• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 57

    جُستار: درخودماندگی

    Hybrid View

    1. #1
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      خب تز من بسیار خام و ساده است، اما کارآیی بالایی در شناخت همه‌ی سیستم‌های انسانی، از یک شرکت بیست نفره تا کل تمدن بشری دارد. می‌توان آنرا در یک خط چنین تعریف کرد : «نیروهای متضاد در سیستم‌های انسانی به میزانی از نفوذ و اثرگذاری رسیده‌اند که اغلب این سیستمها در شرایط تعلیق مداوم منجمد بشوند و باقی بمانند». توضیح این ماجرا اما نیازمند مقدمه‌چینی بسیار زیادی‌ست!

      من نوع بینش و برخورد انسان‌ها با جهان پیرامون خود را به سه شکل عمده تقسیم کرده‌ام. بزرگترین گروه انسان‌ها، کسانی هستند که در مواجهه با چیزها به عواطف خود رجوع می‌کنند. ویژگی مهم دیگر نرمال‌ها آنست که منابع موجود در سیستم را محدود تلقی می‌کنند(احتمالا به درستی)و برای استفاده از آنها یا دسترسی به آنها، به رقابت با دیگران می‌پردازند. این افراد درگیری ذهنی بسیار عمیق و جدی‌ای با یاد گرفتن و پیروی کردن از قوانین رسمی دارند زیرا گمان می‌کنند آنچه سیستم را کنترل می‌کند و به کار می‌اندازد این قوانین است.

      نتیجه آن می‌شود که تحت قانون، هرقدر هم سطحی و مضحک و بی‌معنی باشد، به رقابت با دیگران می‌پردازند. ویژگی دیگر ِ این افراد آنست که خودشان اغلب «روح قوانین» را درک نمی‌کنند یا اهمیتی به آن نمی‌دهند، یعنی به طور غریزی از آن‌ها پیروی می‌کنند نه به طور آگاهانه، دلیل آنست که هدف اصلی ایشان از قانون‌مداری نمایش پایبندی به اصول سیستم به افراد بالادستی در سلسله‌مراتب اجتماعی و ارسال علایم متناسب است.


      نقش اقتصادی این افراد در یک سیتسم انجام دادن کارهای بی‌اهمیتی‌ست که هرکس با آموزش مناسب قادر به انجامشان هست. این‌ها همان کارمندان بالا، میان و دون‌پایه در شرکت‌های مختلف هستند. سنگینی سیستم به دوش این افراد قرار می‌گیرد و «حمالی»، یا آنچه به طور کلاسیک در ذهن ما از شنیدن «کار» تداعی می‌شود را آن‌ها انجام می‌دهند. این افراد در معنی حقیقی کلمه، یعنی تولید یک ارزش منحصربفرد «مولد» نیستند، بلکه اغلب مشاغل غیرضروری ِ دورانداختنی، در نقشهایی کاملاً جایگزینی پذیر قرار می‌گیرند.



      چنانکه گفته شد این افراد خود را تحت قوانین می‌بینند و به آن‌ها پایبند هستند اما در عین حال برای دسترسی به منابع محدود به شدت در تلاش نیز هستند، نتیجتا پس از آنکه پیشرفت قانون‌مدار، یعنی پیروی از هرآنچه خود سیستم برای موفقیت به شما توصیه می‌کند را آزمودند و به نتیجه‌ای نرسیدند(که اغلب نمی‌رسند)، تنها راه پیشرفت را در «تقلب» می‌بینند: آموختن راه‌هایی برای دور زدن قوانین بدون شکستن آنها.


      تقلب نرمال‌ها اما همیشه معطوف به سیستم ِ بی‌چهره‌ی غیرانسانی است، یعنی می‌کوشند به سیستم کلک بزنند نه به دیگران، زیرا همانطورکه پیشتر هم گفته شد حداکثری کردن بازخورد عاطفی مثبت و حداقلی کردن بازخورد عاطفی منفی رانه‌ی اصلی آن‌هاست و «محبوب بودن» برایشان بسیار مهم است، نتیجتا حاضر نیستند از آدم‌های دیگر که ممکن است برنجند، انتقاد بکنند، غیبت بکنند و به هر نحوی باعث پدید آمدن بازخورد عاطفی منفی در آن‌ها بشوند بهره‌ای بکشند. تحت تقلب نرمال‌ها سیستم تضعیف می‌شود، اما آثار مخرب این تقلب با «کار»ی که این افراد انجام می‌دهند برطرف می‌شود و سیستم را از کار نمی‌اندازد(قفط تا اندازه‌ای ناکارآمد می‌کند).

      یکی دیگر از آثار بسیار مهمی که دیدن جهان از دریچه‌ی عواطف بر ما می‌گذارد، اضطراب بسیار شدید در برخورد با سیستم‌های بی‌قانون، آشوب‌زده و بی‌نظم است. ما نیازمند بیرون کشیدن نظم از دل آشوب هستیم اگرنه قادر به درک معنوی آن نمی‌شویم(حتی خود مفهوم آشوب نیز شباهتی به آنچه ممکن است باشد ندارد و از تعریفی دارای نظم در ذهن برخوردار است)، و زمانی که این نظم غایب است احساس اضطرابی عمیق در ما پدید می‌آید. این احساسی‌ست بسیار منفی که انسان نرمال لحظه‌ای تاب ِ تحمل آنرا ندارد و برای غلبه بر آن به «روایت روشنگر» مومن می‌شود. روایات روشنگر داستان‌های ساده شده‌ای هستند از قوانین حاکم بر جهان که از سوی درخودماندگان برای افزایش کارآمدی یا با ساده‌لوحی صادقانه‌ی مخصوص آنها آفریده شده، و توسط جنون‌پیشگان برای فریب و بهره‌برداری از گله‌ی نرمال‌ها استفاده می‌شود. انسان نرمال به روایات روشنگر نیاز وجودی دارد و در غیاب آنها «کار» نمی‌کند و تنها به «تقلب» می‌پردازد، خلاء اخلاقی که جامعه‌ی ایرانی برای مثال امروز تجربه می‌کند ناشی از کافر شدن گله‌ی نرمال‌ها به روایت روشنگر اسلام از جهان است و تا حاکم شدن روایت دیگری چنان می‌ماند.


      انگیزه‌های یک انسان نرمال نیز آشکار و تشخیص آنها ساده است، محبوبیت، مقبولیت، احساس آرامش(در برابر احساس اضطراب)و احساس گنگی از وظیفه‌شناسی.



      اثری که این افراد به روی سیستم‌های مختلف دارند اغلب خنثی‌ست، یعنی وجودشان هزینه‌ای که برای سیستم دارد(تقلب)را از طریق کار روزمره‌ی کم‌بهایی که انجام می‌دهند( جبران می‌کند. برای سیستم این‌ها اغلب نامرئی هستند مگر آنکه از طریقی «غیرطبیعی» مهم بشوند و آسیب یا نفعی که به سیستم می‌رسانند از ضریب طبیعی آن خارج بشود.
      ویرایش از سوی Ouroboros : 09-20-2015 در ساعت 01:26 PM
      زنده باد زندگی!

    2. 2 کاربر برای این پست سودمند از Ouroboros گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Mehrbod (10-03-2015),Russell (09-20-2015)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •