نظریه نسل برتر master generation theory نظریه ای برای فقرزدایی - نظریه ای در دفاع از حقوق کودکان تئوری نسل برتر (نظریه ای برای فقرزدایی) این یک نظریه اجتماعی جدید است که بیشتر بر پایه جامعه استوار است نه بر پایه دولتها. به این معنا که برای تحقق یافتن آن، فعالیت و حمایت کنشگران اجتماعی و مقبولیت و درونی سازی آن توسط جامعه اهمیت بیشتری دارد تا اقدامات خاص از سوی دولتها. هرچند حمایت، پشتیبانی و فرهنگ سازی و ایجاد ضمانت اجرایی لازم از سوی دولتها نیز نقش بسزایی دارد. این نظریه هم جنبه اجتماعی دارد هم حقوقی. اجتماعی از آن نظر که به منافع جمعی توجه دارد و حقوقی از آن جهت که به حقوق فردی افراد بخصوص حقوق کودکان توجه می کند. از این منظر می توان این نظریه را نظریه ای در حمایت از حقوق کودکان نیز محسوب نمود. بطور خلاصه این نظریه که برگرفته از مفهوم ابر انسان (ابرمرد یا انسان کامل) نیچه و نظریه تکامل اجتماعی است اعلام می دارد تنها افرادی که توانایی مادی و صلاحیت روانی و اخلاقی بچه دار شدن را دارند مجاز به این کار می باشند تا از این طریق بتوان نسلهایی تکامل یافته تر را بوجود اورد که با مشکلات حادی بزرگ نشده و از امکانات و نیز تربیت خوبی بهره مند شده باشند و نسبت به نسلهای قبلی خود شرایط بهتری را تجربه نمایند. در واقع ما زمانی حق داریم بچه دار شویم که بتوانیم انسانهایی بهتر و کاملتر از خود بوجود اوریم و برای تحقق این منظور باید از توانایی مالی و صلاحیت رفتاری لازم بهره مند باشیم. طبق این دیدگاه بچه دار شدن یک حق نیست بلکه مسوولیتی است که فقط افراد صاحب صلاحیت می توانند نسبت به ان اقدام کنند بنابراین افرادی که توانایی مالی لازم و یا صلاحیت اخلاقی و رفتاری لازم را ندارند حق بچه دار شدن ندارند و دولت باید از این اقدام انها جلوگیری کند و در صورت تخطی نیز ضمن برخورد تنبیهی با انان (بعنوان ضمانت اجرایی تحقق این موضوع) بچه را از انها گرفته و به افراد یا مراکز صاحب صلاحیت بسپارد. البته در سطحی تخفیف یافته تر و تعدیل شده می توان این نظریه را اینگونه بیان داشت که افراد فقیر اما دارای صلاحیت رفتاری این حق را داشته باشند که حداکثر یک فرزند بدنیا اورند و در واقع در مورد انها سیاست تک فرزندی را در پیش گرفت. تئوری نسل برتر (نظریه ای برای فقرزدایی) ممکن است افرادی بیان دارند که داشتن فرزند و تجربه نمودن حس پدری و مادری و در اغوش کشیدن فرزند یک نیاز عاطفی برای هر انسانی است و نمی توان این حق را از انان گرفت در پاسخ باید گفت افرادی که خود شرایط لازم برای بچه دار شدن را ندارند ولی چنین نیازی را احساس می کنند می توانند برای ارضای این نیاز روحی به پرورشگاه ها مراجعه نموده و با در اغوش کشیدن و محبت خالصانه نمودن به کودکان محرومی که بشدت نیز نیازمند چنین توجهی می باشند یک ارتباط انساندوستانه پرمنفعت و معنوی و دوسویه برقرار نمایند و عطش روحی خود و ان کودکان را سیراب نمایند چراکه میدانیم مادری کردن و پدری کردن از مادر شدن و پدر شدن بمراتب پر اهمیت ترند چون مادر شدن و پدر شدن یک قابلیت فیزیکی است که اکثریت قریب به اتفاق افراد ان را دارا می باشند اما مادری و پدری کردن یک توانایی و هنری می باشد که هر کسی از ان بهره مند نمی باشد و کسب ان نیازمند مطالعه و انرژی گذاشتن های کافی می باشد. در سطحی دیگر ممکن است افراد ثروتمندی حاضر باشند هزینه مالی کودکان بی سرپرست را قبول نمایند و افراد فقیر بتوانند با تایید مراکز نگهداری کودکان بی سرپرست این کودکان را در کنار خود و با هزینه افراد خیر بزرگ نمایند و خود از بدنیا اوردن فرزند اجتناب کنند. یا انکه دولت تصمیم بگیرد همان هزینه ای را که در مراکز بهزیستی برای این کودکان مینماید در اختیار خانواده های فقیر اما سالمی قرار دهد که تمایل دارند این کودکان را در کنار خود بزرگ نمایند. در بسیاری از کشورهای پیشرفته زوجین تحصیل کرده و متمدنی که مشکل ناباروری نیز ندارند ترجیح می دهند بجای انکه خود فرزندانی بدنیا اورند کودکان بی سرپرست را به فرزندخواندگی بپذیرند و یا حداقل در کنار فرزند خونی خود فرزندخوانده نیز بپذیرند. متاسفانه در کشورهای جهان سومی که تصورات و افکار عقب مانده و جاهلانه رواج دارد توان بچه دار شدن برای افراد یک قدرت و منزلت محسوب شده و افراد تحت تاثیر این فشار اجتماعی سعی می کنند سالم بودن!! خود را با بچه دار شدن به همگان ثابت کرده و از این رو از پذیرش فرزندخوانده اجتناب می ورزند. در این زمینه در بسیاری از کشورها انجمن هایی تحت عنوان انجمن حمایت از فرزند خواندگی به ترویج و توسعه این امر نیکو می پردازند. مزایای فرزندخواندگی (فرزند پذیری) نسبت به فرزنداوری فرزندخواندگی نسبت به فرزنداوری مزایایی دارد که شامل موارد زیر است: 1) دارای ارزش انسانی و معنوی بالایی است چراکه کودک یتیمی را صاحب پدر و مادر و خانواده و حس تعلق می کنیم و بجای انکه فردی را به جمعیت درحال انفجار دنیا اضافه کنیم فردی را از جمعیت کودکان بی سرپرست کم کرده ایم 2) اگر جنسیت فرزند برامون مهم باشه میتونیم کودکی با جنسیت مورد نظرمون رو انتخاب کنیم 3) نگرانی بابت اینکه فرزندی با مشکلات جسمی بدنیا اوریم نخواهیم داشت و میتوانیم فرزند سالم و زیبایی رو انتخاب کنیم 4) فرزند خوانده ها در مقایسه با فرزندان خونی، در اینده محبت و فرمان پذیری بیشتری نسبت به والدین خواهند داشت چراکه می دانند والدین شان لطف بزرگی در حق انان انجام داده و سرپرستی انها را قبول کرده اند. این در حالی است که امروزه اکثر فرزندان خونی از والدین خود طلبکار بوده و احترام لازم را برای انان قائل نمی باشند. 5) مادران دردسرهای نه ماه بارداری و زایمان و تبعات جسمی و شغلی ناشی از آن را تجربه نخواهند کرد و به سادگی صاحب فرزند دلخواه خواهند شد. 6) زنان برای زایمان تا سن 35سالگی فرصت دارند درصورتیکه در هر سنی مثلا پس از 40سالگی میتوانید فرزندخوانده بپذیرید و تا قبل از آن از فرصتهای تحصیلی و شغلی پیش رویتان نهایت استفاده را ببرید. 7) چنانچه ازدواج شما به طلاق و جدایی بیانجامد عذاب وجدان و نگرانی بابت اینده فردی که خودتان بدنیا اورده باشید را تجربه نخواهید کرد. 8) چنانچه فرزند خونی شما در اینده دچار مشکلات حاد و درمان ناپذیر مانند بیماری های ارثی یا صعب العلاج جسمی یا روانی گردد و از این بابت زجر و سختی زیادی را تحمل نماید ممکن است این عذاب وجدان را داشته باشید که شما مسبب بدنیا امدن و تحمیل سختی و رنج به وی بوده اید اما اگر فرزندخوانده شما دچار چنین مشکلاتی گردد عذاب وجدانی نخواهید داشت چراکه شما مسبب بدنیا امدن وی نبوده اید و تنها به وی این لطف را داشته اید تا به او طعم پدر و مادر و خانواده داشتن را بچشانید. همچنین ممکن است این یک نظریه سرمایه سالارانه تلقی گردد مبنی بر اینکه طبق این دیدگاه افراد فقیر حق بچه دار شدن ندارند و این حق صرفا به ثروتمندان داده شده است گویی حق ادامه حیات صرفا متعلق به ثروتمندان است در پاسخ باید گفت همانگونه که در توضیح نظریه نیز گفته شده افرادی باید حق بچه دار شدن داشته باشند که همزمان هم توانایی مالی و هم صلاحیت اخلاقی و رفتاری داشته باشند بنابراین چه بسا زوجین ثروتمندی که بدلیل نداشتن صلاحیت اخلاقی و رفتاری (مثلا اعتیاد به مشروبات الکلی یا مواد مخدر ویا ابتلا به بیماریهای حاد روانی) حق بچه دار شدن نداشته باشند. پس این یک نظریه سرمایه سالارانه تلقی نمی گردد بلکه بحث اصلی آن صلاحیت هاست اعم از صلاحیت مالی و صلاحیت رفتاری. در این خصوص تاسف بار است که بدانیم هم اکنون برخی نوزادان بدلیل اعتیاد والدین خود معتاد متولد می شوند! برای اشنایی بیشتر با این پدیده تاثر برانگیز می توانید عباراتی چون "اعتیاد نوزادان/ کودکان" یا "نوزادان /کودکان معتاد" را در گوگل جستجو نمایید. البته در بحث صلاحیت های اخلاقی و رفتاری نکته مهمی وجود دارد و ان اینکه در بسیاری از موارد ممکن است فقط یکی از زوجین فاقد این صلاحیت باشد در صورتیکه وقتی چنین زوجی را از داشتن بچه منع می کنیم همسر ان فرد را نیز از حق خود محروم می کنیم. هرچند این انتقاد تا حد زیادی وارد است اما باید درنظر داشت که هر کودکی هم به پدر خوب و هم به مادر خوب نیاز دارد تا بتواند رشد صحیح و کاملی داشته باشد لذا بهتر است فردی که همسر ناهنجار و نامتعادلی دارد که صلاحیت پدر یا مادر شدن ندارد؛ هرچه زودتر از وی جدا شده و زندگی جدید و بهتری را برای خود اغاز نماید تا هم خود و هم فرزند اینده اش بتوانند سرنوشت خوبی بدور از گزند افراد ناهنجار داشته باشند. البته باید اذعان نمود که این نظریه بیشتر فقرا را در بر میگیرد چراکه متاسفانه بدلیل فقر فرهنگی و اجتماعی (که ان هم تا حدود زیادی ناشی از فقر مالی است) و شرایط سخت زندگی، بیشترین عدم صلاحیت رفتاری و اسیبهای روانی نیز نزد فقرا یافت میشود و بطور مثال بیشترین کودک ازاریها و یا قتل کودکان توسط والدین در خانواده های فقیر مشاهده میشود. باید توجه داشت کودک ازاری ها منجر به اختلالات شدید شخصیتی و رفتاری در بزرگسالی این کوکان نیز میگردد. برای مطالعه بیشتر در مورد پدیده شوم کودک آزاری و اشنایی با عواقب و نتایج آن به لینک زیر مراجعه نمایید: Google همچنین برای مشاهده تصاویری تکاندهنده از خشونت علیه کودکان می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید: "%D...w=1366 - Google-Suche همچنین برای مطالعه اخبار دهشتناک مربوط به قتل کودکان توسط والدین!! می توانید عباراتی همچون "قتل کودک" ، "قتل نوزاد" و یا "قتل فرزند" را در گوگل جستجو کنید. از دیگر اسیب های موجود بر سر راه زندگی کودکانی با خانواده های ناهنجار، می توان به اعتیاد کودکان و نیز قاچاق کودکان اشاره نمود. برای اگاهی بیشتر درخصوص این موارد میتوانید عباراتی چون "اعتیاد کودکان"، "کودکان معتاد" و "قاچاق کودکان" را در گوگل جستجو نمایید. مصادیق کودک ازاری شامل 17 مورد: - WiKi پیمان نامه حقوق کودک که یک کنوانسیون جهانی و شامل 54ماده است از 4 اصل پایه ای تشکیل شده است که اولین اصل به این شرح است: "هیچ کودکی نباید از تبعیض رنج ببرد" از اینرو کودکی که در خانواده ای فقیر و یا ناهنجار و پر آسیب رشد یابد از همان ابتدا نسبت به سایر کودکان دچار تبعیض و کمبود خواهد بود. جالب انکه در بسیاری از کشورها و از جمله در ایران برای انکه زوجین ناباروری که توانایی فرزنداوری ندارند بتوانند کودک بی سرپرستی را به فرزند خواندگی بپذیرند شرایط مالی و اخلاقی و رفتاری انها به دقت و در یک پروسه طولانی بررسی و ارزیابی می گردد و پس از تایید صلاحیت مالی و رفتاری امکان دریافت فرزند را پیدا می کنند (و تا مدتها پس از ان نیز رفتار انها با فرزند مورد بازرسی قرار می گیرد) اما زمانیکه طبق این نظریه عنوان می شود همین وسواس و دقت نظر صحیح و بجا در مورد زوجینی که خود قصد بدنیا اوردن فرزند دارند رعایت شود برخی صدای اعتراض و پایمال شدن حقوق فردی افراد را سر می دهند!! فارغ از انکه به حقوق انسانی فرزند نگون بخت انها توجهی نمایند. مگر حقوق کودک اولی با حقوق کودک دومی متفاوت است؟!؟ بنابراین این نظریه از منظر حقوق فردی نیز جایگاه ویژه ای دارد. هر انسانی این حق ذاتی را دارد که توسط والدینی خوب و در شرایطی خوب و مناسب رشد یابد حال اگر زوجینی علیرغم اینکه شرایط لازم را ندارند اقدام به فرزنداوری نمایند در حقیقت حقوق اولیه آن فرزند را پایمال نموده اند. فرزندی که مجبور است در شرایطی غیراستاندارد و ناعادلانه زندگی نماید و چه بسا که اینده مطلوبی نیز در انتظارش نباشد. جالب تر انکه برای انجام اقداماتی بمراتب کم اهمیت تر از فرزند اوری، نظیر اخذ جواز کار و از این قبیل، گواهی عدم سوء پیشینه و عدم اعتیاد از افراد درخواست می گردد اما برای فرزنداوری که اینده و سلامت جامعه به آن وابسته است قبل از اقدام از افراد هیچ احراز صلاحیتی صورت نمی گیرد! از اینرو کودکانی که به اجبار والدین فقیر خود از حق تحصیل و تفریح محروم و تن به کارهای خیابانی و طاقت فرسا می دهند نه محتاج ترحم ما که محتاج تظلم خواهی ما از والدین خودخواه و بی مسوولیتشان هستند. در بسیاری از کشورهای پیشرفته انجمن های فعال در زمینه حقوق کودکان به محض مشاهده چنین برخوردی از سوی والدین با کودکان خود نسبت به طرح شکایت و دادگاهی نمودن آن به ظاهر والدین اقدام نموده و حقوق آن کودک نگون بخت را از والدینش مطالبه نموده و در صورتیکه دادگاه والدین را فاقد صلاحیت تشخیص دهد اقدام به خارج نمودن کودک از شرایط غیرانسانی و تحت سرپرستی قرار دادن وی می نمایند. یکی از ایراداتی که ممکن است به این نظریه گرفته شود این است که چه بسا فردی که امروز فقیر است در اینده ثروتمند شود و همچنین بالعکس ثروتمند امروزی در اینده فقیر شود و یا کسی که امروز صلاحیت رفتاری دارد در اینده این صلاحیت را از دست بدهد و نیز بالعکس. پس چطور میتوان به فقیر کنونی و یا فردی که اکنون صلاحیت رفتاری ندارد گفت که بچه دار نشو و به ثروتمند فعلی و یا فردی که اکنون صلاحیت رفتاری دارد نیز با اطمینان گفت که میتوانی بچه دار شوی؟ در پاسخ باید گفت واقعیت این است که چنین تحولاتی تنها در حدود ۱۰تا ۲۰درصد افراد بالای ۳۰سال (سن معقولی که افراد برای بچه دار شدن میتوانند اقدام کنند) ممکن است رخ دهد و عموما پس از 30سالگی شرایط افراد تغییر فراوان نمی کند یعنی عموما ثروتمندان ثروتمند و فقرا فقیر باقی می مانند. همچنین عموما پس از این سن کجروان کجرو و افراد نرمال نرمال باقی می مانند. یک نظریه نیز همیشه معطوف به کلیت و عمومیت جامعه بیان میشود و نه برای اقلیت اندک و یا استثنائات جامعه. کارکرد های فقر برای جامعه البته این نظریه مخالفان خاص خود را خواهد داشت از جمله، طرفداران نظریه کارکردگرایی که فقر را دارای کارکردهای مثبتی می دانند و لذا وجود و تداوم انرا نیز لازم میدانند. ازجمله مهمترین کارکردهای فقر که این دسته از افراد ذکر میکنند میتوان به موارد زیر اشاره کرد: 1. وﺟﻮد ﻓﻘﺮ اﻳﻦ اﻃﻤﻴﻨﺎن را ﺑﻪ وﺟﻮد ﻣﻲآورد ﻛﻪ ﻛﺎر ﻛﺜﻴﻒ ﻛﻪ ﻫﺮ اﻗﺘﺼـﺎدی آن را دارد ﺻـﻮرت ﺧﻮاﻫـﺪ ﮔﺮﻓـﺖ. ﻛـﺎری ﻛـﻪ ﺑـﻪ ﻃـﻮر ﻓﻴﺰﻳﻜـﻲ ﻛﺜﻴـﻒ اﺳـﺖﻳـﺎ ﺧﻄﺮﻧﺎك، ﻛﺎر ﻣﻮﻗﺘﻲ، ﻛﺎر ﻃﺎﻗﺖﻓﺮﺳﺎ، ﻛﺎر ﺑﺎ ﻣﺰد ﻛﻢ و ﻣﺸﺎﻏﻞ ﻳﺪی. ﻣـﺜﻼً ﻛﺎرﻫـﺎی ﻛﺜﻴﻒ در رﺳﺘﻮراﻧﻬﺎ ﻳﺎ ﺑﻴﻤﺎرﺳﺘﺎﻧﻬﺎ ﻋﻤﺪﺗﺎً ﺑﺮ دوش ﻓﻘﺮاﺳﺖ. 2. ﻓﻘﺮا ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ و ﻏﻴﺮ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺑﻪ ﻓﻌﺎﻟﻴﺘﻬﺎﻳﻲ ﻛﻤـﻚ ﻣـﻲﻛﻨﻨـﺪ ﻛـﻪ اﻓـﺮاد ﻣﺮﻓﻪ و ﻣﺆﺳﺴﺎت را ﺑﻬﺮهﻣﻨﺪ ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﻓﻘﺮا ﻣﺼﺮف و ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﮔـﺬاری ﻓﻌﺎﻟﻴﺘﻬـﺎی اﻗﺘﺼـﺎدی ﺧﺼﻮﺻﻲ را ﺑﺎ درﻳﺎﻓﺖ ﻣﺰدﻫﺎی ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻣﻴﺴﺮ ﻛﺮده اﻧﺪ. ﻣﺜﻼً ﺧﺪﻣﺘﻜﺎران ﺧﺎﻧﮕﻲ ﻛﻪ ﻣﺰد ﻛﻤﻲ ﻣﻲﮔﻴﺮﻧﺪ زﻧﺎن ﻣﺮﻓـﻪ را آزاد ﻣـﻲﻛﻨﻨـﺪ ﺗـﺎ ﻓﻌﺎﻟﻴﺘﻬـﺎی ﻣﺘﻨـﻮع ﻓﺮﻫﻨﮕـﻲ، ﻣـﺪﻧﻲ ﻳـﺎ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ اﻧﺠﺎم دﻫﻨﺪ. ﻳﺎ ﻓﻘﺮا اﺑﺘﻜـﺎرات و اﺧﺘﺮاﻋـﺎت ﭘﺰﺷـﻜﻲ را ﺑـﺎ ﻓﺮﺳـﺘﺎدن ﺑﻴﻤـﺎران ﺧﻮد (ﺑـﻪ ﻋﻨـﻮان ﻣـﻮش آزﻣﺎﻳﺸـﮕﺎﻫﻲ) ﺑـﻪ ﺑﻴﻤﺎرﺳـﺘﺎﻧﻬﺎی آﻣﻮزﺷـﻲ و ﺗﺤﻘﻴﻘـﻲ ﺗـﺄﻣﻴﻦ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ و ﺧﻄﺮ اﻳﻦ ﻛﺎر را ﺑﺮای اﻓﺮاد ﻣﺮﻓﻪ، ﻳﻌﻨﻲ ﻫﻤﺎن ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ از اﻳـﻦ اﺧﺘﺮاﻋـﺎت ﺑﻬﺘﺮ و ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺮﺧﻮردار ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ، ﻛﺎﻫﺶ ﻣﻲدﻫﻨﺪ. 3. ﺑﻌﻀﻲ ﻣﺸﺎﻏﻞ ﺑﺮای ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﻓﻘﺮا، ﻳﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺳﭙﺮ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﺑﺎﻗﻲ ﺟﻤﻌﻴﺖ از ﻓﻘﺮا، رﺷﺪ ﻛﺮده اﻧـﺪ؛ ﻣﺸـﺎﻏﻠﻲ ﻣﺜـﻞ ﻛﻴﻔﺮﺷﻨﺎﺳـﻲ ﻳـﺎ وﻛﺎﻟـﺖ و ﻗﻀـﺎوت و ﭘﻠـﻴﺲﻛـﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﻣﺸﺘﺮﻳﺎﻧﺶﻓﻘﺮا ﻫﺴﺘﻨﺪ. دﻳﮕﺮ ﻣﺸﺎﻏﻠﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ دﻟﻴﻞ وﺟﻮد ﻓﻘـﺮ رﺷـﺪ ﻛـﺮده اﻧـﺪ ﻋﺒﺎرت اﻧﺪ از ﻓﺮوش ﻣﻮاد ﻣﺨﺪر و ﻧﻮﺷﺎﺑﻪﻫﺎی اﻟﻜﻠﻲ، ارﺗـﺶ زﻣـﺎن ﺻـﻠﺢ و ﻓﺎﺣﺸـﮕﻲ ﻛﻪ اﻓﺮاد ﻣﻮرد ﻧﻴﺎز ﺧﻮد را از ﻣﻴﺎن ﻓﻘﺮا ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻲﮔﻴﺮﻧﺪ. 4. ﻓﻘﺮا ﻛﺎﻻﻫﺎﻳﻲ را ﻣﻲﺧﺮﻧﺪ ﻛﻪ دﻳﮕﺮان ﻧﻤﻲﺧﺮﻧـﺪ ﻳـﺎ ﻧﻤـﻲﺧﻮاﻫﻨـﺪ. ﺑﻨـﺎﺑﺮاﻳﻦ ﻓﺎﻳﺪه اﻗﺘﺼﺎدی آﻧﻬﺎ را ﻃﻮﻻﻧﻲ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ، ﻣﺜﻞﻧﺎن ﻣﺎﻧﺪه، ﻣﻴﻮه ﻳﺎ ﺳﺒﺰﻳﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻓﻘـﺮا ﻧﺨﺮﻧﺪ دور رﻳﺨﺘﻪ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ، ﻟﺒﺎﺳﻬﺎی دﺳﺖ دوم و ﺳـﺎﺧﺘﻤﺎﻧﻬﺎ و ﻣﺎﺷـﻴﻨﻬﺎی ﻣﺴـﺘﻬﻠﻚ. ﻓﻘﺮا ﺑﺮای ﭘﺰﺷﻜﺎن، وﻛـﻼ، ﻣﻌﻠﻤـﺎن و ﻛﺴـﺎن دﻳﮕـﺮی ﻫـﻢ ﻛـﻪ ﺑﺴـﻴﺎر ﻛﻬﻨﺴـﺎل اﻧـﺪ ﻳـﺎ آﻣﻮزش و ﻣﻬﺎرت ﻓﻨﻲﻛﻤﻲ دارﻧﺪ ﻳﺎ ﺑﺮای ﺟﻠﺐ اﻓﺮاد ﻣﺮﻓـﻪ ﺷﺎﻳﺴـﺘﮕﻲ ﻧﺪارﻧـﺪ اﻳﺠـﺎد دراﻣﺪ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ. 5. ﻓﻘﺮا را ﻣـﻲﺗـﻮان ﻛﺠـﺮوان واﻗﻌـﻲ داﻧﺴـﺖ و ﻣﺠـﺎزات ﻛـﺮد ﺗـﺎ ﻣﺸـﺮوﻋﻴﺖ ﻫﻨﺠﺎرﻫﺎی ﻣﺴﻠﻂ را در ﺳﻄﺢ ﺑﺎﻻ ﻧﮕﻪ داﺷﺖ. ﭼﻨﺎن ﻛﻪ دورﻛﻴﻢ و دﻳﮕـﺮان ﺑـﻪ ﭘﻴـﺮوی از او ﮔﻔﺘﻪاﻧﺪ ﻫﻨﺠﺎرﻫﺎ ﺑﺎ ﻛﺸﻒ ﻣﻮارد اﻧﺤﺮاف ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ وﺟﻬﻲ ﻣﺸـﺮوﻋﻴﺖﻳﺎﻓﺘـﻪاﻧـﺪ. اﻳﻨﻜﻪ واﻗﻌﺎ ﻓﻘﺮا ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺧﻼف ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ ﻗﺎﺑﻞ ﺑﺤـﺚ اﺳـﺖ وﻟـﻲ ﺣﺮﻓـﻲ در اﻳـﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ دﺳﺘﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ دﺳﺘﮕﻴﺮ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ و وﻗﺘﻲ دﺳﺘﮕﻴﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻛﻤﺘﺮ ﻣﻲﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺧﻮد را ﺗﺒﺮﺋﻪ ﻛﻨﻨﺪ و ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺗﻨﺒﻞ، وﻟﺨﺮج، ﻣﺘﺨﻠﻒ و ﻏﻴﺮ آن ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ. 6. ﮔﺮوﻫﻲ از ﻓﻘﺮا، ﻛﻪ ﺑﻪ دﻟﻴﻞ ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲ ﻳﺎ رﻧﺞ ﺑﺮدن از ﺑﺨﺖ ﺑﺪ، ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ، ﺑﺮای ﺑﺎﻗﻲ ﺟﺎﻣﻌﻪ اﺣﺴﺎس رﺿـﺎﻳﺖ ﻋـﺎﻃﻔﻲﻓـﺮاﻫﻢ ﻣـﻲﻛﻨﻨـﺪ، ﭼـﻮن اﺟـﺎزه ﻣﻲدﻫﻨﺪ ﺑﻪ آﻧﻬﺎﻳﻲﻛﻪ ﺑﻪ اﻳﺸﺎن ﻛﻤﻚ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﺣﺲ ﻧﻮع ﭘﺮﺳﺘﻲ و اﺧﻼﻗﻲ دﺳﺖ دﻫﺪ. 7. ﻓﻘﺮ ﺑﻪ ﺗﻀﻤﻴﻦﭘﺎﻳﮕﺎه ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻓﻘﻴﺮ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﻛﻤـﻚ ﻣـﻲﻛﻨـﺪ. در ﺟﺎﻣﻌـﻪای ﻛﻪ ﻗﺸﺮﺑﻨﺪی ﺷﺪه اﺳﺖ و ﺗﺤﺮك اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻫـﺪف ﻣﻬﻤـﻲ اﺳـﺖ و ﻣﺮزﻫـﺎی ﻃﺒﻘـﺎﺗﻲ ﻛﺎﻣﻼً ﻗﺎﻃﻊ و ﺑﺴﺘﻪ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ، اﻓﺮاد ﻣﺎﻳﻞاﻧﺪﺑﺪاﻧﻨﺪ در ﻛﺠﺎ ﻗﺮار دارﻧﺪ. در ﻧﺘﻴﺠﻪ، ﻛـﺎرﻛﺮد ﻓﻘﺮ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ وﺳﻴﻠه اﻧﺪازهﮔﻴﺮی ﻧﺴﺒﻲ و ﺛﺎﺑﺘﻲ ﺑﺮای ﻣﻘﺎﻳﺴه ﭘﺎﻳﮕﺎه اﺳـﺖ، ﺑـﻪ وﻳـﮋه ﺑﺮای ﻃﺒﻘﺎت ﻛﺎرﮔﺮ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻤﺎﻳﺰ ﭘﺎﻳﮕﺎه ﺧﻮدﺷﺎن و ﻓﻘﺮا را ﺗﺤﻜﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪ. ﻫﻤﺎن ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ اﺷﺮاف ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻴﻮهﻫﺎﻳﻲ ﺑﺮای ﺗﻤﻴﺰ ﭘﺎﻳﮕﺎه ﺧﻮد از ﺗﺎزه ﺑﻪ دوران رﺳﻴﺪهﻫﺎ ﺑﻴﺎﺑﻨﺪ. 8 . ﻓﻘﺮا ﺑﻪ ﺗﺤﺮك ﺻﻌﻮدی اﻓﺮاد ﻏﻴـﺮ ﻓﻘﻴـﺮ ﻛﻤـﻚ ﻣـﻲﻛﻨﻨـﺪ. ﻓﻘـﺮا ﺑـﻪ ﻋﻨـﻮان ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻓﺮﺻﺘﻬﺎی آﻣﻮزﺷﻲ را رد ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ، ﻛﻨﺪ ذﻫـﻦ ﻳـﺎ ﻏﻴـﺮ ﻗﺎﺑـﻞ آﻣـﻮزش دادن ﻫﺴﺘﻨﺪ، دﻳﮕﺮان را ﻗﺎدر ﻣﻲﺳﺎزﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺸﺎﻏﻞ ﺑﻬﺘﺮی ﺑﻪ دﺳﺖ آورﻧـﺪ. ﻫﻤﭽﻨـﻴﻦﻋـﺪه ای ﺧﻮد ﻳﺎ ﻓﺮزﻧﺪاﻧﺸﺎن را در ﺳﻠﺴﻠﻪﻣﺮاﺗﺐ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ اﻗﺘﺼﺎدی و از ﻃﺮﻳﻖ دراﻣﺪﻫﺎی ﻧﺎﺷـﻲ از ﻋﺮﺿﺔ ﻛﺎﻻ و ﺧﺪﻣﺎت ﺑﺮای ﻓﻘﺮا ﺑﺎﻻ ﻛﺸﻴﺪه اﻧـﺪ؛ ﺑـﺎ ﻛﺎرﻫـﺎ و ﺧـﺪﻣﺎﺗﻲ ﻧﻈﻴـﺮ ﭘﻠـﻴﺲ ﺷﺪن، ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻐﺎزهﻫـﺎی ﻣﺸـﺮوبﻓﺮوﺷـﻲ ارزان ﺷـﺪن ﻳـﺎ ﻛـﺎرﻛﺮدن در دﺳـﺘﻪﻫـﺎی ﺑﺎﺟﮕﻴﺮ راﻳﺞ در ﻣﺤﻼت ﻓﻘﻴﺮﻧﺸﻴﻦ. منبع: مقاله کارکردهای مثبت فقر و نابرابری اثر هربرت گنز در مقدمه کتاب دموکراسی و خبر، صفحات 2 تا7 http://www.samt.ac.ir/uploads/asp/pdfm/1069.pdf کارکردهای فقر برای دولتها (چرا دولتها نمیخواهند فقر پایان پذیرد) علاوه بر آنکه جامعه و بخصوص ثروتمندان از وجود فقر بهره فراوانی می برند دولتها نیز از وجود ان بهره مند می شوند و این دو در کنار هم یکی از دلایل اصلی تداوم و بقای فقر در طول قرنها بوده است. از جمله منافع فقر برای دولتها می توان به موارد زیر اشاره کرد: ۱) فقر برای ارتشها و جنگها که در حالت عادی داوطلبان کمی دارند مشتریان بالقوه ای پدید می اورد. لشکر فقرا براحتی جذب مشاغل نظامی و جنگی میشوند چراکه چیزی برای از دست دادن ندارند. ۲) وجود دزدان قاچاقچیان و سایر افراد شرور که قریب به اتفاق انها از میان فقرا بوجود می ایند بهانه خوبی به دولتها می دهد تا برای ایجاد امنیت و اسایش از مردم مالیات و عوارض گزاف دریافت نمایند. ۳) بدلایل اقتصادی سیاسی و امنیتی و بعضا ایدئولوژیک حفظ نرخ رشد جمعیت و حتی افزایش ان برای دولتها اهمیت بالایی دارد از سویی بیشترین زادو ولد نیز بدلایلی که در ادامه خواهد امد در بین فقرا صورت می پذیرد لذا دولتها بدون درنظر گرفتن تبعاتی که این زادو ولد برای فقرا و جامعه درپی خواهد داشت از این روند حمایت میکنند در واقع در تضاد میان منافع دولتها با منافع افراد دولتها سعی میکنند مستقیم و غیرمستقیم افراد را به سمت منافع و اهداف خود سوق دهند. البته باید به این نکته توجه داشت که دولتها می توانند کاهش جمعیت ناشی از جلوگیری از زادو ولد فقرا را با سیاستهای ترغیبی برای زاد و ولد اقشار متوسط و مرفه جامعه جبران کنند. ۴) اکثر دولتمردان یا خود جزو ثروتمندان جامعه اند (بخصوص در کشورهای جهان سومی و دیکتاتوری) و یا وامدار و حافظ منافع ثروتمندان در نتیجه به همان دلایل گفته شده در بالا مبنی بر نیاز ثروتمندان به وجود فقرا دولتها نیز از این مساله حمایت می کنند تا رضایت ثروتمندان را جلب نمایند. ۵) در دولتهای استبدادی و غیر دموکراتیک در مواقع لزوم بخشی از فقرا با دریافت مبالغ اندکی به مزدوران و جیره خواران و نیروی سرکوب دولتها مبدل میشوند بخصوص که نسبت به قشر متوسط و مرفه جامعه حس انتقام و ستیز دارند که نمونه بارز آن را در کودتای 28 مرداد 1332 ایران شاهد بوده ایم. ۶) در دولتهای استبدادی فقر تضمین کننده دوام و بقای حکومت است مردمی که گرسنه و صبح تا شب در پی لقمه نانی هستند هرگز فرصت و رمقی برای بازخواست حکومت و بیان خواسته ها و مطالباتشان نخواهند داشت. همچنین بدلیل فقر و گرفتاری قادر به کسب اگاهی های لازم برای شناخت پیرامونشان و انچه می گذرد نخواهند بود. 7) کارگران فقیر یا به حقوق قانونی و صنفی خود اگاهی ندارند و یا بدلیل نداشتن پشتوانه مالی و قانونی و ترس شدید نسبت به از دست دادن موقعیت کاری هیچگاه نسبت به شرایط غیرقانونی و غیر انسانی حاکم بر موقعیت کاری خود اعتراض جدی نخواهند داشت. 8) در اکثر کشورها نهادهای حکومتی بزرگی با بودجه هایی کلان برای مبارزه با فقر و کمک به فقرا در سطح کشور وجود دارند. در بسیاری از مواقع دست اندرکاران و متولیان اینگونه نهادهای به ظاهر مبارزه با فقر! با هرگونه تلاش جدی برای ریشه کنی فقر بطور مخفیانه و در پشت پرده مخالفت می کنند تا مبادا خوان گسترده ای که به این واسطه برای انها پهن شده و دست انها را تا انتها در سفره اموال عمومی فرو برده است از بین برود. درست مانند برخی محققان و اساتید دانشگاهی که با هرگونه تلاش و دیدگاهی که سودای ریشه کنی فقر داشته باشد بدلایل به ظاهر علمی مخالفت می کنند چراکه در صورت وقوع چنین اتفاقی، خوان گسترده بودجه هایی که برای تحقیقات در مورد فقر و یا سایر معضلات اجتماعی ناشی از فقر هزینه می گردند، برچیده خواهد شد! نقشه درصد مردم زیر خط فقر رسمی هر کشور - منبع: ویکی پدیا انگلیسی تئوری نسل برتر (نظریه ای برای فقرزدایی) علاوه بر ثروتمندان و دولتها گروه دیگری که ممکن است موافق وجود و ازدیاد فقرا باشند انقلابیون چپ گرایی هستند که بدنبال بدست اوردن قدرت سیاسی می باشند. این گروه نیز برای انکه بتوانند نیروهای لازم برای انقلاب سوسیالیستی و براندازی حکومتهای مرکزی را تدارک ببینند نیاز دارند تا افراد فقیری را بر علیه حکومتها با خود متحد و همراه نمایند. قاعدتا اگر افراد جوامع در رفاه نسبی و بدور از فقر باشند انگیزه لازم برای شورش بر علیه حکومتها و به خطر انداختن جانشان را نخواهند داشت و جذب گروههای انقلابی چپ گرا نخواهند شد و نهایتا انکه مطالبات خود را از طریق مبارزات مدنی و صنفی و در چارچوبی دموکراتیک و عاری از خشونت پیگیری خواهند کرد. البته این نکته را نیز باید در نظر داشت که فقر علاوه بر کارکردهای به ظاهر مثبت دارای کارکردهای منفی زیادی نیز هست که اهمیت بالایی دارند ازجمله اینکه متاسفانه اکثر بزهکاران، جنایتکاران، دزدان خشن، زورگیران، منحرفان اجتماعی، متجاوزان به زنان و کودکان، موادفروشان، تبهکاران، افراد شرور و افرادی از این دست که امنیت و اسایش جامعه را هدف قرار می دهند در طبقه فقیر جامعه متولد شده و رشد می یابند. بنابراین برای پاکسازی جامعه از وجود چنین افراد خطرناکی باید بستر و شرایطی را که منجر به بوجود امدن چنین افرادی میشود_ یعنی شرایط فقر_ را از بین برد. نکته مهم انکه بیشترین اسیب این قبیل افراد متوجه همان قشر فقیر و بعضا متوسط جامعه میشود چراکه اولا این افراد در محلات فقیر زندگی میکنند و در وهله اول اسایش و ارامش همسایگان فقیر خود را نشانه میروند و ثانیا اقشار مرفه جامعه بواسطه ثروت خود راهکارهای حفاظتی و امنیتی ویژه ای برای خود تدارک می بینند و از گزند افراد شرور بهتر و بیشتر دور می مانند. همچنین وجود فقر فراگیر به گسترش فحشا و تن فروشی کمک می کند و این نوید را به مردان ثروتمند می دهد که می توانند خواسته های فرا انسانی و غیرمتعارف جنسی خود را به سادگی و با بهایی اندک تامین نمایند. در جامعه ای فقیر بسیاری از زنان و دختران فقیر برای بدست اوردن حداقل های زندگی مجبور می شوند به خواسته های زیاده خواهانه و بی شرمانه و تمایلات بیمارگونه و نامتعارف جنسی مردان ثروتمند تن دهند که این مسائل منجر به بروز اسیب های روحی و روانی فراوان در این زنان و دختران می گردد. صادقانه باید گفت اگر طبق روش گفته شده در نظریه نسل برتر جلوی بازتولید فقرا گرفته نشود هیچ راه عملی دیگری برای ریشه کن کردن فقر و جلوگیری از بازتولید ان نمی توان متصور بود و راههایی که تاکنون در دنیا اجرا شده در بهترین حالت فقط می توانند تسکین دهنده و کاهنده فقر باشند نه از بین برنده ان. تنها راه برای شکستن چرخه فقر و جلوگیری از بازتولید فقر، جلوگیری از بازتولید فقراست. در واقع فقر بدون وجود فقرا معنا و مفهومی ندارد درنتیجه برای انکه فقر ادامه پیدا نکند باید کاری کرد که نسل فقرا ادامه نیابد. در واقع فقر ایجاد نمی شود بلکه فقر توسط فقرا بازتولید می شود. متاسفانه عمده مشکل از انجا ناشی می شود که عده ای به غلط بچه دار شدن را یک حق برای افراد قلمداد می کنند در صورتیکه به حق ذاتی فرزندان در داشتن والدین توانمند و خوب توجهی نمیشود. هیچ عقل و منطقی بچه دار شدن را بخودی خود و بدون داشتن شرایط لازم یک حق ذاتی قلمداد نخواهد کرد. انگیزه های فقرا برای بچه دار شدن (یا چرا فقرا بیشتر تولید مثل می کنند) البته برای انکه بتوان بدرستی از اقدام فقرا برای بچه دار شدن جلوگیری کرد باید به علل و ریشه تمایل فقرا به بچه دار شدن نیز توجه و برای انها چاره اندیشید. ازجمله دلایل خاص فقرا برای بچه دار شدن میتوان موارد زیر را برشمرد: ۱) فقرا هر فرزند را بعنوان منبع درامد جدید می نگرند و نه منشا هزینه چراکه اگر روستایی باشند از همان کودکی، فرزندان در کار کشاورزی و دامداری و سایر امور کمک خرج خانواده خواهند بود و اگر شهری باشند نیز از همان کودکی بعنوان کودکان کار در خیابانها به درامدزایی خواهند پرداخت. در بسیاری از کشورها نیز دولتها برای حفظ نرخ رشد جمعیت برای فرزندان جدید مبالغی را بصورت ماهانه پرداخت می کنند و امتیازات فراوانی نظیر خانه های دولتی یا مرخصی طویل المدت را نیز به والدین اعطا می کنند. همچنین متاسفانه برخی فقرا فرزندان را از ابتدا با نیت فروش به باندهای قاچاق کودک و یا گروههای بین المللی پورنوگرافی کودکان بدنیا می اورند که منشا بسیاری از مفاسد است. در این خصوص میتوانید عباراتی چون "قاچاق کودکان"، "فروش کودکان"، "بچه فروشی" ، "هرزه نگاری کودکان" ، "پورنوگرافی کودکان"، "ازار جنسی کودکان"، "تجاوز به کودکان" و یا "سوء استفاده جنسی از کودکان" را در گوگل جستجو نموده و مطالب تاسف بار در این زمینه ها را مطالعه نمایید. ۲) بسیاری از فقرا از انجا که خود دچار ناکامی و شکست بوده اند و در دستیابی به ارزوهایشان ناموفق بوده اند لذا تنها راه اقناع روحی و روانی خود را در این می بینند که فرزندانی بدنیا اورده و با هزینه کردن برای انها بتوانند ارزوهای تحقق نیافته خود را در قالب فرزندانی موفق، تحقق یافته تصور کنند. مساله ای که متاسفانه در اکثر موارد نیز بدلیل عدم توانایی کامل در پشتیبانی مالی جهت پیشرفت فرزندان، تحقق نمی یابد و چه بسا این فرزندان نه تنها مایه مباهات نشده بلکه مایه شرمساری و گرفتاری نیز شوند که در این رابطه بیشترین مقصر والدین هستند. ۳) از انجا که برای فقرا امکان انجام بسیاری از سرگرمی های لوکس و حتی معمولی که طبقات ثروتمند و متوسط جامعه انجام می دهند میسر نمی باشد، لذا فقرا برای پرکردن اوقات خود به فرزنداوری بیشتر روی می اورند تا زندگی بدون تفریحاتشان رنگ و بو و شلوغی خاصی بخود گیرد. همچنین اکثر فقرا بدلیل گرفتار بودن در فقر فرهنگی و نیز کمبود امکانات فرهنگی در محلات فقیرنشین، امکان بهره بردن از لذتهای فرهنگی مانند مطالعه کتاب، شرکت در جلسات فرهنگی، یادگیری موسیقی و از این قبیل را ندارند و لذا در پرکردن اوقات فراغتشان مشکلات جدی دارند. همچنین بسیاری از زنان طبقه فقیر بدلیل سطح پایین تحصیلات امکان اشتغال خارج از خانه را نداشته و زنانی خانه دار محسوب می شوند و این امر تمایل انها به فرزند را دوچندان می کند. ۴) بدلیل فقر فرهنگی و اجتماعی که انها نیز تاحد زیادی ناشی از فقر مادی می باشند فقرا ذهنیت های غلط بسیاری دارند. مثلا اگر سه دختر هم داشته باشند باز هم تاکید دارند حتما باید پسر هم داشته باشند و زاد و ولد را تا پسر دار شدن ادامه میدهند. یا اگر دو دختر و یک پسر داشته باشند می گویند نوه های پسری ما در اینده عمو ندارند و باید یک پسر دیگر هم بدنیا اوریم! ۵) بدلیل اعتقادات خرافی فکر می کنند بچه دار شدن بخودی خود ثواب و اجر معنوی دارد در صورتیکه نمی دانند اگر نتوانند آن فرزند را بدرستی تامین و تربیت نمایند مسوول تمام فشارها و اسیبهایی هستند که ان فرزند تیره بخت تا پایان عمر تحمل و به جامعه نیز تحمیل خواهد کرد و چه بسیار فرزندانی که به همین دلایل نه تنها والدین خود را دوست ندارند بلکه از انها متنفر نیز می باشند و بعضا به قتل والدین نیز دست می زنند! برای پی بردن به عمق این مساله و مطالعه بیشتر در این خصوص می توانید عباراتی چون "تنفر از والدین" ، "نفرت از والدین" ، "تنفر از پدر و مادر" ، "نفرت از پدر و مادر" ، "قتل والدین" ، "قتل پدر" و یا "قتل مادر" را در گوگل جستجو نموده و نتایج تاثر برانگیز آن را مشاهده و مطالعه نمایید. ۶) بدلیل انکه فقرا توانایی مالی ان را ندارند که در زمان کهنسالی و ازکارافتادگی پرستار خصوصی استخدام نموده و یا در مراکز نگهداری سالمندان اسکان یابند لذا فرزند را بعنوان عصای پیری خود می نگرند و فرزند دار شدن برای انها اطمینان خاطر جهت دوران سالخوردگی و ازکارافتادگی فراهم میکند. در واقع فرزند را بعنوان وسیله اسایش اینده خود می نگرند. ۷) از انجا که بسیاری از زنان طبقه فقیر استقلال و استحکام مالی ندارند و به شوهرانشان وابسته هستند لذا برای استحکام و تداوم زندگی مشترک وجود فرزند را برای پایبندی مرد به ادامه زندگی ضروری می دانند. همچنین بدلیل ترس از دست دادن شوهر (بدلیل حادثه و یا طلاق) فرزند را بعنوان تکیه گاه بعدی و مونس تنهایی می نگرند. ۸) بدلیل فقر اموزشی و علمی و عدم دسترسی کافی به امکانات بهداشتی متاسفانه بارداریهای ناخواسته نیز در فقرا بیشتر اتفاق می افتد. در کشورهای در حال توسعه سالانه 182 میلیون حاملگی روی میدهد که 40 درصد آنها ناخواسته بوده و البته 20 درصد آنها نیز به سقط جنین منجر میگردد. 9) بسیاری از زنان طبقه فقیر در سنین پایین ازدواج می کنند و لذا از چنان اگاهی و دانشی برخوردار نیستند تا درخصوص مسوولیتها و تعهدات ذاتی بچه دار شدن اطلاعات کافی داشته باشند. چه بسا بسیاری از انان در سنین بالاتر که تجربه و اگاهی بیشتری کسب می کنند از اقدام خود درخصوص بچه دار شدن (و یا حداقل در مورد تعداد زیاد فرزندان) پشیمان گردند در حالیکه دیگر راه بازگشتی وجود ندارد. 10)فقرا بدلیل فقر فرهنگی و خلاهای فکری تصور می کنند بچه دار شدن یک توانایی ارزشمند و باعث افزایش منزلت اجتماعی انهاست غافل از انکه پدر و مادر شدن به تنهایی واجد ارزش نمی باشد و پدری و مادری کردن اهمیت اصلی را دارد که این منظور نیز با فرزندخواندگی قابل تحقق است و نیازی به فرزنداوری نیست. همچنین بدلیل کمبود سطح فکری، توانایی ایستادگی در برابر فشار اجتماعی برای بچه دار شدن (فشار از ناحیه خانواده و اشنایان) و نیز ایستادگی در برابر انگ اجتماعی عقیم بودن را ندارند و برای فرار از فشارها به اسانی تن به اینکار می دهند. در ۲۰۰سال اخیر بسیاری افراد بر ان بوده اند تا با ایجاد حکومت کمونیستی فقر را از میان بردارند اما باید توجه داشت در جامعه ای که فقر در ان بیداد میکند کمونیسم در بهترین حالت فقط می تواند به توزیع برابر فقر منجر شود در واقع ممکن است کمونیسم آنهم در حالت آرمانیش منجر به برابری (و نه عدالت) گردد اما یقینا بخودی خود منجر به رفاه نمی شود و در جامعه ای فقیر این برابری، برابری در فقر خواهد بود و نه چیزی بیشتر. پس راه حل محو فقر از طریق کمونیسم یا راههای مشابه نخواهد بود و راه حل خاص خود را می طلبد. حتی دولتهای رفاهی که در انها دولتها با اخذ مالیات سنگین از طبقات مرفه و متوسط جامعه به طبقه فقیر کمک مالی می کنند نیز راه حل مناسبی نیستند چراکه در چنین شرایطی فقرا به این کمکها عادت کرده و مسوولیت پذیری خود را از دست می دهند. تصور میکنند هر تعداد فرزند با هر شرایطی که داشتند میتوانند بدنیا اورده و این وظیفه دولت و جامعه است که هزینه انها را بدوش بکشد و این موجب هرچه بیشتر شدن بی مسوولیتی و سرباری انها خواهد شد. برخی ایدئولوژی های افراطی مانند نظریه نژاد برتر (master race theory) معتقدند برای سرعت بخشیدن به پیشرفت دنیا باید انسانهای ضعیف و ناهنجار که مانع این پیشرفت هستند را از بین برد! در پاسخ باید گفت اولا هیچ منطق و اخلاقی چنین حقی را برای سایرین مجاز نمی داند ثانیا ایا برای نیل به چنین هدفی (خود هدف خوب و ستودنی است) پیشگیری بهتر از درمان نیست؟ یعنی بجای انکه اجازه دهیم انسانهای ضعیف و ناهنجار بوجود امده و سپس در یک عمل غیر انسانی و غیراخلاقی به قتل عام انها دست زنیم؛ بهتر است از همان ابتدا جلوی بوجود امدن انها را بگیریم تا نسل بشر همواره در جهت تکامل و پیشرفت قرار داشته باشد. توجه به این نکته ضروری است که بسیاری از انسانهایی که در چرخه پیشرفت جامعه، مزاحم و ناهنجار محسوب میشوند نه بدلایل ذاتی یا نژادی بلکه بدلیل شرایط خانوادگی و محیطی، فردی ناهنجار شده اند. فردی که در یک خانواده فقیر و در یک محله جرم خیز رشد یابد اگر کوه استعداد و توانایی هم باشد به احتمال بسیار زیاد قادر به شکوفایی نخواهد بود و چه بسا متاسفانه استعداد و توانایی هایش در جهت ضربه به جامعه مانند کلاهبرداریها یا دزدی های ماهرانه بروز یابد چراکه چنین فردی جامعه را مقصر ناکامیهای خود می داند و در صدد انتقام از جامعه است درصورتیکه مقصر اصلی والدین وی هستند که بدون درنظرگرفتن امکانات و شرایط خود اقدام به دنیا اوردن آن فرزند کرده اند. ممکن است برخی جامعه و دولت را نیز مقصر ناکامی های افراد بدانند از این رو که باید فرصتهای برابر برای پیشرفت افراد فراهم کنند. در پاسخ باید گفت حتی اگر دولت و نظام اجتماعی فرصتهای کاملا برابر برای همه افراد جامعه فراهم کنند باز هم بدلیل شرایط نابرابر خانوادگی امکان استفاده برابر از این فرصتها برای همه فراهم نخواهد بود. فرض کنیم دولت نظام اموزشی یکسان و یکپارچه ای برای تمام مردم فراهم کرده است اما خانواده ای که از ثروت بیشتری برخوردار است با به خدمت گرفتن بهترین مدرسان خصوصی و بهترین شرایط رفاهی برای فرزندانشان انها را در موقعیت فرادست نسبت به همسالان خود قرار می دهند. این در حالی است که دریک خانواده فقیر فرزند انها علاوه بر انکه در مدرسه ای با ناهنجاریهای فراوان تحصیل میکند مجبور است در کنار تحصیل برای تامین مخارج خود به کارهای با دستمزد پایین هم بپردازد. از طرفی بدلیل تغذیه نامناسب و کمبود امکانات و مراقبتهای بهداشتی بیشترین بیماریها نیز برای فقرا اتفاق می افتد و کمترین درمانها نیز برای انها صورت می پذیرد. همچنین بدلیل ناکامیها و دشواریهای زندگی اعتیاد به مواد مخدر و الکل نیز در میان فقرا بیشتر نمود پیدا می کند بنابراین چرخه فقر در میان فقرا هر روز بزرگتر و قویتر می گردد و شکستن آن هر روز سخت تر و دشوارتر می گردد تا جاییکه نهایتا خانواده های فقیر را در خود می بلعد. بنابراین بزرگترین لطفی که یک خانواده فقیر به فرزندان خود می توانند بکنند بدنیا نیاوردن انهاست. اگر روزی مارکس میگفت کارگران جهان متحد شوید امروز باید گفت فقرای جهان برای جلوگیری از بازتولید فقر متحد شوید. ممکن است برخی چنین مطرح کنند که این نظریه بجای حل مساله صورت مساله را پاک میکند در پاسخ باید گفت اتفاقا این نظریه هدفش پاک کردن صورت مساله است به این معنا که وقتی میتوان به گونه ای عمل کرد که یک مساله اجتماعی اساسا بوجود نیاید چرا باید چنین اجازه ای را داد که انگاه در مرحله بعدی بخواهیم برای آن راه حل بیابیم! مگر غیر از این است که پیشگیری بهتر از درمان است و پرداختن به علت موثرتر از پرداختن به معلول است. پس بهتر است قبل از اینکه مساله ای به نام بازتولید افراد فقیر بوجود بیاید نسبت به پیشگیری و جلوگیری از ایجاد آن اقدام کنیم و جلوی ایجاد مساله را بگیریم تا در اینده مجبور به پیدا کردن راهی پیچیده و دشوار برای حل آن نباشیم. متاسفانه بسیاری از مردم با انگیزه هایی غلط و نابجا اقدام به بچه دار شدن می کنند که این خود ریشه بسیاری از مشکلات و ناهنجاریها می گردد ازجمله انگیزه های غلط برای بچه دار شدن را می توانید در لینک زیر ببینید: http://forum.hammihan.com/thread88486.html چنانچه تمایل به حمایت مادی و معنوی جهت نشر و فراگیر نمودن این نظریه را دارید در قسمت نظرات اعلام فرمایید. (لطفا در نظرسنجی این نظریه که در سمت چپ صفحه قرار دارد شرکت کنید لازم بذکرست هر نفر فقط یکبار قادر به رای دادن می باشد) صفحه انگلیسی: https://sites.google.com/site/mastergenerationtheory (چنانچه برای ترجمه روان انگلیسی مطالب این وبلاگ حاضر به همکاری هستین لطفا اطلاع دهید) وبلاگ نظریه نسل برتر (نسخه کامل و بروز شده) نظریه نسل برتر