نوشته اصلی از سوی 1900
درود بانو
خوش برگشتید
جای خالیتون حس میشد
راستی ماجرای این 1900 چیه؟
درود بانو
خوش برگشتید
جای خالیتون حس میشد
راستی ماجرای این 1900 چیه؟
نه بانو بهبود نگشت
بیماری های من خرکی هستن یا نمیگیرم یا اگر می گیرم تا پای قبر می بره منو
شاید فقط مهربد دسترسی داره به تغییر نام....
نِشان‌ها:
من نمیدانم چگونه، ولی من هم همین امروز برگشتم و دیدم که درست همزمان با برگشت آلیس شده!
از همه دوستان سپاس که اینجا را همچنان داغ و زنده نگه داشته‌اند.
شوربختانه من همچنان کمی درگیر هستم + یک شکست عشقی داشتم و اندکی افسردگی هم آنجا هست، ولی در کنار آن خوشنودم که دوباره به اینجا دسترسی دارم.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
بابا مهربد عزیز
خوش اومدی به خونه
چه خبری بهتر از این
واقعا خوشحال شدم
اتفاقا همین امروز گفتم مهربد همین روزاست که بیاد
من هم درگیر یک مشکل عشقی هستم که یک سر دراز داره
امیدوارم که از این افسردگی ها و خستگی ها و مشکلات هر چه زودتر عبور کنید
نِشان‌ها:
یک داستان عاشقی هم درباره آموزگار ادبسار یا همچین چیزی داشتی ممد؟
—مزدک بامداد
همون که تو تاپیک خاطرات مدرسه گفتم؟
اموزگارم نبود که
هم کلاسیم بود
عاشقش شدیم عین گوسفندی که کر و کور شده
اونم تا اینو فهمید شروع کرد ناز کردن و رکب زدن و این حرفا
هر قدم که به سمتش بر میداشتم 10 قدم میرفت عقب
انقد تو شکستن دل من افراط کرد که دیگه بریدم ولش کردم
6 ماه کارم شد گریه و شجریان گوش دادن
تا بالاخره تموم شد
بعد ها ابراز ندامت کرد و خواست برگرده
که بهش گفتم فقط یکبار فرصت داشتی که فرصتت سوخت
این ماجرایی که الان دارم اصلا 180 درجه فرق داره با اون
تو این بحث زندگی وسطه
نِشان‌ها:
اکنون که سخن از اینگونه مشکلات شد به ذهنم آمد جُستاری براه بیاندازیم تا فرتورهـآ و سُروده های عاشقانه و رُمانتیک خود را در آن بگذاریم !
این هم شیوه‌ایست برای رویارویی با داستان!
بد نیست دوستان بگویند خودشان هنگام شکست عشقی چه میکنند یا کرده‌اند.
پ.ن. این مورد ما سر دراز دارد و نمیخواهد پایان یابد. این یکی آزاردهنده‌ترین بخش داستان برای من است. اگر رویکرد روشن باشد و بدانیم
همه چیز پایان یافته میتوانیم سر زندگی خودمان برگشته و یک کاری بکنیم، ولی اینکه نمیدانیم همه چی آیا پایان یافته یا نه مایه‌ی سردرد است.
—مزدک بامداد
نِشان‌ها:
آغازگر جُستار
وقتی چنین میشود که مهر و علاقه از میان رفته اما عادت مانده: از دعواهای بی‌مورد شروع میشود، با قهرهای کوتاه مدت ادامه پیدا می‌کند و با جدایی آمیخته به ستیز ختم میشود.
زنده باد زندگی!
شتر هم سر میبرند اگر وضعشان خوب باشد !
اگر میخواهید شتر سر بریدن ببینیداگر در تهران هستید بروید شهرآرا خیابان امام منتظر!! هیئت یزدی ها .
صحنه به راستی حال خراب کنیست
همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
دکتر ساسی
Alice(11-05-2013),Anarchy (11-06-2013),Philo (11-06-2013),undead_knight (11-07-2013)
یکبار در کودکی شاهد بودم که سر گاوی را بریدند و گاو بدون سر با سرعت میدوید و زمین میخورد و در همان حال هم روی زمین مشغول دویدن بود.
این صحنه ی دلخراش را هنوز هم به خاطر دارم و هر سال این روزها همیشه به یاد مادر آن قصاب می افتم
انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد
هم‌اکنون 6 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 6 مهمان)
مجوز های پیک و ویرایش
پاسخ با گفت‌آورد
