٭٭٭
در زبان پـُرمایه ی پارسی، واژگان درخورتری بجای واژه ی تازی "لباس" فرادست ماست: رخت، پوشاک، جامه، پوشیدنی، تنپوش، ...
٭٭٭
در زبان پـُرمایه ی پارسی، واژگان درخورتری بجای واژه ی تازی "لباس" فرادست ماست: رخت، پوشاک، جامه، پوشیدنی، تنپوش، ...
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Reactor (03-23-2013),Sotude (04-01-2013),undead_knight (03-24-2013)
بهترین برابر برای واژهی اسپویل چیست؟
* در اینجا فردید از اسپویل لو دادن داستان فیلم و انیمه و … میباشد
Reactor (03-26-2013),undead_knight (03-25-2013)
شاید "تباهیدن":
تباهیدن | لغت نامه دهخدا
تباهیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) فاسد شدن . (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 286 ب ) (ناظم الاطباء). ضایع شدن . (ناظم الاطباء). || گمراهی . (لسان العجم ایضاً). || پوسیدن . (ناظم الاطباء). || فنا شدن و فنا کردن . (لسان العجم ایضاً). || باطل گشتن . (ناظم الاطباء). || خراب کردن . (منتهی الارب ).
داستان را که تباهیدی.
دنبالهیِ داستان را نتباهید.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Reactor (03-26-2013),undead_knight (03-26-2013)
«درز» چطور است؟
Confusion will be my epitaph
As I crawl a cracked and broken path
If we make it we can all sit back
And laugh
But I fear tomorrow I'll be crying,
Yes I fear tomorrow I'll be crying
.Yes I fear tomorrow I'll be crying
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
٭٭٭ LOVE
بیشمار واژه برای عشق داریم, Pick what you like!نوشته اصلی از سوی Azade Nokhostin
دلباختن
دلدادن
دلبستن
دلسپردن
شیفته شدن/گشتن
شیدایی
...
نمونه:
من و او دلدادهایم = من و او عاشقیم
این هم یک گزاره به زبان توانای پارسیک[1] (:
«او دلباختهیِ وی شده است.»
در زبانهای گُنیکی[2] دیگر بجای این باید ٤ گزارهیِ دگرسان[3] بگویید ((((:
----
1. ^ pârs+ik::Pârsik || پارسیک: زبان پارسیِ نزدیکتر به پهلویک D4f Persian persisch
2. ^ Goniki || گنیکی: جنسیتی Gender-inclusive
3. ^ Degarsân || دگرسان: متفاوت Different
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Reactor (04-05-2013),undead_knight (03-27-2013)
subjective validation
cold reading
فارسی اینها چی میشه از دیدت مهربود؟
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پارسی! (:
برای subjective و objective ما یک ریشهیِ ject آنجا داریم که میشود âxt (آخت):
âxt, contraction of âxté, p.p. of âxtan, variants âhixtan, âhiz- "to draw (a sword)," âhanjidan "to draw up, pull, extract," Mid.Pers. âhixtan, âhanjitan "to draw out, pull up, extract," Av. θanj- "to draw, pull, drive;" Proto-Iranian *θanj-.
که در واژگان آهیختن (بیرون کشیدن) و .. هم آنرا داریم:
آهیختن | لغت نامه دهخدا
آهیختن . [ ت َ ] (مص ) کشیدن . برکشیدن . برآوردن . سَل ّ. تشهیر. بیرون کشیدن . آختن . آهختن . آهنجیدن . برآوردن :
برآهیخت جنگی نهنگ از نیام
بغرید چون رعد و برگفت نام .
پس میشود:
برآخت[1] = object; چیزیکه (آختیکه) بیرون از ما باشد.
درآخت[2] = subject; چیزیکه از درون دریافت میشود.
همچنین,
هایستن[3] = to confirm
پایمندستن[4] = to validate
ارزنهادن[5] = to give credit
واژگان برآمده:
پایمند[6]
پایمندی[7]
ارزنهاد[8]
پس رویهم میشود:
واژهبهواژه که روشنه: سردخوانیcold reading
از دید معنایی میشود «تنخوانی[11]»: خواندن زبان تَن
----
1. ^ Barâxt || براخت: ابژه Object
2. ^ Darâxt || دراخت: سابجکت Subject
3. ^ Hâyestan || هایستن: تایید کردن; هایسته کردن To confirm
4. ^ pây+mandestan::Pâymandestan || پایمندستن: اعتبار بخشیدن; معتبر ساختن ⚕Heydari☉ To validate
5. ^ arz+nehâdan::Arznehâdan || ارزنهادن: ارزش دادن; بها دادن To give credit
6. ^ pây+mand::Pâymand || پایمند: معتبر ⚕Heydari☉, Ϣiki-En Valid
7. ^ pây+mand+i{pasvand}::Pâymandi || پایمندی: اعتبارپذیری ⚕Heydari☉, Ϣiki-En Validity
8. ^ arz+nehâd::Arznehâd || ارزنهاد: چیزیکه دارای ارزش و اعتبار باشد Ϣiki-En Credible
9. ^ pây+mand+eš::Pâymandeš || پایمندش: فرایند اعتبار بخشی ⚕Heydari☉, Ϣiki-En Validation
10. ^ dar+âxt+i{pasvand}::Darâxti || دراختی: ذهنی ⚕Heydari☉ Subjective
11. ^ tan+xwânidan::Tanxwânidan || تنخوانیدن: تنخواندن: خواندن زبان تن و اندام To cold read
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Anarchy (03-31-2013),Fiona (04-01-2013),Reactor (04-05-2013),undead_knight (03-31-2013)
برگردان تن خوانی رو میپسندم ولی پایمندِش[9] درآختی[10] خیلی جالب نیست به نظرم زیادی سره هست:)
البته یک نکته دیگه اینکه اینجا سابجکتیو به معنای ذهنی و درونی نیست و بهتر بود این توضیح رو قبلش میدادم:
Subjective validation, sometimes called personal validation effect, is a cognitive bias by which a person will consider a statement or another piece of information to be correct if it has any personal meaning or significance to them
مشابه های شخصی و فردی و... براش بهتره.برای ولیدیشن واژه ای نیست که به زبان فعلی نزدیک تر باشه؟
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)