• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 179

    جُستار: بازی : آموزش

    Hybrid View

    1. #1
      رهگذر
      Points: 731, Level: 14
      Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
      Overall activity: 0%
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      reaven آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Mar 2017
      نوشته ها
      4
      جُستارها
      0
      امتیازها
      731
      رنک
      14
      Post Thanks / Like
      سپاس
      0
      از ایشان 1 بار در 1 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      ایشان به گمان من به احتمال خیلی زیاد، زن هستند:




      وقت خویش را بیخود برای ترولها هزینه نکنید.
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      اینهم دور از باور نیست.

      از دیدن دوباره‌ی شما شاد شدم!
      بزرگواران گاییدین بنده زن نیستم
      بگذارید اصل داستان رو بگم
      داستانی که یک سال پیش منو به این فروم و دنیای پی یو ای کشوند
      لازم به ذکره خواهرم سر نوشتنش گاییده شد پس مرحمت بفرمایید بخونیدش و بابت طولانی بودنش عذرخواهیم رو پذیرا باشید و از مسخره کردن و ساخت کمدی هم خودداری کنید موضوع برام جدیه و کس دیگه ای رو واقعا نمیشناختم که بتونه جوابی بهم بده
      از همممه ی عزیزان دعوت مسکنم نظرشون رو بگند
      همتون قلم قوی ای دارید و تجربه نیز .. به همین سبب مایلم نظرتون رو بدونم:

