کن .) کار بیهوده به ویژه عرضه هنر و مهارت در نزد افراد بی اطلاع .
      http://www.rismoon.com/moeenworddetail-1165-fa.html


      • تا جایی که ما میدانیم مولوی شعر ترکی ندارد (شاید هم اشتباه کنیم)
      • در فرهنگ دهخدا در مورد یکی از کلمات مورد اشاره شما چنین نوشته شده :

      گوجه . [ گ َ / گُو ج َ / ج ِ ] (اِ) قسمی از آلوچه ٔ بزرگ و آبدار. (ناظم الاطباء). از خانواده ٔ روزاسه ، پرونوس اسپینوزا ۞ . (جنگل شناسی کریم ساعی ج 2). آن را در کجور، آستارا و طوالش آلوچه ، درلاهیجان و دیلمان و رودسر الو ۞ و هلو ۞ ، در نور و آمل هلی ۞ و در گیلان خلی ۞ ، خولی ۞ یا خالودار ۞ مینامند. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 241). آلوچه ٔ درشت . گرجه
      http://www.loghatnameh.com/dehkhodaw...83d5b1-fa.html

      به عبارت ساده تر نویسنده نخست ، با قصد و قرض و با تحریف و دروغگویی و دست آویز شدن تنها به نام چند منبع پارسی سعی داشته برای مقاله خود مشروعیت بخرد و مقاله شما فاقد ارزش آکادمیک است ، یعنی بی ارزش است و منابعش جعلی !

      ---------- ارسال جدید اضافه شده در 06:41 PM ---------- ارسال قبلی در 06:38 PM ----------

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Şanlı SƏHƏND نمایش پست ها
      آهان حالا رسیدیم سر اصل مطلب
      مگر منابع معرفی نشده؟
      یا چون مطلب خلاف عقاید شما است شد صدتا یه غاز ؟
      دوست عزیز انگار شما هم پان فارس تشریف دارید و با این وجود پان ترکیست رو تقبیح میکنید یا هر اراجیفی که شما میبافید درست است حتی اگر بدون منبع باشد ولی سخنانی که ما با منابع میاوریم میشود صد تا یه غاز
      واقعا شرم آوره خودتون از همه نژاد پرست ترید ولی پان تورکیست رو تقبیح میکنید واقعا یعنی خودتون رو محمد کاشغری یا استاذ معین فراتر میدونید واقعا برای شما که تنها فرد معقول این سایت پر بازدید!! بودید متاسفم
      بنده در مورد منابع جداگانه برایتان نوشتم ، شما هم لینک جایی که ازش متن را کپی کرده اید قرار نداده اید چون میدانستید آبرویتان میرود ، طبق قوانین سایت دزدی ادبی جرم است .
      اگر نمیدانید دزدی ادبی چیست : دزدی ادبی یعنی انعکاس مطلبی که به خود کاربر اختصاص ندارد از جای دیگر بدون ذکر منبع.

      یعنی شما همین طوری کیلویی کپی کرده اید ولی نگفته اید از کجا ، در ضمن منابعی که در پایان مقاله نویسنده اصلی آن نام برده جعلیست و در هیچ کجای آنها این چرندیاتی که کپی کرده اید نوشته نشده .

      مثال : ماه هزار برابر زمین است ، منبع ناسا حالا شما پیدا کنید پرتغال فروش را

      بله بنده تفکر پان را به شدت محکوم میکنم زیرا مصداق بارز نژاد پرستی است و خلاف قوانین سایت و هیچ فرقی بین یک پان فارس یا پان ترک نمیبینم و هر دو را بی وطن و غیر از آدمی زاد میدانم .
      همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
      دکتر ساسی

    10. 3 کاربر برای این پست سودمند از sonixax گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (11-03-2010),Nocturne (01-06-2011),Reactor (11-03-2010)

    11. #8
      مدیر تالار
      Points: 220,665, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 5.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      سر گیجه !!
       
      مهربون
       
      Anarchy آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      نا کجا آباد
      نوشته ها
      5,234
      جُستارها
      57
      امتیازها
      220,665
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      32,457
      از ایشان 11,792 بار در 4,917 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      86 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      اول که با یه فونت درشت تر مینوشتی که قابل خوندن باشه!!بعدم هنر کردی منبع گذاشتی!! اینا فقط یه مشت اسم پشت هم ردیف کردنه...شما ها که استاده کپی پیست هستین برای اینکه ضایع نشین اول به خود منبع مراجعه کنین ببینین اونجا همچین چیزی نوشته شده یا نه؟!
      بعدهم اینکه در یک زبان کلماتی از زبان دیگه باشه چیز عجیبی نیست!!! حالا در کل منظور شما چی بود از این تاپیک؟! کلمه تورکی در زبان پارس هست,خب بعدش عزیزم؟!
      خنده دار اینه که خیلی از این کلمات رو من حتی یه بار هم نشنیدم و عملا استفاده نمیشن!!! حالا میخواد تورکی باشه یا مال هر جای دیگه...
      بهتره این قدر کیلویی درصد ندی چون اکثرا این درصدا منبع درست و حسابی که نداره و جاهای مختلف عددهای مختلفی نوشته شده و تناقض دارن با هم!!! میشه مثل جریان لهجه 14 ام و گویش 33ام

