• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 2 از 2

    جُستار: ترانه ها و اشعار منقد دین و سیاست دینی

    Hybrid View

    1. #1
      سرنویسنده سوم
      Points: 50,772, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      Agnostic آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2011
      نوشته ها
      2,538
      جُستارها
      67
      امتیازها
      50,772
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      2,650
      از ایشان 3,328 بار در 1,555 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      3 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)

      Lightbulb ترانه ها و اشعار منقد دین و سیاست دینی

      دوستان در این تاپیک ترانه ها و اشعار منقد دین و حکومت دینی را بنویسید

      ---------- ارسال جدید اضافه شده در 05:02 pm ---------- ارسال قبلی در 04:58 pm ----------

      بزن باران آواز حبیب محبیان:

      بزن باران بهاران فصل خون است /بزن باران که صحرا لاله گون است
      /بزن باران که به چشمان یاران /جهان تاریک و دریا واژگون است
      /بزن باران که به چشمان یاران /جهان تاریک و دریا واژگون است
      /بزن باران بهاران فصل خون است /بزن باران که صحرا لاله گون است
      /بزن باران که دین را دام کردند /شکار خلق و صید خام کردند
      /بزن باران خدا بازیچه ای شد /که با آن کسب ننگ و نام کردند
      /بزن باران به نام هرچه خوبیست /به زیر آوار گاه پایکوبیست
      /مزار تشنه جویباران پر از سنگ /بزن باران که وقت لای روبیست

      /بزن باران بهاران فصل خون است /بزن باران که صحرا لاله گون است
      /بزن باران و شادی بخش جان را /بباران شوق و شیرین کن زمان را
      /به بام غرقه در خون دیارم /به پا کن پرچم رنگین کمان را
      بزن باران که بیصبرند یاران /نمان خاموش! گریان شو! بباران!
      /بزن باران بشوی آلودگی را /ز دامان بلند روزگاران
      /بزن باران بهاران فصل خون است /بزن باران که صحرا لاله گون است
      /بزن باران که دین را دام کردند /شکار خلق و صید خام کردند
      /بزن باران خدا بازیچه ای شد /که با آن کسب ننگ و نام کردند
      /بزن باران به نام هرچه خوبیست /به زیر آوار گاه پایکوبیست
      /مزار تشنه جویباران پر از سنگ /بزن باران که وقت لای روبیست
      /بزن باران بهاران فصل خون است /بزن باران که صحرا لاله گون است

      ---------- ارسال جدید اضافه شده در 05:04 PM ---------- ارسال قبلی در 05:02 PM ----------

      بزن باران 2 - سراینده م سحر - خواننده حبیب


      تاریخ سرایش : 19 تیرماه 1360 ، پاریس

      بــــزن بـــــاران
      ..
      بزن باران بهاران فصلِ خون است

      خیابان سرخ و صحرا لاله گون است

      بزن باران که بی چشمان ِ خورشید

      جهان در تیه ِ ظلمت واژگون است
      .

      بزن باران نسیم از رفتن افتاد

      بزن باران دل از دل بستن افتاد

      بزن باران به رویشخانهء خاک

      گـُل از رنگ و گیاه از رُستن افتاد
      .

      بزن باران که دیوان در کمین اند

      پلیدان در لباس ِ زُهد و دین اند

      به دشتستان ِ خون و رنج ِ خوبان

      عَلمداران ِ وحشت خوشه چین اند

      .

      بزن باران ستمکاران به کارند

      نهان در ظلمت ، اما بی شمارند

      بزن باران ، خدارا صبر بشکن

      که دیوان حاکم ِ مُلک و دیارند

      .
      . .
      بزن باران فریب آئینه دار است

      زمان یکسر به کام ِ نابکار است

      به نام ِ آسمان و خدعهء دین

      بر ایرانشهر ، شیطان شهریار است.



      سکوت ِ ابر را گاه ِ شکست است

      بزن باران که شیخ ِ شهر مست است

      ز خون ِ عاشقان پیمانهء سرخ

      به دست ِ زاهدان ِ شب پرست است
      .

