گورکن
از چشمان مارکسیسم - بخش اول
این مجموعه مقالات ، آموزش معمول و رسمی مارکسیسم نیست و شباهت اندکی به مجموعه ی آموزه ها و دیدگاه های دارد که در کتب و جزوات ، مارکسیسم را با همه ی اصطلاحات تخصصی اش معرفی می کنند. به نظر من ، غالب این معرفی ها ، از سئوالات اساسی مارکسیسم آغاز نمی کنند چون این سئوالات حتی خطرناک تر از جواب های مارکسیسم هستند . چرا؟ به این دلیل که این سئوالات به آموزه ی مارکس یا مارکسیسم تعلق ندارند ، بلکه سئوالاتی هستند متعلق به هر فردی در هرگوشه ای از این دنیا . برای مثال این سئوال که ما در چه جامعه ای زندگی می کنیم و چگونه باید زندگی کنیم؟ عجیب اینجاست که این سئوال قدمت چندانی ندارد و عمر آن به دویست سال هم نمی رسد و در واقع این سئوال هم سن و سال مارکسیسم است!
ابداع این سئوال خود یک پیشرفت بزرگ برای بشریت بود و در واقع امتیاز مارکسیسم در اینجاست که با این سئوال آغاز می کند. اما چطور ممکن است این سئوال که "ما در چه جامعه ای زندگی می کنیم "، چیز جدیدی باشد؟ متاسفانه این واقعیت دارد. پیشتر ، تا قبل از قرون شانزدهم و هفدهم میلادی ، مکاتب و مذاهب بشری به جای این سئوال فوق ، سئوال دیگری را پیش روی انسان قرار می دادند : این که ما در چه کیهانی زندگی می کنیم؟ مذاهب به جای جامعه ، کیهان ، عالم هستی را به انسان معرفی می کردند. رابطه ی فرد با جامعه ، در مقابله با رابطه ی انسان با عالم هستی پوشیده و پنهان می ماند. بنابراین ، این سئوال که "ما در چه جامعه ای زندگی می کنیم" به راستی یک سئوال مدرن است ، انسان بدوی ، انسان باستانی و مذهبیون سنتی کنونی این سئوال را از خود نمی کنند.
تعیین صحت گفته ی من بسیار ساده است. کافی است به متون سنتی و مذهبی که شالوده ی اصلی دانش بشری بود نگاهی بیاندازید ، در همه جا از رابطه ی انسان با خدا، کیهان ، عالم هستی و طبیعت صحبت می شود، هیچ کجا حتی این سئوال مطرح نمی شود که جوامع بشری چگونه جوامعی هستند و چگونه اداره می شوند. به جرات می توانیم بگوییم که "جامعه" و "امراجتماعی" برای انسان کشف نشده بود، قدمت این کشف در خوشبینانه ترین حالت ، به دو یا سه قرن می رسد.
حتی نیازی نیست به متون مذهبی رجوع کنید ، با وجود تمامی مسائل اجتماعی که امروزه در رسانه ها منعکس می شود ، حتی مذهبیون معاصر نیز همین طرز تفکر را حفظ کرده اند . آنها تمامی پیشامدهای زندگی خود را حکمت و برکت خدا به حساب می آورند و به جای اینکه دلایل مشکلات خود را در روابط اجتماعی بجویند از تقدیر و سرنوشت سخن می رانند. مصیبت هایی که جامعه به آنان تحمیل می کند را بخت بد یا آزمون خداوند به حساب می آورند. اعتقاد عجیبی به فال بینی ، تعبیر خواب و خرافات دارند. این ها ناشی از جهل فردی نیست ، بلکه نتیجه ی رابطه ی کاذب و خیالی است که فرد با طبیعت و کیهان برقرار می کند و چنین فردی به تبع آن، نوع و کیفیت روابط اجتماعی خود با دیگران در جامعه را درک نخواهد کرد.