      واقعیت اینه که از یه دختری خوشم اومد تو دانشگاه.بیشتر از یه سال پیش بود...عصر بود نشسته بودم رو نیم کت تو حیاط منتظر کلاس اخر وقتم بودم.این اومد رد شد از جلوم دیگ فکرشو بکنید دیگه همونجا عقل و هوش مارو برد.پا شدم افتادم دنبالش ببینم کجا میره.. یکمم تابلو تعقیبش کردم گمونم یه بوهایی برد ولی خب مال خیلی وقت پیشه فک میکنم شاید الان دیگه فراموش کرده. رفتم دنبالش خلاصه و فهمیدم خوابگاهیه.سعی کردم یه مدت زیاد تو چشش باشم تا شاید یهونه ای برا جلو رفت جور شه و منم یکم به چشمش بیام و دیده بشم تا شاید خوشش اومد ازم یا حداقل میخاستم بدونه وجود دارم.برا همین گه گداری یا ا جلوش در میومدم یا پشتش حرکت میکردم "تعقیبش میکردم" که گاهی میفمید.ولی بعید میدونم یادش باشه الان.خود منم به سختی یادم میاد اسنارو چه برسه به اون
      ولی دیدم نه بی تقاوت میاد میره سرشم بزور میاره بالا
      برا همین یبار رفتم جلو و باهاش صحبت کردم ولی خب اون موقع ناشی بودم و دسو پامو گم کردم و اساسی آئکورد و به عقیده خودم کریپی واقع شدم.تابلو بودم کلا
      شما گمونم بهش میگید مرد بتا (تا اینجا مال یه سالو چن ماه پیشه همچنان)
      خلاصه این گندو هم زدمو یه مدتی سعی کردم دورو برش نباشم .دو سه ماه بعد،بعد عید بود گمونم (که میشه عید امسال 96) اتفاقی تو مترو دیدمش ولی طود گمش کردم
      داشتم میرفتم کافه کتاب !!رفتم اونجا دیدم بعله خانوم هم مشرف شده همونجایی که من داشتم میرفتم !!
      خیلی هندی شد نه؟ منم گول همینو خوردم ..! آخر وقت که میخواست برگرده از کافه کتاب رفتم باهاش حرف زدم.گفتم تا اینجاش هندی کره ای شده ازینجا یه بعدشم لابد فرجی میشه:))
      باهاش حرف زدم گفتم هم دانشگاهی هستیمو قبلا یبار حرف زدیمو گقتم تو مترو ام دیدمتو اینا..آخرش بم گفت "لطفا مزاحم نشید آقا"
      تو طول مکالمه ام تمام مدت رو برمیگردوند ازم جوا سلامم نداد
      خلاصه اینکار رو هم کردو دستمونو گذاشت تو پوست گردو ..گذشت گذشت تابستون شد سه 4 ماهی ندیدمش بعد مهر امسال ترم جدیدو روز از نو روزی از نو. از یادم نرفت حسم بش بیشتر شد فقط .بته زن خیالیه بوف کورو ساختم ازش.
      تو طول ترم جدیدم چن باری ا کنارش رد شدم.ولی هیچ وقت نفهمیدم که وقتی نگام مسکرد فقط یه آدم عادی میدید یا یادش میومد همه چیو و در واقع شناخته بود منو .نفهمیدم هیچ وقت .قبلا همیشه سرش پایین بود اون اوایل .انگار منو نمیدید .ولی تو پاییز که گاهی از کنارش رد میشدم نگام میکرد.گاهی فقط ..نمیدونم
      بگذریم
      این پاییزو زمستون از یه دختر هم رشته ایش که بصورت خونی باهام نسبت داره و فامیلامون در نتیجش یکسه کمک خاستم (دختره نمیدونس فامیل منو پس شیوه ی امنی بود)
