نوشته اصلی از سوی
mbk
" ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﻴﻢ
ﺗَﺒَّﺖْ ﻳَﺪَﺍ ﺃَﺑِﻲ ﻟَﻬَﺐٍ ﻭَﺗَﺐَّ ۱ ﻣَﺎ ﺃَﻏْﻨَﻰ ﻋَﻨْﻪُ ﻣَﺎﻟُﻪُ ﻭَ
ﻣَﺎﻛَﺴَﺐَ ۲ ﺳَﻴَﺼْﻠَﻰ ﻧَﺎﺭًﺍ ﺫَﺍﺕَ ﻟَﻬَﺐٍ ۳ ﻭَﺍﻣْﺮَﺃَﺗُﻪُ ﺣَﻤَّﺎﻟَﺔَ ﺍﻟْﺤَﻄَﺐِ ۴ ﻓِﻲ ﺟِﻴﺪِﻫَﺎ ﺣَﺒْﻞٌ ﻣِّﻦ ﻣَّﺴَﺪٍ ۵ " " به شناسه خداوند مهرگستر خیلی مهربان
تباهی دید دو دستهای پدرِ لهبُ تباهی دید خودش 1 چه بهرمند کند داراییش باره اشُ چه اندوخت 2 زود پیوست میشود آتشی دارای زبانه ای 3 هم خانمش بارشده ای هیزم 4 در گردن زیبایش طنابی از ریسمان سخت 5 "
ببینید "تبٌت" جورِ کذًبت دروغ دانست میشود گذشته ای که انجام شد نه تباهی بیند یا پاره قطع شد، براستی سرنوشت کَسهایی چون این ناباور همینست دارایی هم اندوخته هاشان سودی ندهدشان که پیوست میشوند آتشی زبانه داری، خداوندا تویی که شکست دادی ناباورها که جز زشت رفتاری هم زشت دهنی چیزی بار ندارند مرا برپاساز پیوست نماز دار
تبت یدا ابی لهب و تب تبوتباببنابر آنچه جوهری معنی کرده به معنای خسران و هلاکت است
بعضی(2) هم گفته اند به معنای خیبت و نومیدی است.بعضی(3) دیگر آن را به معنای تهی دستی از همه خیرها دانسته اند
قرآن، سوره المسد (111) آیه 1
عربی تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ
بدون حرکات عربی تبّت یدا أبی لهب و تبّ
خوانش Tabbat yada abee lahabin watabba
آیتیدستهای ابولهب بریده باد و هلاک بر او باد
خرمشاهی زیانكار باد دستان ابولهب، و خود او هم زیانكار شد.
کاویانپورنابود باد دو دست ابو لهب و نابود شد.
انصاریاننابود باد قدرت ابولهب، و نابود باد خودش؛
سراجزیانكار باد هر دو دست أبو لهب و زیانكار (یا هلاك) شد
فولادوندبریده باد دو دست ابولهب، و مرگ بر او باد.
پورجوادیدستان ابو لهب زیان كرد و او زیانكار شد.
حلبیهلاك باد دو دست ابو لهب و هلاك باد [ابو لهب]،
اشرفیبریده باد دو دست ابى لهب بریده شدنى
خوشابر مسعود انصاریشكسته باد دو دوستان ابو لهب، و [ابو لهب] هلاك باد
مکارمبریده باد هر دو دست ابولهب (و مرگ بر او باد)!
مجتبویزیانكار- یا بریده- باد دو دست ابو لهب- یعنى كردارش- و نابود باد خود او.
مصباح زادهبریده باد دو دست ابى لهب بریده شدنى
معزیبریده باد دستهاى ابى لهب و بریده باد
قمشه ایابو لهب (که دایم در پی آزار و دشمنی پیغمبر بود با تمام اقتدار و دارایی) نابود شد و دو دستش (که سنگ به رسول می‌افکند) قطع گردید.
رشاد خلیفه
ابولهب نابود گردید و دو دستش قطع گردید .
پاسخ با گفت‌آورد
آغازگر جُستار