      بزن باران وگریان کن هوا را

      سکون بر آسمان بشکن ، خدارا

      هزاران نغمه در چنگ ِ زمان ریز

      ببار آن نغمه های آشنا را
      .

      بزن باران جهان را مویه سرکن

      به صحرا بار و دریا را خبر کن

      بزن باران و گــَرد از باغ برگیر

      بزن باران و دوران دگر کن

      .
      بزن باران به نام ِ هرچه خوبی ست

      بیفشان دست ، وقتِ پایکوبی ست

      مزارع تشنه ، جوباران پُر از سنگ

      بزن باران که گاه ِ لایروبی ست
      .
      . .
      بزن باران و شادی بخش جان را

      بباران شوق و شیرین کن زمان را

      به بام ِ غرقه در خون ِ دیارم

      بپا کن پرچم ِ رنگین کمان را
      .

      بزن باران که بی صبرند یاران

      نمان خاموش ، گریان شو ، بباران

      بزن باران بشوی آلودگی را

      ز دامان ِ بلند ِ روزگاران

    2. 3 کاربر برای این پست سودمند از Agnostic گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (02-14-2012),sonixax (02-14-2012),کافر_مقدس (10-29-2012)

    3. #2
      سرنویسنده سوم
      Points: 50,772, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      Agnostic آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2011
      نوشته ها
      2,538
      جُستارها
      67
      امتیازها
      50,772
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      2,650
      از ایشان 3,328 بار در 1,555 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      3 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)

      Lightbulb

      اللهُ اکبر گفتن


      ازین«بیداری»ات، ای«خفتهء چند»ـ

      چنان صید ِ غمم ، کز خفتن ِ تو

      به رنجم آنچنان از خامُشی هات
      کزین « الله ُاکبر » گفتن ِ تو ! ـ



      نمی دانم چه در اندیشه داری

      که با «اللهُ اکبر» می خروشی؟
      چه نقصی دارد آزادی که آنرا
      به الله و به اکبر می فروشی ؟



      بر آزادی زبانت را که بسته ست

      مگر این واژه با جانت قرین نیست ؟
      مگر زنجیر باف و قلعه بانت
      به خاک میهنت ارباب دین نیست؟



      مگر خون جوانان تو صد سال

      نثار راه آزادی نبوده ست؟
      نمی بینی که خون می جوشد از خاک ؟
      نمی بینی که رگهاشان گشودست؟


      مگر ساطور در دست خداگوی

      مگر قصاب ، آن مرد خدا نیست؟

      مگر چشم تو بر دیدار بسته ست ؟
      مگر گوشت به گفتار آشنا نیست؟



      غرامت را چه باید داد زین بیش

      که تزویرت به دل کاری نباشد؟
      وز اوهام تو زینسان بر دل خاک
      ز دلها سیل خون جاری نباشد؟


      چه باید کرد تا از دشمن خویش

      شناسی باز یکدم دوستان را؟

      که نسپاری به دزدان تبرزن
      چنین آسوده باغ و بوستان را؟



      نمی بینی ددان بر سرزمینت

      خدا را جانی و جلاد کردند؟
      زمنبر آتش دوزخ گرفتند
      به مسجد سجده بر بیداد کردند؟


      بگو ای غرقه در وحشت ، چه بوده ست

      ازین اللهُ اکبر گفتنت سود؟

      به جز تاریکی و جهل و چپاول؟
      دل صدپاره و زخم نمکسود ؟

      م.سحر
      14.2.2011
      http://msahar.blogspot.com/2012/02/blog-post_14.html

    4. 3 کاربر برای این پست سودمند از Agnostic گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (02-16-2012),sonixax (02-16-2012),کافر_مقدس (04-24-2012)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. تاپیک آزاد تالار سیاست و اقتصاد
      از سوی kourosh_bikhoda در تالار سیاست و اقتصاد
      پاسخ: 159
      واپسین پیک: 01-11-2016, 03:27 AM
    2. فهرست جستارهای تالار سیاست و اقتصاد
      از سوی Anarchy در تالار سیاست و اقتصاد
      پاسخ: 0
      واپسین پیک: 08-09-2012, 10:01 PM
    3. پاسخ: 14
      واپسین پیک: 12-09-2010, 10:21 PM

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •