من کارکرد "حال" یا زمان را نمیگیرم اینجا (:
ولی جاور:
جاور | لغت نامه دهخدا
چشم وحشی میکنیدجاور. [ وَ ] (اِ) ۞ بمعنی حال باشد. (برهان ) (آنندراج ). (انجمن آرا). چنانکه اگر گویند: «چه جاور داری ؟» مراد آن باشد که چه حال داری ؟. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). || بمعنی خداوند جا و مکان نیز آمده است . (آنندراج )(انجمن آرا). جمع جاوران . (آنندراج ) (انجمن آرا).
سرمیکشید
چه ارتباطی پارسی وار بین دو جمله هست؟
" سرمیکشید" به معنی چشم وحشی کردن میشه؟[/QUOTE]
نه, چشم وحشی را میتوانید همان چشم وحشی بنویسید.
وحشی = دَد,; ددمنش = وحشی خو
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
دقیقا چه معنی کردید؟
چرا کلا تغییرش دادید؟(میدونم ربطی به پارسی کردنش نداشت)ولی جاور:
جاور | لغت نامه دهخدا
نه, چشم وحشی را میتوانید همان چشم وحشی بنویسید.
وحشی = دَد,; ددمنش = وحشی خو
sonixax (04-08-2013)
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
mosafer (04-09-2013)
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
mosafer (04-09-2013)
سپاس
البته یک موردی رو بگم بهتون
من ندیدم فرهنگ لغتی که برگردان زبان عامیانه به پارسی باشه
به همین خاطر واژه هایی که شما مینگارید رو در دفتری مینویسم تا هر از چند گاهی مرور کنم
+
امشب قلم مست و صفحه مستر
او میلغزد و من نظاره گر عصیانش
نه از عقل خبری ست نه عشق !
دل سپردم به این قلم بی جان
سنگ را میشکافد وقتی فرمان به دست دارد!
امشب نه من نوای ماندن دارم نه دل...
میخواهم تا صبح برایم مستبازی کنی
هان ای قلم !
پنهان مشو از پیش دیدگانی که جز تو محرمی ندارد...
امشب
من مست و
صفحه مست و
قلم مستتر...!
Fiona (04-09-2013)
+ "زایاندن" درسته, ولی زاییدن خودش کارواژهیِ[1] دوگذرا است (گذرا[2] و ناگذرا[3] = متعدی و لازم), یعنی نیازی نیست بگوییم بچه را زایاندم, همان "بچه را زاییدم" درسته.
ولی این را میتوان برای مامای بچه گفت: «ماما بچه [یِ مادر] را زایاند».
زایاندن | لغت نامه دهخدا
زایاندن . [ دَ ] (مص ) یاری دادن به زچه گاه زادن . زایاندن ماما زاچه را. زایانیدن . و رجوع به زایانیدن شود.
زاییدن = ناگذرا: پس از کاربردْ پرسشهایِ "چه چیزی؟" یا "چه کسی؟" پیش نمیایند.
زایانیدن = گذرا: پس از کاربردْ پرسشِ "چه کسی را زایاند؟" پیش میاید (از کارور[4] به کارگیر[5] میگذریم).
----
1. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
2. ^ gozar+â{pasvand}::Gozarâ || گذرا: متعدی; موقتی Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ transitive
3. ^ nâ+gozar+â{pasvand}::Nâgozarâ || ناگذرا: لازم; ردنشدنی Ϣiki-En intransitive
4. ^ Kârvar || کارور: فاعل Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ subject
5. ^ Kârgir || کارگیر: مفعول Ϣiki-En object
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
mosafer (04-09-2013)
واژگان هام[1] را هم میتوان به پارسیک برگرداند, اتفاقا بیشتر واژگان هام خودشان پارسیک هستند, "واسه", "انگار", "جوری؟", "بچزون", "پکوندن" (:
امشت خامه مست و برگ مستتر ...
او میلغزد و من نپاهندهیِ[2] خشم اش ...
نه از خرد نودادی[3] است نه از شیدایی ...
دل سپردم به این خامهیِ بیجان ...
سنگ را میشکافد آنگهکه فرمان بدست دارد ...
امشب نه من نوای ماندن دارم نه دل ...
میخواهم تا پگاه[4] برایم مستبازی کنی ...
هان ای خامه! ...
پنهان مشو از پیش دیدگانی که جز تو رازداری ندارند ...
امشب ...
من مست و ...
برگ مست و ...
خامهیِ مستتر ...
یا
من مست و ...
برگ مستتر و ...
خامهیِ مستِست* ...
قلم = خامه, کَلَک, هَخام
کسیکه استعداد نویسندگی دارد = خامهیِ ادبی داشتن
*
در پارسیکِ باستان پسوند -ešt یا est (به گمانم) همان "ترین" امروز بوده, مانند به و بهشت (بهشت) که میشود بهترین یا همان Best.
----
1. ^ Hâm || هام: عام general
2. ^ nepâh+ande::Nepâhande || نپاهنده: مشاهدهگر ⚕Heydari☉, Ϣiki-En observer
3. ^ no+dâd{pasvand}::Nodâd || نوداد: در پارسی گویشِ "فرارود"، نوداد برای خبر و نودادها برای اخبار بکار می رود. Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ news
4. ^ Pegâh || پگاه: بامداد; صبح زود; سحر; سپیده دم Dehxodâ, Ϣiki-En daybreak
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
mosafer (04-09-2013)
و همانیز...
باورت میشود خدا مست شده؟
آرام و بیصدا در حوالی خیالم قدم بر میداشت
زانو بر زمین زدم تا سر بر خاک نهم و شکرش را که نه
شاکی شوم از داد و عدلش
ناگهان قطره ای شراب بر دیده ام فرو ریخت
و من به خوبی آن شراب را میشناختم
مست میکرد خیالاتم را آن هنگام که خسته میشدم از جور زمانه
خدای من تو هم مست شدی؟
خسته شدی؟
شراب من تاثیرش را گذاشت؟
پس چرا بیتابی نمیکنی و مستانگی ات را نشانم نمیدهی؟
میخواهی نزدیکتر شوم؟
میخواهی امشب در آغوش من صبح کنی؟
چه میخواهی؟
بگو تا برایت مهیا کنم....
چه شد؟
نتوانستی فراموش کنی؟
شراب به تنهائی نمیتواند برایت کارساز باشد
من خود، امشب تو را مست میکنم
و از فکر و خیال آسوده
در بگشا...
امشب من نیز چون تو تنهائیم....
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)