ما در چه جامعه ای زندگی می کنیم؟ پس این سئوال، پرسشی مدرن ، مهم و تازه است که بشریت را از خواب و خیال اسطوره های کیهان شناختی بیدار می کند. این سئوال حتی از پاسخ های آن هم مهمتر است. به معنای زایش انسان جدیدی است که رابطه ی خود با دیگر انسانها را از نو بازسازی می کند. انسانی که این سئوال را از خود می کند ، انسانی است متفاوت چرا که به جای کیهان خود را در مقابل جامعه می بیند؛ به جای تقدیر و شانس ، نظام های اجتماعی را دلیل شرایط زندگی خود می داند.
اکنون بیایید به جزوات و کتبی بازگردیم که مارکسیسم را به ما معرفی می کنند. در همه ی آنها می خوانیم که مارکسیسم به روابط اقتصادی جامعه اهمیت زیادی می دهد و یا علت رویدادها را در زیربنای اقتصادی می جوید. سپس برای مثال این دیدگاه را با دیدگاه های دیگر مانند روان شناسی مقایسه می کنند که به حالات ذهنی و روانی فرد اهمیت قائل می شود. آیا مخاطب بیچاره با خواندن این جملات نباید دچار سردرگمی و ابهام شود؟ او از خود سئوال می کند روابط اقتصادی که همه چیز نیست. اراده ی انسانها چه جایگاهی دارد و از این قبیل سئوالات که به واقع ارتباطی به مسئله ی اصلی ندارد. آنچه که مثلا اهمیت دادن به روابط اقتصادی خوانده می شود ، در واقع پرداختن به سئوالی است که به هر انسانی تعلق دارد یعنی این سئوال اساسی که انسان در چه جامعه ای زندگی می کند و جامعه چه شرایط اقتصادی و معیشتی ، فرهنگی ، ذهنی و....برای او فراهم می آورد؟ این سئوال مهم که مارکسیسم آنرا پیش روی ما قرار می دهد ( سئوالی که به خود انسان ها تعلق دارد ولی هیچگاه آنرا از خود نپرسیده بودند) در این معرفی نامه ها حذف می شوند.
مارکسیسم در عوض رابطه ی انسان – کیهان از رابطه ی انسان- جامعه سئوال می کند و پرسش مذهبی نخست ( ما در چه عالمی زندگی می کنیم؟) را کاذب و به نفع عده ای می داند که می خواهند روابط اجتماعی را پنهان کنند . اما در کتب و جزوات نوشته می شود که مارکسیسم می پندارد عقاید ( از جمله عقاید مذهبی ) انسان ها را شرایط معیشتی شان تعیین می کند. بین این دو تعبیرتنها مشابهتی ظاهری وجود دارد. دومی با مغلطه سئوالات را از ما پنهان و صورت مسئله را حذف می کند ؛ به عبارت دیگر نمی گوید که مارکسیسم به کدام سئوال پاسخ می دهد. فرد با خواندن تعبیر دوم آنرا تنها یک بینش افراطی درباره ی اهمیت عوامل معیشتی می بیند و طبعا به عنوان یک انسان با اراده در مقابل آن جبهه می گیرد. حتی من هم به عنوان یک مارکسیست ، معتقد نیستم که عقاید من را الزاما شرایط معیشتی من تعیین می کند.
پس این تعابیر دروغین ، قضیه را لوس کرده اند ، آنها با همان زیرکی مذاهب ، به ما اجازه نمی دهند از خود سئوال کنیم که ما در چه جامعه ای زندگی می کنیم؟ چه نوع روابطی بر آن حاکم است؟ چرا من به عنوان یک فرد در جامعه چنین جایگاهی را دارم ؟ و سئوالاتی از این قبیل. پس مارکسیسم با این سئوال بی اندازه مهم و تاریخی آغاز می شود. کسی که پاسخ ها را خوانده باشد اما از این سئوال و اهمیت این سئوال آگاه نباشد ، در واقع به قلب موضوع راه نیافته است. این سئوال مهم تر از پاسخ های آن است.