میباوری خدا مست شده؟ آرام و بیسدا و در نزدیکیِ پندارم میگامد[1]
زانو بر زمین زدم تا سر به خاک نهم و سپاس را که نه دادخواه شوم از داد (و دادگری[2]) اش
ناگهان چکهای شراب بر دیده ام فروریخت
و من بخوبی آن شراب را میشناختم
مست میکرد پنداره[3] هایم را آن هنگام که خسته میشدم از جور زمانه[4]
خدای من تو هم مست شدی؟
خسته شدی؟
شراب من هنودش را گذاشت؟
پس چرا بیتابی نمیکنی و مستانگی ات را نشانم نمیدهی؟
میخواهی نزدیکتر شوم؟
میخواهی امشب در آغوش من بامداد کنی؟
چه میخواهی؟
تبو تا برایت فراهم کنم ...
چه شد؟
نتوانستی فراموش کنی؟
شراب بتنهایی نمیتواند برایت کارساز باشد
من خود, امشب تو را مست خواهم کرد.
و از اندیشه و پندار آسوده
در بگشای
امشت من نیز چون تو تنهایم ....
----
1. ^ Gâmidan || گامیدن: رفتن و قدم زدن Dehxodâ, Ϣiki-En to walk
2. ^ dâd{pišvand}+gar+i{pasvand}::Dâdgari || دادگری: عدالت Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ justice; fairness
3. ^ pendâr+e::Pendâre || پنداره: مفهوم Ϣiki-En concept
4. ^ Zamâne || زمانه: دوران Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ era; times
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Mehrbod (04-09-2013)
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
بپیشرویم به معنای ویرایش هست؟
گاهی برخی واژگان صرف کردنش سخت هست
البته منظورم این نیست در موارد دیگه
در مورد زایاندن که توضیح دادید من اشتباه ازش استفاده کردم در جمله؟
آیا شما زایاندید (منظورم من--->آیا شما بچه ای بدنیا آوردید)
+بهمینسان
روزه که میگیرم خدا زیر چشمی نگاهم میکند و لبخند میزند
خوب میداند گرسنگی میکشم تا تو را فراموش کنم
و لبخند میزند بر چشمانی که هر سو ،جز او را جستجو میکند
دستانی که غرق بر گناهند را ،بر آسمانی بالا میبرم که خوب میداند در پس ِ قنوتش ذکر نام تو جاریست
اینجا خدا خودش را بخواب زده ...
دخیل بَند، بر تمام امام زاده هائی که پرتند!
به حتم ، آنان نیز دلباخته ی تو شده اند که چنین پرت و دور، دخیل بندشان ،کسانی هستند که جز خدا ،خدائی دگر نیز دارند...
«پیشرفتن» یک کارواژه[1] است به چم[2] to advance, هنگام صرف کردن میشود "می" را میان پیشوند و واژه انداخت یا سرهم کاربرد:
پیشمیرود
میپیشرود
...
پیشرفت
پیشرفته
پادکارواژهیِ آن میشود «پسرفتن»:
میپسرود
میپسروی
...
پسرفت
پسرفته
آیا شما زاییدید؟ = آیا شما بچه زاییدید؟
آیا شما زایاندید (زائوندین)؟ = آیا شما بچه را به دنیا آوردید؟
دومی را میشود بجای یکمی بکاربرد, ولی یکمی را نمیشود بجای دومی (مامایی) بکاربرد.
نه براستی سخت نیستند, زبان پارسیک در صرف کارواژگان ١٠٠% روالمند است (بر پاد زبانهای دیگر), در فرهود[3]
این اندازه ساده است که من با یک نرمافزارِ چندرژی توانستهام همهیِ کارواژگان پارسیک را با ایرنگ[4] 0 صرف کنم:
Ubâšan —> Ubâr
Indicative - Past ubâštand ubâštid ubâštim ubâšt ubâšti ubâštam Simple miubâštand miubâštid miubâštim miubâšt miubâšti miubâštam Imperfect dâštand miubâštand dâštid miubâštid dâštim miubâštim dâšt miubâšt dâšti miubâšti dâštam miubâštam Progressive ubâšteand ubâšteid ubâšteim ubâšte ubâštei ubâšteam Narrative miubâšteand miubâšteid miubâšteim miubâšte miubâštei miubâšteam Narrative Imperfect dâšteand miubâšteand dâšteid miubâšteid dâšteim miubâšteim dâšte miubâšte dâštei miubâštei dâšteam miubâšteam Narrative Progressive ubâšte budand ubâšte budid ubâšte budim ubâšte bud ubâšte budi ubâšte budam Precedent miubâšte budand miubâšte budid miubâšte budim miubâšte bud miubâšte budi miubâšte budam Precedent Imperfect dâštand miubâšte budand dâštid miubâšte budid dâštim miubâšte budim dâšt miubâšte bud dâšti miubâšte budi dâštam miubâšte budam Precedent Progressive ubâšte budeand ubâšte budeid ubâšte budeim ubâšte bude ubâšte budei ubâšte budeam Precedent Narrative miubâšte budeand miubâšte budeid miubâšte budeim miubâšte bude miubâšte budei miubâšte budeam Precedent Narrative Imperfect dâšteand miubâšte budeand dâšteid miubâšte budeid dâšteim miubâšte budeim dâšte miubâšte bude dâštei miubâšte budei dâšteam miubâšte budeam Precedent Narrative Progressive Indicative - Present ubârand ubârid ubârim ubârad ubâri ubâram Simple miubârand miubârid miubârim miubârad miubâri miubâram Imperfect dârand miubârand dârid miubârid dârim miubârim dârad miubârad dâri miubâri dâram miubâram Progressive Indicative - Future xavâhand ubâšt xavâhid ubâšt xavâhim ubâšt xavâhad ubâšt xavâhi ubâšt xavâham ubâšt Simple Subjunctive - Past ubâšte bâšand ubâšte bâšid ubâšte bâšim ubâšte bâšad ubâšte bâši ubâšte bâšam Narrative miubâšte bâšand miubâšte bâšid miubâšte bâšim miubâšte bâšad miubâšte bâši miubâšte bâšam Narrative Imperfect ubâšte bude bâšand ubâšte bude bâšid ubâšte bude bâšim ubâšte bude bâšad ubâšte bude bâši ubâšte bude bâšam Precedent Narrative miubâšte bude bâšand miubâšte bude bâšid miubâšte bude bâšim miubâšte bude bâšad miubâšte bude bâši miubâšte bude bâšam Precedent Narrative Imperfect Subjunctive - Present beubârand beubârid beubârim beubârad beubâri beubâram Simple Imperative - Past ubâšte bâšand ubâšte bâšid ubâšte bâšim ubâšte bâšad ubâšte bâš ubâšte bâšam Narrative Imperative - Present beubârand beubârid beubârim beubârad beubâr beubâram Simple
پ.ن.
توانگرفته از jahanshiri.ir
----
1. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
2. ^ Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En, MacKenzie meaning
3. ^ far+hud::Farhud || فرهود: فرهوده; هوده=حق; حقیقت Ϣiki-En truth
4. ^ Irang || ایرنگ: خطا; لغزش MacKenzie error
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Aria Farbud (10-25-2013),mosafer (04-09-2013)
این یکی را میگذارم برای دیگران, چامههایِ[1] دینی به روحیهیِ من سازگار نیستند.
هرآینه, این واژگان را داریم:
تکابیدن[2] = غرق شدن
قنوت = (خوردنیه؟) (:
به حتم = ببایست, بیگمان, هر آینه
جز = پارسیکه: جدااز —> جز
دیگر واژگان "ذکر" و .. هم http://beparsi.be میانجامد برایتان.
----
1. ^ Câme || چامه: شعر Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ poem
2. ^ tak+âbidan::Takâbidan || تکابیدن: کارواژه تکابیدن به چم غرق شدن است.تک+آب+یدن.می دانیم که تک همان ته است.در گذشته تک به چم ته کاربرد داشت مانند این چامه ناصر خسرو:بر اوج فلک چون بپرم از نظر تیز/می بینم اگر ذره ای اندر تک دریاست/غرق شدن =ته آب رفتن٬از همین روی تکابیدن(غرق شدن)همان تهِ آب رفتن است.بهمن Ϣiki-En, Ϣiki-En to sink; to drown
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
mosafer (04-09-2013)
این یکی را میگذارم برای دیگران, چامههایِ[1] دینی به روحیهیِ من سازگار نیستند.
هرآینه, این واژگان را داریم:
تکابیدن[2] = غرق شدن
قنوت = (خوردنیه؟) (:
به حتم = ببایست, بیگمان, هر آینه
جز = پارسیکه: جدااز —> جز
دیگر واژگان "ذکر" و .. هم http://beparsi.com میانجامد برایتان.
----
1. ^ Câme || چامه: شعر Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ poem
2. ^ tak+âbidan::Takâbidan || تکابیدن: کارواژه تکابیدن به چم غرق شدن است.تک+آب+یدن.می دانیم که تک همان ته است.در گذشته تک به چم ته کاربرد داشت مانند این چامه ناصر خسرو:بر اوج فلک چون بپرم از نظر تیز/می بینم اگر ذره ای اندر تک دریاست/غرق شدن =ته آب رفتن٬از همین روی تکابیدن(غرق شدن)همان تهِ آب رفتن است.بهمن Ϣiki-En, Ϣiki-En to sink; to drown
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
mosafer (04-09-2013)
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)