      این رفت دوس شد باهاش اطلاعات داد بهم ازش اینستاشو برام در اورد کلی نقشه کشیدیم سعی گردیم منو از طریق مجازی باهاش دوس کنیم ولی نشد پیج فیک مرتبط با علایقش زدم ولی سر یه مسله ابتدایی بلاکم کرد(هویتم فاش نشد البته توش) و خلاصه نتیجه ای نگرفتم ازین جیمز باند بازیها هم.ولی فهمیدیم که دختره ظاهرا دوس پسر گرفته.
      نکته امیدوار کننده برام این بود که پسره نتیه . اهل شماله. ولی ساکن پایتخته.که هر دوی این شهر ها به اندازه کافی از منو دختره و حتی زادگاه اصلی دختره دوره.اونقدری که احتمالا همو از نزدیک ندیدن.و به این زودی هام بعیده ببینن.
      لانگ دیستنس
      بگذریم نکته ای که میخوام بگم این هم نیست .
      نکته اینه
      دو سه هفته پیش این دختره کمکیم (همون فامیلم) یدون هماهنگی با من طی یک حرکت انتحاری رفت و از طریق لینک پیام ناشناس دختره(کراشم) از قول یک عاشق دلسوخته ی گمنام (من)یه طومار عاشقانه برا دختره نوشت و بعد هم لینکو ارسال کرد برا من و گفت تو ادامش بده شاید راهت باز شد اینجوری اگرم نشد که چیزیو ا دست نمیدی فوقش یه نقشه ی منسوخ دیگه میشه اینم.
      منم علی رغم میل باطنیم برابر عمل انجام شده قرار گرفتم و با همین نقشه رفتم جلو.البته علت اصلیش این یود که میدونستم هویتم فاش نمیشه پس گفتم چیزیو ا دست نمیدم.پس انجامش دادم ولی دختره جوابمو درست حسابی نمیداد از یه جایی به بعدم کلا جواب نداد. و این نقشه هم سوخت
      تا اینجا که هیچی امنو امان
      بدبختی ا وقتی شروع شد که فهمیدم لینک پیام ناشناس قلابی بوده .ینی اصلا ناشناس نبوده و بصورت باشناس پیام رو ارسال میکرده.بله ربات مچگیر بوده
      دختره کراشم تمام مدت میدونسته که کی بهش پیتم میده
      منم عکس خودم رو پروفایلم بود و دختره میدید همه چیو
      حتی این رو هم دیده بود که پیام ها از جانب دو اکانت بهش ارسال میشدن
      لو رفته بودیم
      تو این چن هفته کاری نکردیم اما قرار شد این فامیل ما شنبه ای که میاد بصو ت مستقی بره با کراشم صحبت کنه و بگه من ازش خوشم میاد.نقشه ام اینه که فاش نکنیم که فهمیدیم که رباته مچ گیر بوده که کراشم یه وقت فکر نکنه حالا که لو رفتیم مستقیم اومدیم جلو
      خلاصه این فامیل گرامی با این حرکت انتحاریش به لطف بیشعوری سازنده اون ربات مچ مارو وا کرد و الان اینجام
      میخام ازتون بپرسم تکلیفم چیه؟
      چیکار باید بکنم؟
      آیا نقشمون منطقیه؟
      آیا شانسی دارم هنوز؟
      فاید چیکار کنم؟
      من از اولم دوس نداشتم مستقیم به دختره بگم به لطف گند یک سری دیگه اینطوری شد.استدلالمم این بود که مستقیم به کسی بگیم ازت خوشم میاد باعث میشه جذابیتمون براش ا بین بره و خودشو میگیره و حسی پیدا نمیکنه
      برا خودم اصا بارها پیش اومده ک دختره خوشش اومده ازم و مستقیم گفته و من رم کردم
      ولی خب ...

      باید چیکا کنم من ؟
      ویرایش از سوی reaven : 02-16-2018 در ساعت 02:59 AM

    2. #2
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی reaven نمایش پست ها
      بزرگواران گاییدین بنده زن نیستم
      بگذارید اصل داستان رو بگم
      داستانی که یک سال پیش منو به این فروم و دنیای پی یو ای کشوند
      لازم به ذکره خواهرم سر نوشتنش گاییده شد پس مرحمت بفرمایید بخونیدش و بابت طولانی بودنش عذرخواهیم رو پذیرا باشید و از مسخره کردن و ساخت کمدی هم خودداری کنید موضوع برام جدیه و کس دیگه ای رو واقعا نمیشناختم که بتونه جوابی بهم بده
      از همممه ی عزیزان دعوت مسکنم نظرشون رو بگند
      همتون قلم قوی ای دارید و تجربه نیز .. به همین سبب مایلم نظرتون رو بدونم:

      واقعیت اینه که از یه دختری خوشم اومد تو دانشگاه.بیشتر از یه سال پیش بود...عصر بود نشسته بودم رو نیم کت تو حیاط منتظر کلاس اخر وقتم بودم.این اومد رد شد از جلوم دیگ فکرشو بکنید دیگه همونجا عقل و هوش مارو برد.پا شدم افتادم دنبالش ببینم کجا میره.. یکمم تابلو تعقیبش کردم گمونم یه بوهایی برد ولی خب مال خیلی وقت پیشه فک میکنم شاید الان دیگه فراموش کرده. رفتم دنبالش خلاصه و فهمیدم خوابگاهیه.سعی کردم یه مدت زیاد تو چشش باشم تا شاید یهونه ای برا جلو رفت جور شه و منم یکم به چشمش بیام و دیده بشم تا شاید خوشش اومد ازم یا حداقل میخاستم بدونه وجود دارم.برا همین گه گداری یا ا جلوش در میومدم یا پشتش حرکت میکردم "تعقیبش میکردم" که گاهی میفمید.ولی بعید میدونم یادش باشه الان.خود منم به سختی یادم میاد اسنارو چه برسه به اون
      ولی دیدم نه بی تقاوت میاد میره سرشم بزور میاره بالا
      برا همین یبار رفتم جلو و باهاش صحبت کردم ولی خب اون موقع ناشی بودم و دسو پامو گم کردم و اساسی آئکورد و به عقیده خودم کریپی واقع شدم.تابلو بودم کلا
      شما گمونم بهش میگید مرد بتا (تا اینجا مال یه سالو چن ماه پیشه همچنان)
      خلاصه این گندو هم زدمو یه مدتی سعی کردم دورو برش نباشم .دو سه ماه بعد،بعد عید بود گمونم (که میشه عید امسال 96) اتفاقی تو مترو دیدمش ولی طود گمش کردم
      داشتم میرفتم کافه کتاب !!رفتم اونجا دیدم بعله خانوم هم مشرف شده همونجایی که من داشتم میرفتم !!
      خیلی هندی شد نه؟ منم گول همینو خوردم ..! آخر وقت که میخواست برگرده از کافه کتاب رفتم باهاش حرف زدم.گفتم تا اینجاش هندی کره ای شده ازینجا یه بعدشم لابد فرجی میشه:))
      باهاش حرف زدم گفتم هم دانشگاهی هستیمو قبلا یبار حرف زدیمو گقتم تو مترو ام دیدمتو اینا..آخرش بم گفت "لطفا مزاحم نشید آقا"
      تو طول مکالمه ام تمام مدت رو برمیگردوند ازم جوا سلامم نداد
      خلاصه اینکار رو هم کردو دستمونو گذاشت تو پوست گردو ..گذشت گذشت تابستون شد سه 4 ماهی ندیدمش بعد مهر امسال ترم جدیدو روز از نو روزی از نو. از یادم نرفت حسم بش بیشتر شد فقط .بته زن خیالیه بوف کورو ساختم ازش.
      تو طول ترم جدیدم چن باری ا کنارش رد شدم.ولی هیچ وقت نفهمیدم که وقتی نگام مسکرد فقط یه آدم عادی میدید یا یادش میومد همه چیو و در واقع شناخته بود منو .نفهمیدم هیچ وقت .قبلا همیشه سرش پایین بود اون اوایل .انگار منو نمیدید .ولی تو پاییز که گاهی از کنارش رد میشدم نگام میکرد.گاهی فقط ..نمیدونم
      بگذریم
      این پاییزو زمستون از یه دختر هم رشته ایش که بصورت خونی باهام نسبت داره و فامیلامون در نتیجش یکسه کمک خاستم (دختره نمیدونس فامیل منو پس شیوه ی امنی بود)
      این رفت دوس شد باهاش اطلاعات داد بهم ازش اینستاشو برام در اورد کلی نقشه کشیدیم سعی گردیم منو از طریق مجازی باهاش دوس کنیم ولی نشد پیج فیک مرتبط با علایقش زدم ولی سر یه مسله ابتدایی بلاکم کرد(هویتم فاش نشد البته توش) و خلاصه نتیجه ای نگرفتم ازین جیمز باند بازیها هم.ولی فهمیدیم که دختره ظاهرا دوس پسر گرفته.
      نکته امیدوار کننده برام این بود که پسره نتیه . اهل شماله. ولی ساکن پایتخته.که هر دوی این شهر ها به اندازه کافی از منو دختره و حتی زادگاه اصلی دختره دوره.اونقدری که احتمالا همو از نزدیک ندیدن.و به این زودی هام بعیده ببینن.
      لانگ دیستنس
      بگذریم نکته ای که میخوام بگم این هم نیست .
      نکته اینه
      دو سه هفته پیش این دختره کمکیم (همون فامیلم) یدون هماهنگی با من طی یک حرکت انتحاری رفت و از طریق لینک پیام ناشناس دختره(کراشم) از قول یک عاشق دلسوخته ی گمنام (من)یه طومار عاشقانه برا دختره نوشت و بعد هم لینکو ارسال کرد برا من و گفت تو ادامش بده شاید راهت باز شد اینجوری اگرم نشد که چیزیو ا دست نمیدی فوقش یه نقشه ی منسوخ دیگه میشه اینم.
      منم علی رغم میل باطنیم برابر عمل انجام شده قرار گرفتم و با همین نقشه رفتم جلو.البته علت اصلیش این یود که میدونستم هویتم فاش نمیشه پس گفتم چیزیو ا دست نمیدم.پس انجامش دادم ولی دختره جوابمو درست حسابی نمیداد از یه جایی به بعدم کلا جواب نداد. و این نقشه هم سوخت
      تا اینجا که هیچی امنو امان
      بدبختی ا وقتی شروع شد که فهمیدم لینک پیام ناشناس قلابی بوده .ینی اصلا ناشناس نبوده و بصورت باشناس پیام رو ارسال میکرده.بله ربات مچگیر بوده
      دختره کراشم تمام مدت میدونسته که کی بهش پیتم میده
      منم عکس خودم رو پروفایلم بود و دختره میدید همه چیو
      حتی این رو هم دیده بود که پیام ها از جانب دو اکانت بهش ارسال میشدن
      لو رفته بودیم
      تو این چن هفته کاری نکردیم اما قرار شد این فامیل ما شنبه ای که میاد بصو ت مستقی بره با کراشم صحبت کنه و بگه من ازش خوشم میاد.نقشه ام اینه که فاش نکنیم که فهمیدیم که رباته مچ گیر بوده که کراشم یه وقت فکر نکنه حالا که لو رفتیم مستقیم اومدیم جلو
      خلاصه این فامیل گرامی با این حرکت انتحاریش به لطف بیشعوری سازنده اون ربات مچ مارو وا کرد و الان اینجام
      میخام ازتون بپرسم تکلیفم چیه؟
      چیکار باید بکنم؟
      آیا نقشمون منطقیه؟
      آیا شانسی دارم هنوز؟
      فاید چیکار کنم؟
      من از اولم دوس نداشتم مستقیم به دختره بگم به لطف گند یک سری دیگه اینطوری شد.استدلالمم این بود که مستقیم به کسی بگیم ازت خوشم میاد باعث میشه جذابیتمون براش ا بین بره و خودشو میگیره و حسی پیدا نمیکنه
      برا خودم اصا بارها پیش اومده ک دختره خوشش اومده ازم و مستقیم گفته و من رم کردم
      ولی خب ...

