با درود به همه دوستان نیک این انجمن،
یکی از ویژگیهای کنونی فاروم ما این شده است که آدمهایی بسیار فرهیخته را کنار هم
داریم بدون آنکه نیروی مخالف چندانی در فاروم داشته باشیم. این تکقطبی بودن فاروم البته
آن اندازه که باید برای هیچکدام از ما خوشآیند نیست. جای بحث چندانی نمیرود و مسلمان راستینی
هم نمیآید که بخواهیم برای نمونه، با نشان دادن چند تناقض منطقی در قرآن او را به فکر فرو ببریم.
ولی از سوی دیگر، میتوانیم از این نیروی تکقطبی ایجاد شده برای هدفهای دیگر سود ببریم.
برای آغاز، یکی از چیزهایی که ما در جایگاه کسانی که خود را هوادار خردورزی و خردگرایی میدانیم براستی
نیاز داریم، این است که ایرانیها (و آدمهای) خردگرایی بیشتری در پیرامون خود داشته باشیم؛ و چه بهتر
که برای نیل به این مقصود، بیاییم در این جُستار درباره شیوههای گسترش خردگرایی هماندیشی کنیم.
چند جُستار دیگری که فرهشتی نزدیک به اینجا را دارند:
- چرا بخش بزرگى از ايرانيان از مغزشان استفاده نميكنند ؟
- فرهنگسازی؛ دشواریهای فرهنگی - اجتماعی ما ایرانیان
- ده ایرانی بزرگ تاریخ
آنچه اما شاید برای آغاز جستار بسیار سودمند باشد، تعریف خردگرایی باشد.
آنچه من خردگرایی را با آن تعریف میکنم بسیار ساده و پیشپاافتاده است:
خردگردا: به کسی گفته میشود که در رویارویی با ایده و اندیشههای
فکری، با سود بردن از خرد و منطق، رویکرد فکری خویش را در برابر آن اتخاذ کند.
با این تعریف، خردگرایی در جایگاه یک ابزار به شمار خواهد رفت که ما را در بازشناسی راه درست از نادرست کمک میکند.
از شیوههای فکری دیگر میتوان اینها را نام برد:
- احساسگرا: کسی که در رویارویی با ایده و اندیشههای نوین، با دستآویز به احساس
خود رویکرد فکریاش را برگزیند. برای نمونه به چنین آدمی اگر بگویید خدا نیست، به اینکه آیا براستی
خدا نیست و یا استدلال منطقی چه میگوید کاری ندارد، بلکه به اینکه بودن خدا چه احساس به او میدهد
و نبود خدا نیز چه احساسی، رویکرد فکری خود که «باور به خدا» یا «ناباور به خدا» باشد را بر خواهد گزید.- سودخواه: کسی که در رویارویی با ایده و اندیشههای نوین، با نگاه به سود شخصی
و نزدیک خود رویکرد فکریاش را برمیگزیند. به این دسته از آدمها اگر بگویید خدا نیست، به
اینکه آیا براستی خدا نیست و یا اینکه احساس شخصشان چه برای گفتن دارد کاری نداشته و بلکه، به
اینکه باور به خدا برای ایشان آیا سود شخصی دارد یا نه و اگر آری چه اندازه، فکر میکنند. شاید
این تعریف در وهله نخست بسیار نزدیک به «احساسگرا» باشد، چرا که برای هر دوی ایشان بودن
خدا میتواند یک احساس خوب باشد و احساس خوب میتواند سود شخصی نیز به شمار برود،
که این البته تا اندازهای درست است، ولی تفاوت اصلی این دسته با «احساسگرایان» در
این کوتاه میشود که یک «سودخواه»، میتواند سود شخصی خود را در نداشتن باور به خدا،
ولی گسترش خداپرستی نیز داشته باشد. برای نمونه، کسی که با تهییح احساسات مذهبی مردم بدون آنکه
خود باور چندانی به مذهب داشته باشد، ولی در پی رسیدن به آماج شخصی خود باشد میتوان یک «سودخواه» گفت.- ...