    12. 3 کاربر برای این پست سودمند از Anarchy گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Reactor (11-03-2010),sonixax (11-03-2010),Sotude (02-11-2013)

    13. #9
      مدیر تالار
      Points: 424,596, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      گاز نگیر!
       
      متعجب
       
      sonixax آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      کره ی زمین
      نوشته ها
      9,105
      جُستارها
      110
      امتیازها
      424,596
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      47,087
      از ایشان 15,109 بار در 7,094 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      89 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Havadar_e_Democracy نمایش پست ها
      اول که با یه فونت درشت تر مینوشتی که قابل خوندن باشه!!بعدم هنر کردی منبع گذاشتی!! اینا فقط یه مشت اسم پشت هم ردیف کردنه...شما ها که استاده کپی پیست هستین برای اینکه ضایع نشین اول به خود منبع مراجعه کنین ببینین اونجا همچین چیزی نوشته شده یا نه؟!
      بعدهم اینکه در یک زبان کلماتی از زبان دیگه باشه چیز عجیبی نیست!!! حالا در کل منظور شما چی بود از این تاپیک؟! کلمه تورکی در زبان پارس هست,خب بعدش عزیزم؟!
      از یکی از دوستان شنیده بودم که ایشون خیلی تحصیل کرده و باسواد هستند و کلی کتاب خواندند و مطالعه داشته اند ! ولی گویا عروس تعریفی از آب در آمدند .

      اگر نگاهی به لیست کپی شده ایشان بیندازید کلماتی را میبینید که ایشون اصلن ریشه اصلی کلمه رو نمیدونسته و پیداست که خودشان یک دور آنچه کپی کرده اند را مرور نکرده اند . برای مثال :


      • ادعا شده کلمه آسمان ترکی است ! انگار پارسها کور بوده اند و آسمان به آن گندگی را نمیدیدند !
      • یا کلمه گوجه !
      • پارسیان آتش پرست نمیدانستند آتش چیست و از ترکها یاد گرفته اند ! (البته دوستان ایشون پیشتر مدعی شده بودند که زرتشت ترک بوده ! بیل گیتس هم گویا ترک بوده )

      ادامه میدهیم :


      • قاچ را کلمه ترکی معرفی کرده اند ولی هرگز توجه نمیکنند که جماعت ترک حتا نمیتوانند قاچ را درست تلفظ کنند و میگویند گاچ !
      • همچنین قابلمه و غنچه .
      • در متن ایشون ادعا شده کلمه سوپ ترکیست و ایرانیان از ترکها گرفته اند ! نویسنده به قدری بیسواد بوده که نمیدانسته کلمه سوپ یک کلمه اروپایی است و از زبان انگلیسی وارد زبان پارسی و سایر زبانها شده !
      • همچنین دو کلمه کاکا و قلعه ادعا شده ترکی بوده که وارد پارسی شده ! بد نیست ایشون و نویسنده بدونند که این دو کلمه عربی هستند و نه پارسی هستند و نه ترکی !
      • نویسنده مدعی شده کلمه دانه ترکیست ! انگار مابقی نسل بشر نمیدانسته دانه چیست و از اینها یاد گرفته ! جالبترش این است که معنی دانه در ترکی اصولن با معنی آن در پارسی فرق دارد (دانه در ترکی به گاو یا شتر نر و گوساله میگویند ولی در پارسی به آنچیز که کاشتنی باشد (غلات) و یا برای شماردن به کا ر میرود)! و میدانیم کلمات مشابه با معانی مختلف در تمام زبانها هست ، ماننده کلمه Kunde که در پارسی یک فحش است ولی در آلمانی میشود مشتری نتیجه اخلاقی این کلمه پارسیست و آلمانی ها چون شعور نداشتند که این در پارسی فحشه روی مشتری آن را گذاشته اند
      • البته در لیست ایشون برخی کلمات به درستی معرفی شده اند ، مانند کلمه خانم که معال پارسیش میشود دوشیزه .


      بسیاری از کلمات درون لیست هم همچنین ! یعنی بدون تحقیق و از روی شکم و هوا یک چیزی پرانده شده و چون برخی از آنها شباهت داشته با یک کلمه ترکی نویسنده بدون تحقیق مدعی شده که کلمه ترکیست بدون آنکه به معنی آن در پارسی نگاهی کرده باشد و یا به ریشه آن نگاهی انداخته باشد . در مورد بیشتر کلماتی که نویسنده مدعی شده میشه به سادگی جای ترکی و پارسی رو عوض کرد و نتیجه گیری کرد که این کلمه پارسی بوده که وارد زبان ترکی شده برای مثال همان دانه ! در صورتی که دانه ترکی هیچ ربطی به دانه پارسی ندارد همان طور که کونده ی آلمانی هیچ ربطی به پارسی آن ندارد و فقط شبیه هم هستند و هیچ کدام از این یکی وارد آن یکی نشده اند .
      ایشون هنوز درک نکرده اند که کلمه ای را میشود مدعی شد که وارد زبان دیگری شده که بدون تغییر معنی وارد شده باشد و تا قبل از آن سخنوران به آن زبان با آن آشنایی نداشته باشند و یا واژه راحت تری برای آن ندارند (مانند کلمه Bad که از زبان پارسی در دوران قاجار وارد انگلیسی شده و معادل قدیمی آن در متون کهن انگلیسی ill هستش) که آن هم باز نیازمند کار زبانشانسی و جامعه شناسی و تاریخی است تا مشخص شود کدام کلمه از کدام زبان وارد شده و همینطوری کشکی کشکی نمیشود از این نتیجه گیری ها کرد !

      این مدل مقاله ها صرفن مصرف داخلی برای خودشان دارد و فاقد ارزش علمی است .

      ایشون خبر ندارند که بیشتر کاربران دفترچه همان کاربران گفتگو هستند و کاربران گفتگو اکثرن دنیا دیده و در زمینه خودشان تحصیل کرده هستند و هر چیزی را بدون تحقیق و استفاده از عقل و دانش نمیپذیرند ! گویا فکر کرده اند ما هم به مانند آن 4-5 نفر دور و بر ایشان چشم و گوش بسته هر چیزی ایشون میگن رو میپذیریم و هیچ عکس العملی نشان نمیدهیم ! فراموش کرده اند که کاربران گفتگو حداقل به دو زبان تسلط دارند و سخن میگویند ! یا شاید اصلن نمیدانستند !
      اگر بخواهیم با منطق ایشان پیش برویم ، کلمه Tochter در زبان آلمانی به معنی فرزند دختر پارسی است
      ایشون و نویسنده حتا نمیدانند که زبان پارسی از دسته زبان های هندی اروپایی (ایندوژرمن) هست ! بزرگ کردن زبان ترکی گویا برای ایشان و دوستانشان شده عقده طوری که حاضر شدند دست به دروغگویی و دروغپراکنی بزنند و جالب تر آنکه به جای معرفی زبان خودشان زبانهای دیگر را میکوبند!
      همیشه کسی که چیزی در چنته ندارد برای بزرگ کردن خود سایرین را میکوبد و هی من برترم و مال من بهتره میکند ، درست مثل کودکی دیده آبنبات دوستش بزرگتر است و در مقابل برای اینکه کم نیاورد میگوید : "به جاش مال من خوشمزه تره" .
      همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
      دکتر ساسی

    14. 2 کاربر برای این پست سودمند از sonixax گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (11-03-2010),Reactor (11-03-2010)

    15. #10
      مدیر تالار
      Points: 220,665, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 5.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      سر گیجه !!
       
      مهربون
       
      Anarchy آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      نا کجا آباد
      نوشته ها
      5,234
      جُستارها
      57
      امتیازها
      220,665
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      32,457
      از ایشان 11,792 بار در 4,917 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      86 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      تازه عنوان تاپیک رو هم اشتباه نوشته!!! من اواخر تابستان سفری به ترکیه داشتم!! به نظر من تورک های ایرانی بیخودی میخوان خودشون رو به اونا بچسبونن!! همونا هم حاضر به پذیرش این مزخرفات نیستن...
      انقدر تناقض تو حرف ها و اندیشه های این دوستان دیدم که دیگه حالشو ندارم بگم...هم تو تاریخ هم تو زبان شناسی هم تو تفکرات سیاسی و مذهبیشون....
      به جای اینکه فکری کنن برای رهایی ایران از این نکبتی که دچارش شدیم نگران زبان مادری و برتری نژادیشون هستن!! نمیدونن اون مشکل اصلی که حل شد به همه خواسته هاشون در یه چارچوب منطقی میرسن...

    16. 2 کاربر برای این پست سودمند از Anarchy گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Reactor (11-03-2010),sonixax (11-03-2010)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 2
      واپسین پیک: 11-02-2010, 11:22 AM

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •