نوشته اصلی از سوی
shirin
خب خیلی خصوصیات اخلاقی زشت دیگه هم هست. چرا اینقدر ایرانیا نسبت به آموزش راستی و راستی حساس بودن؟ فرضا تو جامعه به طور طبیعی همه سالمن و تعدادی هم فلج که در اقلیت قرار دارن. در یه جامعه هیچوقت کسی اینقدر نگران نیست که نکنه همه افراد جامعه فلج بشن و کلاسهای آموزش نمیذارن تا مردم رو از شر فلج شدن نجات بدن. و پادشاه هم نمیاد از خدا بخواد که خداوندا مردم منو از فلج شدن ایمن نگه دار، مگر اینکه یه بیماری همه گیر بشه و همه نگران فلج شدن بشن و دنبال راهکار تا خودشون رو از فلج شدن مصون نگه دارن.
من فکر نمیکنم درباره خود راستگویی آن اندازه سخن آمده باشد.
اگر سرچشمه را زرتشتیگری و گاثاها بگیریم، ما بیشتر درباره "نیک" بودن در زندگی پند و اندرز داریم.
همچنین در پارسیک، "راستی" همچم و مترادف نیکی است و شاید اینجا لغزشی هم میان راستی و راستگویی رخ داده باشد:
دریافتم که اندیشی رسا از تُست .خرد جهان آفرین از تست وای خداوند جان و خرد این نیز از تست که جهانیان را آزادی داد و راه نمود که اگر بخواهند به راستی گِرایند و یا دروغ را برگزینند.
گاتاها، یسنای 31 بند 9
بهترین گفته را با گوش بشنوید
وبا اندیشه روشن بنگرید
سپس هر مرد و هر زن از شما
از این دو راه نیکی و بدی
یکی را برای خود برگزینید.
(30-2)
در دو بند بالا میتوان دید که راستی و دروغ پیوندی با راستگویی و دروغگویی ندارند.
نیکی و بدی دو مفهوم فلسفه کهن هستند که پایه زرتشتیگری را میریزند، بدینگونه که کنشهای آدمی و
سرشت را به سرچشمه نیک و بد بخشیده و در این دیدگاه، جهان نبردگاه این دو نیروی روشن و تاریک خواهد بود.
بهشت و دوزخ ما در این جهان در دستان خود ماست. نیکی پاسخ نیکی است و بدی سزای بدی. هوده زندگی ما برآمده کنشهای ماست.
یسنای 30 و 31 – بند 11