بنده چند سال پیش وقتی مدرسه میرفتم اتفاقی رخ داد که هنوز نتوانستم آن را برای خودم توضیح بدهم. سر کلاس دیفرانسیل بودیم و داشتیم جواب یک حد رو بدست میاوردیم که یک دفعه بغل دستی من به جلویی من یک نوک (برای مداد نوکی) داد ولی جلویی من گفت من نیازی به نوک ندارم اما بغل دستی من گفت یه حسی به من گفت تو الان نیاز به نوک داری که اون حرفش رو رد کرد. تقریبا 15-10 ثانیه بعد جلویی من گفت حالا نوک بده! این مسئله هنوز ذهن من رو مشغول کرده که چنین چیزی رو بغل دستی من چگونه فهمیده.
مقاله مفید "چرا روح وجود ندارد؟" سایت زندیق رو خوندم ولی جوابی پیدا نکردم. به روح هم اعتقاد ندارم. بر مبنای اختیار که هرگز به جواب نمیرسم اما یک بار میخواستم بر مبنای جبرگرایی پاسخ بدهم اما به ایرادات تکنیکی برخورد کردم.
چیزی که بنده میگویم فراتر از دژاوو هست. در دژاوو فرد چیزی را میبیند و خیال میکند که قبلا میدانسته چنین چیزی رخ میدهد اما در این حالت فرد تقریبا پیشگویی کرده. آیا تابحال چنین حالتی برای شما هم پیش آمده؟ بنده چگونه میتونم این مسئله رو برای خودم حل کنم؟