ولی من با این سخن شما هیچ در ستیز نیستم, یعنی برای همان پروژهیِ پارسیگر که گفتید هم هدف من چیزی بیشتر
از سرگرمی نیست; اگرچه بگونهیِ بسیار خندهآوری این پروژه, پارسیگْ به نشانی PN2 — که بخشی
از هستیش را سپاسدار @sonixax است — این روزها کاربران فراوانی یافته و در فیسبوک و تنها گروهی که من هر
از چندی سر میزنم پیوسته به گسترش آن یاری میرسانند و برای خود سودمند و هُنودمند (موثر) بوده است.
ب.ن. چندی از همکاریهای شده:
ولی من یک گام از این نیز پیش رفته و میگویم که خود این پروژه یا همین «پارسیگویی» در سرانجام خود چیزی
بیهوده و هتّا زیانآور است. یعنی با گسترش و بهکرد زبان راههایِ پیشرفت تکنولوژی هموارتر میشوند و هموارتر شدن
و شتاب گرفتن تکنولوژی در جایگاه خود دوباره به کاهش آزادی و در بند فرو رفتن بیشتر میانجامد و خواستنی نیست.
--
نکتهیِ سخن اینجا است, من به بیهودگی کار خود آگاهم, ولی همانجور که نمونهوار تئودور کازینسکی, بمب گذار پیشین
و نویسندهیِ زندانی شدهیِ امروزین مینویسد, در جامعهیِ مدرن همه آن اندازه در کنترل شرایط زندگی خود ناتوان اند
که در نیازی ناگسستنی به سرگرمی به سر میبرند. برای او که امروز زندانیست و در پاسخ به
کسی که اگر این همه از تکنولوژی بیزار است پس چرا این همه با علاقه کتاب میخواند و مینویسد, میگوید که
زیرا که امروز این سرگرمی اوست و اگر آزاد و بیرون باشد, به همچون سرگرمیای نیز نیاز نخواهد داشت.
پس دریافت شما دربارهیِ کار من درست بوده, ولی نتیجهگیریتان نادرست. پارسیگر برای سرگرمیست,
ولی چیز نه بزرگیست نه مهمی و برای من یکسان است که همهیِ کوششهای پارسیگویی
فردا نیست بشوند, آنچه مهم است زندگیست و آنچه ما باید بکنیم, ستیز با تکنولوژی ِ افسارگریخته است.