      باید چیکا کنم من ؟



      به نظرم همانجور می‌گذاشتید ما شما را
      زن تصور بکنیم، خیلی بهتر از این وضعیت بود.
      Confusion will be my epitaph
      As I crawl a cracked and broken path
      If we make it we can all sit back
      And laugh
      But I fear tomorrow I'll be crying,
      Yes I fear tomorrow I'll be crying
      .Yes I fear tomorrow I'll be crying

    3. #3
      سرنویسنده یکم
      Points: 27,797, Level: 98
      Level completed: 45%, Points required for next Level: 553
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      سرگرم
       
      مشغول
       
      Reactor آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      نوشته ها
      1,377
      جُستارها
      9
      امتیازها
      27,797
      رنک
      98
      Post Thanks / Like
      سپاس
      1,641
      از ایشان 2,863 بار در 1,134 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      10 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی reaven نمایش پست ها
      بزرگواران گاییدین بنده زن نیستم
      بگذارید اصل داستان رو بگم
      داستانی که یک سال پیش منو به این فروم و دنیای پی یو ای کشوند
      لازم به ذکره خواهرم سر نوشتنش گاییده شد پس مرحمت بفرمایید بخونیدش و بابت طولانی بودنش عذرخواهیم رو پذیرا باشید و از مسخره کردن و ساخت کمدی هم خودداری کنید موضوع برام جدیه و کس دیگه ای رو واقعا نمیشناختم که بتونه جوابی بهم بده
      از همممه ی عزیزان دعوت مسکنم نظرشون رو بگند
      همتون قلم قوی ای دارید و تجربه نیز .. به همین سبب مایلم نظرتون رو بدونم:
      واقعیت اینه که از یه دختری خوشم اومد تو دانشگاه.بیشتر از یه سال پیش بود...عصر بود نشسته بودم رو نیم کت تو حیاط منتظر کلاس اخر وقتم بودم.این اومد رد شد از جلوم دیگ فکرشو بکنید دیگه همونجا عقل و هوش مارو برد.پا شدم افتادم دنبالش ببینم کجا میره.. یکمم تابلو تعقیبش کردم گمونم یه بوهایی برد ولی خب مال خیلی وقت پیشه فک میکنم شاید الان دیگه فراموش کرده. رفتم دنبالش خلاصه و فهمیدم خوابگاهیه.سعی کردم یه مدت زیاد تو چشش باشم تا شاید یهونه ای برا جلو رفت جور شه و منم یکم به چشمش بیام و دیده بشم تا شاید خوشش اومد ازم یا حداقل میخاستم بدونه وجود دارم.برا همین گه گداری یا ا جلوش در میومدم یا پشتش حرکت میکردم "تعقیبش میکردم" که گاهی میفمید.ولی بعید میدونم یادش باشه الان.خود منم به سختی یادم میاد اسنارو چه برسه به اون
      ولی دیدم نه بی تقاوت میاد میره سرشم بزور میاره بالا
      برا همین یبار رفتم جلو و باهاش صحبت کردم ولی خب اون موقع ناشی بودم و دسو پامو گم کردم و اساسی آئکورد و به عقیده خودم کریپی واقع شدم.تابلو بودم کلا
      شما گمونم بهش میگید مرد بتا (تا اینجا مال یه سالو چن ماه پیشه همچنان)
      خلاصه این گندو هم زدمو یه مدتی سعی کردم دورو برش نباشم .دو سه ماه بعد،بعد عید بود گمونم (که میشه عید امسال 96) اتفاقی تو مترو دیدمش ولی طود گمش کردم
      داشتم میرفتم کافه کتاب !!رفتم اونجا دیدم بعله خانوم هم مشرف شده همونجایی که من داشتم میرفتم !!
      خیلی هندی شد نه؟ منم گول همینو خوردم ..! آخر وقت که میخواست برگرده از کافه کتاب رفتم باهاش حرف زدم.گفتم تا اینجاش هندی کره ای شده ازینجا یه بعدشم لابد فرجی میشه:))
      باهاش حرف زدم گفتم هم دانشگاهی هستیمو قبلا یبار حرف زدیمو گقتم تو مترو ام دیدمتو اینا..آخرش بم گفت "لطفا مزاحم نشید آقا"
      تو طول مکالمه ام تمام مدت رو برمیگردوند ازم جوا سلامم نداد
      خلاصه اینکار رو هم کردو دستمونو گذاشت تو پوست گردو ..گذشت گذشت تابستون شد سه 4 ماهی ندیدمش بعد مهر امسال ترم جدیدو روز از نو روزی از نو. از یادم نرفت حسم بش بیشتر شد فقط .بته زن خیالیه بوف کورو ساختم ازش.
      تو طول ترم جدیدم چن باری ا کنارش رد شدم.ولی هیچ وقت نفهمیدم که وقتی نگام مسکرد فقط یه آدم عادی میدید یا یادش میومد همه چیو و در واقع شناخته بود منو .نفهمیدم هیچ وقت .قبلا همیشه سرش پایین بود اون اوایل .انگار منو نمیدید .ولی تو پاییز که گاهی از کنارش رد میشدم نگام میکرد.گاهی فقط ..نمیدونم
      بگذریم
      این پاییزو زمستون از یه دختر هم رشته ایش که بصورت خونی باهام نسبت داره و فامیلامون در نتیجش یکسه کمک خاستم (دختره نمیدونس فامیل منو پس شیوه ی امنی بود)
      این رفت دوس شد باهاش اطلاعات داد بهم ازش اینستاشو برام در اورد کلی نقشه کشیدیم سعی گردیم منو از طریق مجازی باهاش دوس کنیم ولی نشد پیج فیک مرتبط با علایقش زدم ولی سر یه مسله ابتدایی بلاکم کرد(هویتم فاش نشد البته توش) و خلاصه نتیجه ای نگرفتم ازین جیمز باند بازیها هم.ولی فهمیدیم که دختره ظاهرا دوس پسر گرفته.
      نکته امیدوار کننده برام این بود که پسره نتیه . اهل شماله. ولی ساکن پایتخته.که هر دوی این شهر ها به اندازه کافی از منو دختره و حتی زادگاه اصلی دختره دوره.اونقدری که احتمالا همو از نزدیک ندیدن.و به این زودی هام بعیده ببینن.
      لانگ دیستنس
      بگذریم نکته ای که میخوام بگم این هم نیست .
      نکته اینه
      دو سه هفته پیش این دختره کمکیم (همون فامیلم) یدون هماهنگی با من طی یک حرکت انتحاری رفت و از طریق لینک پیام ناشناس دختره(کراشم) از قول یک عاشق دلسوخته ی گمنام (من)یه طومار عاشقانه برا دختره نوشت و بعد هم لینکو ارسال کرد برا من و گفت تو ادامش بده شاید راهت باز شد اینجوری اگرم نشد که چیزیو ا دست نمیدی فوقش یه نقشه ی منسوخ دیگه میشه اینم.
      منم علی رغم میل باطنیم برابر عمل انجام شده قرار گرفتم و با همین نقشه رفتم جلو.البته علت اصلیش این یود که میدونستم هویتم فاش نمیشه پس گفتم چیزیو ا دست نمیدم.پس انجامش دادم ولی دختره جوابمو درست حسابی نمیداد از یه جایی به بعدم کلا جواب نداد. و این نقشه هم سوخت
      تا اینجا که هیچی امنو امان
      بدبختی ا وقتی شروع شد که فهمیدم لینک پیام ناشناس قلابی بوده .ینی اصلا ناشناس نبوده و بصورت باشناس پیام رو ارسال میکرده.بله ربات مچگیر بوده
      دختره کراشم تمام مدت میدونسته که کی بهش پیتم میده
      منم عکس خودم رو پروفایلم بود و دختره میدید همه چیو
      حتی این رو هم دیده بود که پیام ها از جانب دو اکانت بهش ارسال میشدن
      لو رفته بودیم
      تو این چن هفته کاری نکردیم اما قرار شد این فامیل ما شنبه ای که میاد بصو ت مستقی بره با کراشم صحبت کنه و بگه من ازش خوشم میاد.نقشه ام اینه که فاش نکنیم که فهمیدیم که رباته مچ گیر بوده که کراشم یه وقت فکر نکنه حالا که لو رفتیم مستقیم اومدیم جلو
      خلاصه این فامیل گرامی با این حرکت انتحاریش به لطف بیشعوری سازنده اون ربات مچ مارو وا کرد و الان اینجام
      میخام ازتون بپرسم تکلیفم چیه؟
      چیکار باید بکنم؟
      آیا نقشمون منطقیه؟
      آیا شانسی دارم هنوز؟
      فاید چیکار کنم؟
      من از اولم دوس نداشتم مستقیم به دختره بگم به لطف گند یک سری دیگه اینطوری شد.استدلالمم این بود که مستقیم به کسی بگیم ازت خوشم میاد باعث میشه جذابیتمون براش ا بین بره و خودشو میگیره و حسی پیدا نمیکنه
      برا خودم اصا بارها پیش اومده ک دختره خوشش اومده ازم و مستقیم گفته و من رم کردم
      ولی خب ...

      باید چیکا کنم من ؟

      کلیات این پست برام آشناس
      من خیلی وقته تو این فروم نمیام
      تازه برگشتم ایران
      یه دفعه اینجا یادم افتاد اومدم یه نگاهی بندازم

      این نوشته منو برد به قدیم
      دوران دانشجویی و 2-3 تا دوست کسخل و عاشق پیشه که ازین داستانها تعریف میکردن

      قصد توهین به شما رو ندارم
      فکر میکنم سن شما باید 23 سال یا اون حدودها باشه
      کار شما با تمام حاشیه هاش برای این سن طبیعی و درسته
      عشق و عاشقی یک روال طبیعی هست که هر مردی در طول زندگیش باید از این مرحله گذر کرده باشه وگرنه به نظر من گِی هست

      اینجور وقت ها شما باید یک مرشد داشته باشید. بهترین آدم یک دوست ترجیحا مسن تر از شماست که کُس زیاد کرده باشه. اون میتونه بهترین راهنما باشه
      دخترها احمق هستند و معمولا جز ریدن تو برنامه هاتون کمکی از دستشون برنمیاد و بدرد پادرمیونی و کسکشی نمیخورن
      فقط بدرد کردن میخورن
      من جای شما بودم هم همکلاسیم رو میکردم هم دختر فامیل

      در رابطه با زن ها اول و آخرش شما باید خودتون آستین بالا بزنید

      نظرم درباره ی این دختر اینه که اون دوست پسری داره که باهاش سکس داره
      دخترها اگر بُکُن نداشته باشند به رفتگر محل هم پا میدند پس به خودتون ایراد نگیرید
      دختربازی در ایران آنهم در دانشگاه سخت ترین دختربازی هاست
      محیط دانشگاه پر از استرسه و جای خوبی برای مُخ زدن نیست
      دخترها هم در دانشگاه خودشون رو تا میتونند چُس میکنند و این کار رو سخت تر هم میکنه

      بهترین کار اینه که بیرون از دانشگاه ببینیدش
      پاتوقی اگر داره , مثلا کافه ای که میره رو یاد بگیرید و شما هم برید
      اگر رستوران یا پاساژ و مالی هست که ازشون خرید میکنه شما هم برید اونجا

      دید عاشقی رو بزارید کنار. سعی کنید کُس و کیون رو ببینید. هدفتون کردن باشه تا مغزتون کار کنه و شانس موفقیتتون بره بالا
      وقتی دیدتون به دختر عشق و عاشقی باشه گُه گیجه میگیرید و تپش قلب و خشک شدن دهان پدر شمارو در میاره و شمارو تبدیل به اسکل دست و پا چلفتی میکنه و دخترها از پسرهای اسکل خوششون نمیاد
      اینجوری میبازید

      سعی کنید با ماشین برید دنبالش تا سوارش کنید. دخترها عاشق ماشین هستند. اینجوری شانستون میره بالا. در ایران هرچقدر ماشینتون گرونتر باشه شانس موفقیتتون بیشتره. مخصوصا اگر ماشین شاسی بلند دارید
      بهترین کار اینه که با ماشین سوارش کنید و ببریدش یک سفره خونه و هم یک غذایی بخورید و هم یک قلیونی بکشید
      از دانشگاه تا میتونید دور باشید

      سکس رو یادتون نره. رابطه ی بدون سکس به تار مو بَنده

      این رو همیشه از من داشته باشید برای دختر بازی در هر Level ای که در نظر دارید (جاست فرند . داداشی. عشقی . جنده بازی . ازدواج . بُکُن در رویی) در کل هر رابطه ای که به جنس زن ختم میشه شما باید بُکُن باشید
      وگرنه تلاشتون بیفایده ست
      تا ابد باید درگیر رقیب های قدیمی و جدید باشید
      پس سکس یادتون نره

      روی بُکُن بودن خودت کار کن تا تو رابطه ت با دخترها موفق باشی
      این تنها نسخه س
      بیشتر حرف بزنم روده درازیه
      انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. آموزش زبان آلمانی از صفر
      از سوی مزدك بامداد در تالار Deutsch
      پاسخ: 33
      واپسین پیک: 07-31-2015, 07:39 AM
    2. خاطرات روزانه
      از سوی blackswan در تالار ادبسار
      پاسخ: 1
      واپسین پیک: 01-23-2014, 01:47 PM
    3. پارسی سازی واژگان تازی شده.
      از سوی homayoun در تالار ادبسار
      پاسخ: 0
      واپسین پیک: 10-14-2013, 01:11 PM
    4. معرفی منابع علمی و آموزشی در اینترنت
      از سوی Russell در تالار رایانه، اینترنت، تلفن‌های همراه
      پاسخ: 2
      واپسین پیک: 08-15-2012, 12:25 PM
    5. روزان ابری
      از سوی Mehrbod در تالار داستا‌ن‌هایِ اروتیک
      پاسخ: 0
      واپسین پیک: 02-22-2012, 10:34 PM

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •