• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 86

    جُستار: بوی گند پیاز

    Threaded View

    1. #12
      سخنور یکم
      Points: 9,302, Level: 64
      Level completed: 84%, Points required for next Level: 48
      Overall activity: 90.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      folaani آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      نوشته ها
      673
      جُستارها
      44
      امتیازها
      9,302
      رنک
      64
      Post Thanks / Like
      سپاس
      380
      از ایشان 567 بار در 352 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      2 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      نه, بروشنی در طبیعت و فرگشت میبینیم قدرت و بزرگی بیش از اندازه خوب نیستند, زیرا نیاز به سرمایه‌گذاری پیوسته از سوی جاندار برای نگهداشت شان دارند.

      برای نمونه میبینیم نیرومندترین جانوران روی زمین بزرگتر از فیل نشده‌اند, زیرا آنهاییکه شده بودند مانند دایناسورها و ماموتها زمانیکه یک سنگ
      آسمانی به زمین خورد از روی بزرگی و زورمندی بیش از اندازه (پس نیاز بالا به خوراک و سرمایه‌گذاری), نتوانستند خودشان را زنده نگه دارند و نابود شوند.

      نیرومندی راستین در یک همسنگیِ باریک میان فروزه‌ها ست: کسیکه هم باهوش (نه تنها باهوش و
      باهوشترین) باشد, هم نیرومند (نه تنها نیرومند و نیرومندترین) باشد, هم اندیشمند باشد, هم زیبا باشد و ...

      به دیگر سخن, بهتر است در زندگی روباه بود تا خارپشت, زیرا خارپشت تنها در یک چیز ویژه‌کار شده و آنهم
      پدافند با خارهایش هست, ولی روباه به چندین و چند فند و هنر داناست و در هر جایی, بسته به نیاز از یکی از آنها میبهرد.

      پارسیگر
      فکر نمیکنم مقایسه با فیل و دایناسور زیاد مناسب باشه!
      یعنی مثلا یک کنگفوکار قوی شدن، قابل مقایسه با تبدیل شدن به فیل و دایناسور است؟
      یعنی چنین فردی آسیب پذیرتر میشه؟ به منابع خیلی بیشتری برای بقا نیاز داره؟
      اتفاقا کنگفو رو باید هنر زندگی برتر هم دونست. فقط برای جنگ و مبارزه مستقیم با دیگران نیست بنظر بنده. بلکه باعث میشه بتونی خطرات و مشکلات و نیازهای زندگی خودت رو هم خیلی بهتر در کنترل دربیاری.
      بعدم بله منظور منم افزایش قدرت بصورت هماهنگ است (تاحد امکان). نگفتم مثلا آدم زورش خیلی زیاد باشه ولی علم و عقل و هوشش به تناسب خیلی کم باشه.

      بعدشم در نهایت، من یکی که یک زندگی دراز معمولی و کسالت آور و محروم از چیزهایی که بهشون گرایش دارم رو ارزشمندتر از یک زندگی کوتاهتر اما همراه با دستاوردهای قابل توجه و رسیدن به آرمان ها و چیزهای هیجان انگیز نمیدونم.
      من ترجیح میدم مدت کمتری زندگی کنم اما زندگی با کیفیت تری داشته باشم.
      زندگی ای همراه با احساس شکوه و فراتر رفتن از این زندگی سطحی و یکنواخت و ناامیدکننده.
      دوست دارم قدرت های فراعادی رو تجربه کنم. دوست دارم پتانسیل های وجودی خودم رو به حد اعلا تحقق ببخشم. دوست دارم قدرت روح و روان و ارادهء خودم رو ببینم که روز به روز بر محدودیت ها غلبه میکنه.
      دوست دارم مثل عقاب بالا پرواز کنم، ولو عمرم کوتاه بشه.

      حالا فرگشت هر کوفتی بگه! چه اهمیتی داره؟
      شاید فرگشت موجوداتی مثل من رو ترجیح نده و دوست نداشته باشه، اما من خودم این خودم رو ترجیح میدم و دوست دارم.
      فرگشت برای من هیچ معیاری نیست.
      حتی بقای نسل انسان هم از نظر من اهمیتی نداره.
      مهم خوشبختی است.
      مهم اینه که تاجایی که میشه از این فرصت محدود استفاده کنم قبل از اینکه به پایان برسه.
      این ذات منه، و یک گرایش بسیار قوی در درونم برای این دارم.

      از دید من یک انسان کامل و کامیاب، بهتر از هزاران انسان نه حتی بدبخت، بلکه میانه است.
      بنظر من این معنا و ارزش بیشتری دارد.
      مگر آنکه سرانجام آن انسانهای دیگر هم همین باشد که به اوج شکوه و بهره مندی برسند.
      من دنبال شاهکار و هدف بالاتری از فرگشت هستم.
      ولو این هدف به نابودی تمام انسانها برای همیشه منجر شود، ولی آزمودن این شانس و تلاش برای رسیدن بدان، ارزشش را دارد. چرا که تمام زندگی و فرگشت و این حرفها، از دید عقل و منطق من در نهایت بی ارزش است.
      این را وجودم میگوید.
      و این ذات منست!
      ذاتی که از آن خوشنودم.
      چراکه احساس آزادی و عدم وابستگی میکنم.
      و احساس اینکه شاید شانس و فرصتی برای فراتر رفتن، واقعا وجود داشته باشد.
      موجودی که اینها را تجربه کند، چرا باید یک زندگی گذرا و معمولی را که فرگشت با نهایت سخاوتش به او عرضه میکند، ترجیح بدهد؟ منکه نمیفهمم!
      این ذات من است. آیا ذات شما نیست؟
      بخار شدن در خورشید از این زندگی زیباتر است.
      من این زیبایی و شکوه را در درونم حس میکنم و میخواهم.
      در یک محصول و بردهء معمولی طبیعت بودن، از آغاز تا پایانی بی معنا، چرا چه ارزش و ترجیحی دارد؟
      ویرایش از سوی folaani : 10-20-2013 در ساعت 06:37 AM
      Rationalist این را پسندید.

    2. 2 کاربر برای این پست سودمند از folaani گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Rationalist (12-01-2013),sonixax (10-21-2013)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •