• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 401

    جُستار: بی خدا بودن چه حسی دارد؟

    Hybrid View

    1. #1
      شناس
      Points: 3,403, Level: 36
      Level completed: 36%, Points required for next Level: 97
      Overall activity: 19.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      Secular آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2015
      ماندگاه
      home
      نوشته ها
      98
      جُستارها
      0
      امتیازها
      3,403
      رنک
      36
      Post Thanks / Like
      سپاس
      26
      از ایشان 19 بار در 15 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      بجز آسایش و امنیت فیزیکی آدمی نیازهای دیگر و بسا مهمتر هم دارد. برای نمونه تئودور کازینسکی
      نیز یک ابرهوشمند و ریاضی‌دان بوده و میتوانسته به راه‌های روال زندگی بسیار خوبی را هم از دیدگاه
      بسیاری داشته باشد, ولی بجای آن آرمان‌نامه‌یِ ستیز با تکنولوژی را نوشته و به بمب‌گذاری روی میآورد. چرا؟

      در همه‌یِ این نمونه‌ها روشن است که یک کمبود در کار میباشد و ارزش این کمبود نیز کم‌برآورده شده است. از دیدگاه
      شما اینجا پول و داشتن بهمان خودرو و خانه ارزش بسیار بالاتری دارد و نمیتوانید ببینید چرا کسی باید بتواند
      اینها را ول کرده و برود گوشه‌یِ حوزه به خودشناسی و "عالم معنا" بپردازد, هنگامیکه از دیدگاه دیگری
      آزادی و نامیرایی (زندگی پس از مرگ) ارزش بالاتر و تاثیر ژرفتری از هر چیز دیگر دارد و پس بسوی آن میرود.

      پاسخ چرایی را پس در دو چیز بایستی جُست:

      ١- کمبود چیست.
      ٢- دیگری راه برآوردن کمبود را چه دیده است.


      در نمونه‌یِ دوست شما کمبود ترکیبی از فاکتورهای گوناگون مانند میرایی (ترس از نیستی), نداشتن
      کنترل روی زندگی (پدر زورگو), نداشتن انگیزه برای رقابت با دیگران و بسیاری چیزهای دیگر میتواند باشد.
      خب همه ی حرفای شما درست ولی اصلن مگه تو این عالم شما کسی رو بدون کمبود پیدا می کنی؟ شما حتی اگه پرنس هم باشی بازم با کمبودهایی مواجه هستی مث کمبود یه رفیقی که تورا برای خودت بخواد نه برای پول و مقامت و این حرفا. پدر دوستم بیچاره زورگو نیست بهتره بگیم دلسوزه . خب دوس نداشت پسرش با خرافات مذهبی دینی بزرگ شه یکم از همون اول وقتی پسرش که اونموق ده یازه ساله بود شروع بخوندن نماز کرد خب بهش سخت گرفت و دعواش می کرد خب شما بودی چکار می کردی میگفتین آفرین پسر گلم که نماز میخونی حتمن بهش یه قرآن هم هدیه میدادین؟ همین یه پسر رو داره جونش برای پسرش میره حاضره همه هستیشو بده ولی پسرش یه لحظه ناراحت نباشه . درسته که کتکش هم زده و تنبیهش هم کرده ولی همه اینا بخاطر خود اون پسره ی احمق بوده که سر عقل بیاد. بیچاره پدرش چقدرهم شکسته شده . فردا قراره برم قم باهاش بیچاره چقد هم خوشحاله فک میکنه من بتونم کاری کنم که پسرش رو به زندگی برگردونم.


      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها

      این هم یک پیشانگاشت نادرست است که کسی نمیتواند یک عمر خودبفریبد; چرا نمیتواند؟
      بوارونه, خودفریبی هر چه ریشه بداوند سخت‌تر هم ریشه‌کن میشود.



      در نمونه‌یِ کسیکه به "عالم معنا" روی میآورد هم خودفریبی در این کوتاه میشود که "عالم معنا" راه به هپروتستان هم میبرد
      و تنها یک احساس دروغین از کنترل به آدمی, بویژه روی هستی و نیستی میبخشد. کسیکه میپندارد به عالمی فرای این جهان
      دست یافته و این را با آموزه‌هایِ دینی آلوده و فانتزی رسیدن به سرشت آفریدگار و سردرآوردن از چیستی جهان و زندگی میدهد,
      روشن است یک دلگرمی بسیار خوب در کارزار زندگی یافته و مانند همین کاربر دیگر @سارا میبینید که هتّا بی‌نیاز از تایید و
      پذیرش از سوی دیگران هم میشود, زیرا در جهان خودش فرورفته و یک احساس نزدیکی با آفریدگار و پروردگار هستی و نیستی میکند.







      من جای پدر این کس نمیتوانم باشم چون از آغاز جور دیگر رفتار میکرده‌ام. در جایگاه کنونی بهترین راهکار
      برای این پدر این است که آزادی بیشتری به پسرش بدهد و هتّا از گزینش او پیشواز کند, زیرا بخش بزرگی
      از انگیزه‌یِ این فرزند به نگر میاید از روی سرکشی و برای رسیدن به خودگردانی (autonomy) بوده باشد.
      خب شما خودت داری میگی باید با ملاطفت با اینجور افراد تا کرد پ چرا با اون کاربر اینقد بد تا کردی؟ بالاخره ازش جواب گرفتم :-) خب این کاربر هم اعتقادات خودشون رو دارند و چه خوبه که به اعتقادات و باوراشون احترام گذارده بشه حتی که مورد قبول ما نباشه و دیگه بهتره راجب به ایشون صحبت نکنیم .

      خب شما از آغاز چجوری با اینجور افراد رفتار می کردین ؟ فرض کنین مثلن یه همچین پسری داشته باشین از ابتدا چجوری باهاش رفتار می کنین؟ اگه بهش بیشتر آزادی بدین و دیدن که مصمم تر شد چی؟
      Je pense, donc je suis

    2. #2
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Secular نمایش پست ها
      پدر دوستم بیچاره زورگو نیست بهتره بگیم دلسوزه . خب دوس نداشت پسرش با خرافات مذهبی دینی بزرگ شه یکم از همون اول وقتی پسرش که اونموق ده یازه ساله بود شروع بخوندن نماز کرد خب بهش سخت گرفت و دعواش می کرد خب شما بودی چکار می کردی میگفتین آفرین پسر گلم که نماز میخونی حتمن بهش یه قرآن هم هدیه میدادین؟ همین یه پسر رو داره جونش برای پسرش میره حاضره همه هستیشو بده ولی پسرش یه لحظه ناراحت نباشه . درسته که کتکش هم زده و تنبیهش هم کرده ولی همه اینا بخاطر خود اون پسره ی احمق بوده که سر عقل بیاد. بیچاره پدرش چقدرهم شکسته شده . فردا قراره برم قم باهاش بیچاره چقد هم خوشحاله فک میکنه من بتونم کاری کنم که پسرش رو به زندگی برگردونم.
      سخن شما درسته کمتر زادآوری (والدی) یافت میشود که بهترین را برای فرزندش
      نخواهد, ولی چگونگی خواستن این بسیار دردسرآمیز است و میتواند گاه به بدترین هم بیانجامد.

      در اندرباره‌یِ (case) سخت شما هم بیشترین امید را میتوانید در زمان ببینید. به دید من به
      پدر دوستتان بگویید که فرزندش را هتّا اگر آخوند هم شد بپذیرد و او را دوست بدارد, و
      کاری کنید که فرزند ببیند و بباورد که رفتار او در این زمینه تفاوت آنچنانی نمیدهد مگر برای خودش.

      در کنار همه‌یِ اینها, در اینجور جاها چیزهای بسیاری هستند که از چشم دور میافتند. برای نمونه شما میگویید
      این پسر هوش بسیار خوبی جای دیگر از خود نشان میداده, ولی بایستی این نکته‌یِ پنهان را هم ببینید که همچو
      نمایشی چشمداشت‌ هم در دنبال دارد و کسیکه یکبار نشان داد باهوش است, همواره زیر این فشار و تنش
      است که باهوش بماند. پس رفتن به "عالم معنویات" خود یک راه آسان برای گریز از اینجور تنش‌ها است
      و در اینجا پدر میتواند دگرگزین (alternative)‌هایِ دیگری در برابر حوزه نایکراست پیشنهاد کند.


      رویهمرفته حوزه رفتن آسیبی فیزیکی هم دربر ندارد و اگر چند سالی هم این پسر میخواهد زندگیش را در راه رسیدن
      به "عالم معنویات" بسپراند, بگذارید بسپراند. از همین سبکسری‌هاست که همه در زندگی آروین (تجربه) میدوزند.




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Secular نمایش پست ها
      خب همه ی حرفای شما درست ولی اصلن مگه تو این عالم شما کسی رو بدون کمبود پیدا می کنی؟ شما حتی اگه پرنس هم باشی بازم با کمبودهایی مواجه هستی مث کمبود یه رفیقی که تورا برای خودت بخواد نه برای پول و مقامت و این حرفا.
      درسته, نمونه‌وار نامیرایی هم یک کمبودی است که دربرگیرنده‌یِ همگان میشود.

      ولی هر چیزی راه و روندی دارد:

      ١- شناخت کمبود = کمبودشناسی
      ٢- شناخت راه‌هایِ برآوردن کمبود = راهکاریابی
      ٣- راهکارگزینی

      در اندرباره‌یِ این پسر نمونه‌وار, همه‌یِ کمبود‌ها بخوبی روشن نیستند و بایستی آنها را هنوز درآورد و شناخت. در راهکارگزینی و راهکاریابی
      میتوان دید که پسر حوزه رفتن و فرورفتن در "عالم معنویات" را بهترین راهکار یافته است و پس این دستکم یکی اگر نه تنها راهکار بوده‌ است.


      بهترین راه برای تغییر دادن نیز این است که بگذارید تغییر خودجوش بوده و از درون بیاید. پس شما هم که اکنون دارید این همه
      راه را میروید, چه بهتر که بجای کوشش در تغییر دادن دیدگاه این پسر بکوشید او را هر چه بیشتر به سخن از خود وادارید و از
      چند و چون و چرایی کارهایش بپرسید, بی اینکه آنها را داوری کنید. میبینید که این کار شما چندین سودمندی خواهد داشت:

      ١- پسر در کمترین اندازه, شما را اعتمادپذیر میابد (و راه دگرگونی برای شما در آینده باز میماند).
      ٢- با بازگویی و توضیح خود, خود به خود به آنها میاندیشید و راه دگرگونی هموارتر میشود: اگر این اندازه باهوش است, پس تنها بازاندیشاندن (make to reflect) او میتواند به دگرگونی خودجوش بیانجامد.
      ٣- ...

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    3. یک کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Secular (10-21-2015)

    4. #3
      شناس
      Points: 3,403, Level: 36
      Level completed: 36%, Points required for next Level: 97
      Overall activity: 19.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      Secular آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2015
      ماندگاه
      home
      نوشته ها
      98
      جُستارها
      0
      امتیازها
      3,403
      رنک
      36
      Post Thanks / Like
      سپاس
      26
      از ایشان 19 بار در 15 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      سخن شما درسته کمتر زادآوری (والدی) یافت میشود که بهترین را برای فرزندش
      نخواهد, ولی چگونگی خواستن این بسیار دردسرآمیز است و میتواند گاه به بدترین هم بیانجامد.

      در اندرباره‌یِ (case) سخت شما هم بیشترین امید را میتوانید در زمان ببینید. به دید من به
      پدر دوستتان بگویید که فرزندش را هتّا اگر آخوند هم شد بپذیرد و او را دوست بدارد, و
      کاری کنید که فرزند ببیند و بباورد که رفتار او در این زمینه تفاوت آنچنانی نمیدهد مگر برای خودش.

      در کنار همه‌یِ اینها, در اینجور جاها چیزهای بسیاری هستند که از چشم دور میافتند. برای نمونه شما میگویید
      این پسر هوش بسیار خوبی جای دیگر از خود نشان میداده, ولی بایستی این نکته‌یِ پنهان را هم ببینید که همچو
      نمایشی چشمداشت‌ هم در دنبال دارد و کسیکه یکبار نشان داد باهوش است, همواره زیر این فشار و تنش
      است که باهوش بماند. پس رفتن به "عالم معنویات" خود یک راه آسان برای گریز از اینجور تنش‌ها است
      و در اینجا پدر میتواند دگرگزین (alternative)‌هایِ دیگری در برابر حوزه نایکراست پیشنهاد کند.


      رویهمرفته حوزه رفتن آسیبی فیزیکی هم دربر ندارد و اگر چند سالی هم این پسر میخواهد زندگیش را در راه رسیدن
      به "عالم معنویات" بسپراند, بگذارید بسپراند. از همین سبکسری‌هاست که همه در زندگی آروین (تجربه) میدوزند.






      درسته, نمونه‌وار نامیرایی هم یک کمبودی است که دربرگیرنده‌یِ همگان میشود.

      ولی هر چیزی راه و روندی دارد:

      ١- شناخت کمبود = کمبودشناسی
      ٢- شناخت راه‌هایِ برآوردن کمبود = راهکاریابی
      ٣- راهکارگزینی

      در اندرباره‌یِ این پسر نمونه‌وار, همه‌یِ کمبود‌ها بخوبی روشن نیستند و بایستی آنها را هنوز درآورد و شناخت. در راهکارگزینی و راهکاریابی
      میتوان دید که پسر حوزه رفتن و فرورفتن در "عالم معنویات" را بهترین راهکار یافته است و پس این دستکم یکی اگر نه تنها راهکار بوده‌ است.


      بهترین راه برای تغییر دادن نیز این است که بگذارید تغییر خودجوش بوده و از درون بیاید. پس شما هم که اکنون دارید این همه
      راه را میروید, چه بهتر که بجای کوشش در تغییر دادن دیدگاه این پسر بکوشید او را هر چه بیشتر به سخن از خود وادارید و از
      چند و چون و چرایی کارهایش بپرسید, بی اینکه آنها را داوری کنید. میبینید که این کار شما چندین سودمندی خواهد داشت:

      ١- پسر در کمترین اندازه, شما را اعتمادپذیر میابد (و راه دگرگونی برای شما در آینده باز میماند).
      ٢- با بازگویی و توضیح خود, خود به خود به آنها میاندیشید و راه دگرگونی هموارتر میشود: اگر این اندازه باهوش است, پس تنها بازاندیشاندن (make to reflect) او میتواند به دگرگونی خودجوش بیانجامد.
      ٣- ...
      بابت راهنماییت ممنون. ما الان قمیم ولی هنوز نتونستیم ببینیمش رفته عزاداری و اینا نصف شب بر میگرده. الان تو هتلیم. این حرفای شما رو به پدرش هم گفتم بیچاره میگه مگه دست خودمه حاضرم بمیرم یا اونو بکشم ولی پاره تنم جگرگوشم رو وسط یه مشت آخوند نبینم. من دارم آرومش می کنم. اصلن شاید خودم اول تنهایی رفتم دیدن رفیقم به هر حال ما همسنیم دوستیم یعنی بودیم اون دیگه آخوندا رو دوست خودش میدونه.
      این رفیق ما زود دکتراشو گرف شاگرد اول یونی هم شد اتفاقن تو یه کنفرانسی همین چن ماه پیش ذکر خیرش بود اینکه چه اعجوبه ای بود ذهنی رو هوا برات سختترین معادله ها رو حل می کرد........ بابا این از همون بچگیش میخواس بره حوزه از تعریف و تحسین هم بیزار بود بابا دوس داش از صبح تا شب فقط نماز بخونه!
      Je pense, donc je suis

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 5
      واپسین پیک: 11-11-2013, 07:50 PM
    2. پاسخ: 72
      واپسین پیک: 10-26-2013, 02:02 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •