• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 329

    جُستار: گفتگوهایی پیرامون مدرنیته و سنت

    Hybrid View

    1. #1
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      شما انسان را هراس می‌آموزید، او را از خویش ترسانده
      و دعوت به خزیدن درون غار جهالت می‌کنید و این تجاهل
      را مقدس نیز می‌شمارید. من طرفدار رویارویی انسان با
      حقیقت خویش‌ام. نه تنها تماشای انسانِ پیروزمند از این
      ستیز، که تماشای این ستیز سترگ نیز، شکوهمند است.

      شما به انسان می‌آموزید که می‌تواند آنچیزی بشود که خودش
      را به هراس خواهد انداخت؛ من طرفدار آن آموزه‌ای هستم که
      «شدن» را به او تعلیم دهد و نه «بودن» را. از این منظر است
      که شرارت می‌تواند مهربان‌ترین مادرها شود. او تصویری اینچنین
      مبالغه‌آمیز از انسان نمی‌سازد، تصویر را بدون مات‌شدگی
      پیش چشم‌اش به نمایش می‌آورد و در نهایت تصمیم را
      به او وامی‌گذارد. خیر و شر را از پرده به زیر کشیده و انسان
      را یاری می‌دهد که حقیقت را بسازد.

      حقیقت‌اش من متنی را در نقد مطالب این جستار آماده کرده
      بودم، اما در آخرین لحظات از ارسال ِ آن صرف‌نظر کردم چرا که
      دیدم همه‌‌ی آن استدلال‌‌آوری‌ها و آن نقدها چه اندازه در برابر
      پیش کشیدنِ تصویر انسانِ کوتوله‌ی نهایی زاده شده توسط
      این اندیشه، به عنوان نقد ضعیف است.
      ویرایش از سوی Dariush : 09-01-2015 در ساعت 10:21 PM
      Confusion will be my epitaph
      As I crawl a cracked and broken path
      If we make it we can all sit back
      And laugh
      But I fear tomorrow I'll be crying,
      Yes I fear tomorrow I'll be crying
      .Yes I fear tomorrow I'll be crying

    2. #2
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      شما به انسان می‌آموزید که می‌تواند آنچیزی بشود که خودش
      را به هراس خواهد انداخت؛ من طرفدار آن آموزه‌ای هستم که
      «شدن» را به او تعلیم دهد و نه «بودن» را. از این منظر است
      که شرارت می‌تواند مهربان‌ترین مادرها شود. او تصویری اینچنین
      مبالغه‌آمیز از انسان نمی‌سازد، تصویر را بدون مات‌شدگی
      پیش چشم‌اش به نمایش می‌آورد و در نهایت تصمیم را
      به او وامی‌گذارد. خیر و شر را از پرده به زیر کشیده و انسان
      را یاری می‌دهد که حقیقت را بسازد.

      این شیوه‌یِ نگرش — تا اندازه‌‌ای نیچه‌گرایانه — بگونه‌ای چیزی بیشتر از همان کشتی کودنان نیست. هراس از شدن بجای بودن هراسی
      سراسر بجاست و در نگاه بهتر, این تکنولوژی است که امروزه جسورانه پیش میتازد و
      همه‌چیز و همه‌کس را همراه با خود به چیزی دیگر و روزافزون پلشت‌تر, می‌شـَـواند.

      هایدگر بوارونه‌یِ نیچه از کسانی بود که نیمچه نگاهی هم به همین بودن داشت و این پرسش بجا را میکرد که انگیختار
      (علّت) همه‌یِ این شُدن‌ها, از این نقطه‌ به آن نقطه‌ رفتن‌ها و رویهمرفته همه‌یِ این جوش و خروش‌هایِ جهان امروز از برای چیست.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    3. #3
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      این شیوه‌یِ نگرش — تا اندازه‌‌ای نیچه‌گرایانه — بگونه‌ای چیزی بیشتر از همان کشتی کودنان نیست. هراس از شدن بجای بودن هراسی
      سراسر بجاست و در نگاه بهتر, این تکنولوژی است که امروزه جسورانه پیش میتازد و
      همه‌چیز و همه‌کس را همراه با خود به چیزی دیگر و روزافزون پلشت‌تر, می‌شـَـواند.

      هایدگر بوارونه‌یِ نیچه از کسانی بود که نیمچه نگاهی هم به همین بودن داشت و این پرسش بجا را میکرد که انگیختار
      (علّت) همه‌یِ این شُدن‌ها, از این نقطه‌ به آن نقطه‌ رفتن‌ها و رویهمرفته همه‌یِ این جوش و خروش‌هایِ جهان امروز از برای چیست.
      پیام من در ارتباط با دوستان سنت خواه بود
      نه شمای ضد تکنولوژی....موضوع سخن در واقع
      خوشبینی سرسپردگی به جهالت و ایمان دینی برای
      دور شدن از هیولای «انسان زیاده انسانی» بود.
      Confusion will be my epitaph
      As I crawl a cracked and broken path
      If we make it we can all sit back
      And laugh
      But I fear tomorrow I'll be crying,
      Yes I fear tomorrow I'll be crying
      .Yes I fear tomorrow I'll be crying

    4. #4
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      پیام من در ارتباط با دوستان سنت خواه بود
      نه شمای ضد تکنولوژی....
      در راستای ستیز با تکنولوژی, خب سنت‌گرایی گزینه‌یِ کمی همراه‌تری‌ست; دستکم
      سنت نکته‌هایِ بجایی را درباره‌یِ اینکه چرا هر چیز نویی به باید خوب نیست و چگونه
      هر چیز نویی پیامد‌ها (بهتر بگوییم, بدآمدها)ی پنهان و دیرآشکار نیز با خود دارد, آگاه است.




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      موضوع سخن در واقع
      خوشبینی سرسپردگی به جهالت و ایمان دینی برای
      دور شدن از هیولای «انسان زیاده انسانی» بود.
      در این باره درست میگویید و بایستی افزود, سنت‌گرایی روشی ناکارآمد است و بیشتر کارکرد افیون دارد تا کاربرد راستین,
      ولی «انسان زیاده انسانی» اگر همان انسان مدرن باشد باز دورنمای خواستنی‌ای دربر ندارد.

      یکبار دیگر, نگرش نیچه فرا-اندازه اوهامگونه و وهم‌پرستانه بوده است. چیزیکه او ابرمرد میدیده و
      پُلی که او میخواسته ابرمرد فردا از آن بگذرد — لابُد از راه تکنولوژی و خردگرایی و .. —> نُوین‌گرایی — راه
      به ناکجاآباد میبرد و این نکته در زمان خود نیچه به اندازه‌یِ امروز روشن و پیدا نبود.

      ازینرو نگرش نیچه‌این که دلاورانه پیش برویم و همه‌یِ ساختارها را به زیر بکشیم و ابرمرد فردائین را پدید بیاوریم
      همان است که امروز در ناخودآگاه آدم مدرن به چشم میخورد و هر کس که از راه میرسد میخواهد «جهان را تغییر بدهد».

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    5. #5
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      در راستای ستیز با تکنولوژی, خب سنت‌گرایی گزینه‌یِ کمی همراه‌تری‌ست; دستکم
      سنت نکته‌هایِ بجایی را درباره‌یِ اینکه چرا هر چیز نویی به باید خوب نیست و چگونه
      هر چیز نویی پیامد‌ها (بهتر بگوییم, بدآمدها)ی پنهان و دیرآشکار نیز با خود دارد, آگاه است.






      در این باره درست میگویید و بایستی افزود, سنت‌گرایی روشی ناکارآمد است و بیشتر کارکرد افیون دارد تا کاربرد راستین,
      ولی «انسان زیاده انسانی» اگر همان انسان مدرن باشد باز دورنمای خواستنی‌ای دربر ندارد.

      یکبار دیگر, نگرش نیچه فرا-اندازه اوهامگونه و وهم‌پرستانه بوده است. چیزیکه او ابرمرد میدیده و
      پُلی که او میخواسته ابرمرد فردا از آن بگذرد — لابُد از راه تکنولوژی و خردگرایی و .. —> نُوین‌گرایی — راه
      به ناکجاآباد میبرد و این نکته در زمان خود نیچه به اندازه‌یِ امروز روشن و پیدا نبود.

      ازینرو نگرش نیچه‌این که دلاورانه پیش برویم و همه‌یِ ساختارها را به زیر بکشیم و ابرمرد فردائین را پدید بیاوریم
      همان است که امروز در ناخودآگاه آدم مدرن به چشم میخورد و هر کس که از راه میرسد میخواهد «جهان را تغییر بدهد».

      مهربد گرامی، سخن من در کانتکست «فنآوری» و آنچه شما از هر سو
      به آن می‌تازید، نیست و هتا من میان گفتمان «سنت و مدرنیته» و
      «ستیز با گسترش تکنولوژی» هنوز ارتباط شفافی درک نمی‌کنم-
      شما می‌توانید در مورد هر چیز نظر بدهید که چه اندازه در پیشبرد
      مبارزه علیه تکنولوژی یاری‌دهنده است-.

      سخن من بیشتر خطاب به کسانی‌ست که «فرهنگ» را چنان تبدیل
      به امر خطیری کرده‌اند که آن را شبیه برخوردهای کیهانی قادر به
      از بین بردن کلیت جامع بشری تبدیل کرده‌اند. چه کسی گفته فرهنگ
      چنین توانمند است؟ و چطور ممکن است چنین قدرتی را به فرهنگ
      نسبت داد و از آن سو توان بالای آن در انعطاف‌پذیری را کوچک شمرد؟


      من این را خوب می‌دانم که فرهنگ است که عامل پیروزی ملتی بر
      ملتی دیگر می‌شود و گاه فرهنگ قالب، فرهنگ مقلوب را به کلی نابود
      می‌سازد؛ اما هرگز از خاطرم نخواهد رفت که خود فرهنگ در اشکال و
      رنگ‌های گوناگون‌اش توان فراوانی برای باززایی دارند.


      از سویی تمامِ اینها بدان معنی‌ست که فرهنگ‌های گوناگون حتما
      قابل قضاوت و هتا رتبه‌دهی هستند؛ توان بالاتر برای تولید مدنیت
      درخشان‌تر مسلم است که موجب برتری فرهنگی یک ملت می‌شود
      از این منظر فرهنگ «اسلامی» یا «داعشی» صد البته فروتر از
      فرهنگ اروپایی یا ایرانی‌ست. آنچه که فرهنگ ایرانی در هنر
      و ادبیات میتواند تولید کند، و آنچه فرهنگ غربی در گستره‌ی
      عقل و خرد میتواند تولید کند (یعنی هر آن چیزی که مایه‌ی تعالی
      اندیشه و روح حیات بشریت است و زندگی او را از بندگی غریزه
      خارج می‌سازد) هرگز از فرهنگ «داعشی» دیده نخواهد شد.

      کاملا مشخص است که این سخنان از مغز کسی تراویده است
      که زندگی غریزی و نباتی جامعه انسانی برای او آنقدر حداقلی است
      که تقریبا برابر با نیستی انسان است. بنابراین آنچنان غیرقابل درک
      نیست عدم توانایی ما از درک یکدیگر. چرا که من انسان را همچنان
      موجودی فرهنگی می‌دانم.

      از سویی سخن بر ترس از آگاهی و لذت بردن از جهل است. مرا هرگز
      با این مرام همسویی نبوده است؛ سرگشتگی دانایی را، اگر
      وجود داشته باشد، هزار بار بیش از هراس از آن ترجیح می‌دهم.
      اکنون تصور کنید جامعه‌ای را با این ایده‌ئولوژی تربیت کنید. رقت‌انگیزتر
      از این آیا ممکن است؟

      سخن پیرامون این موضوع بسیار است مهربد، اما اکنون باید تکرار کنم که
      موضع من و شما کاملا جدا از هم هستند. سخن من پیرامون امر فرهنگی‌ست.
      آنچه اکنون در عراق و سوریه در حالِ رخ دادن است ربطی به تکنولوژی ندارد.
      ننگ جنازه‌ی آن کودک سوری فراری که پریروز از آبهای مدیترانه خارج‌اش کردند
      را تکنولوژی بر پیشانی ما ننهاده است، معلول فرهنگ است.

      ضمن اینکه آنچه شما می‌گویید، یعنی به دور ریختن تکنولوژی و بازگشت به زندگی
      بدوی، من هیچ مشکلی با آن ندارم، نقد من در مورد امکان‌پذیری آن است؛ غیر
      از این آنچه شما می‌گوئید، مبتنی است بر اگاهی بشریت از اینکه تکنولوژی بیش از
      آنکه مفید باشد، عامل ضرر است و به همین خاطر آن را از زندگی خود خارج کرده
      و به زیست بدوی روی آورند؛ در مقابل اما دوستان ِ طرفدار ِ بازگشت به سنت، خواهانِ
      باز مقدس کردن جهالت بوده و دادن عصا به دست آنکه می‌بیند! متوجه این تفاوت بنیادین
      هستید؟ و آیا من نظر شما را درست بیان کرده‌ام؟

      این تناقض عظیم کلبی‌مسلکی، تنها یک تناقض کلامی نیست، بلکه واقعا حفره‌ی بزرگی‌ست:
      آگاه بودن از اینکه ناآگاهی بهتر است! این احتمالا خود آگاهی عظیمی‌ست؛ و در قبال آن
      جز اینکه خود را غرق در هراسی فاسد کرده‌اید چه دست خواهید آورد؟!
      Confusion will be my epitaph
      As I crawl a cracked and broken path
      If we make it we can all sit back
      And laugh
      But I fear tomorrow I'll be crying,
      Yes I fear tomorrow I'll be crying
      .Yes I fear tomorrow I'll be crying

    6. 2 کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Mehrbod (09-05-2015),undead_knight (09-10-2015)

    7. #6
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      مهربد گرامی، سخن من در کانتکست «فنآوری» و آنچه شما از هر سو
      به آن می‌تازید، نیست و هتا من میان گفتمان «سنت و مدرنیته» و
      «ستیز با گسترش تکنولوژی» هنوز ارتباط شفافی درک نمی‌کنم-
      شما می‌توانید در مورد هر چیز نظر بدهید که چه اندازه در پیشبرد
      مبارزه علیه تکنولوژی یاری‌دهنده است-.
      همه‌یِ اینها, فرهنگ, سنت‌گرایی, سرمایه‌داری و دیگرها در بستر شهرمندی (civilization) پدید
      میایند و چسبی که مایه‌یِ پیوند و پیدایش شهرمندی‌‌ست, همان تکنولوژی میباشد.

      تا زمانیکه این بستر شهرمندی پذیرفته باشد, گفتگو درباره‌یِ همین فرهنگ یا
      برای نمونه چه اندازه بایستی به سنت نگریست و چه اندازه نُوین‌گرایی را درنگریست, درست و
      بجا میباشند, ولی زمانیکه خود این بستر پذیرفته نباشد این گفتگو‌ها همگی بیهوده به شمار خواهند رفت.

      برای دریافت بهتر, گفتگو «سنت و مدرنیته» بمانند این گفتگوی درون‌دینی
      میماند که شیعه درست میگوید یا سنی, هنگامیکه جایگاه شما دینداری یا دینزدایی است.




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      سخن من بیشتر خطاب به کسانی‌ست که «فرهنگ» را چنان تبدیل
      به امر خطیری کرده‌اند که آن را شبیه برخوردهای کیهانی قادر به
      از بین بردن کلیت جامع بشری تبدیل کرده‌اند. چه کسی گفته فرهنگ
      چنین توانمند است؟ و چطور ممکن است چنین قدرتی را به فرهنگ
      نسبت داد و از آن سو توان بالای آن در انعطاف‌پذیری را کوچک شمرد؟


      من این را خوب می‌دانم که فرهنگ است که عامل پیروزی ملتی بر
      ملتی دیگر می‌شود و گاه فرهنگ قالب، فرهنگ مقلوب را به کلی نابود
      می‌سازد؛ اما هرگز از خاطرم نخواهد رفت که خود فرهنگ در اشکال و
      رنگ‌های گوناگون‌اش توان فراوانی برای باززایی دارند.
      فرهنگ تنها یکی از نیروهای پیش‌بَرنده‌یِ شهرمندی میباشد
      و در جهان راستین فرهنگ چیره درست همان است که خود شما نایکراست فرمودید:


      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      از سویی تمامِ اینها بدان معنی‌ست که فرهنگ‌های گوناگون حتما
      قابل قضاوت و هتا رتبه‌دهی هستند؛ توان بالاتر برای تولید مدنیت
      درخشان‌تر مسلم است که موجب برتری فرهنگی یک ملت می‌شود
      از این منظر فرهنگ «اسلامی» یا «داعشی» صد البته فروتر از
      فرهنگ اروپایی یا ایرانی‌ست.
      آنچه که فرهنگ ایرانی در هنر
      و ادبیات میتواند تولید کند، و آنچه فرهنگ غربی در گستره‌ی
      عقل و خرد میتواند تولید کند (یعنی هر آن چیزی که مایه‌ی تعالی
      اندیشه و روح حیات بشریت است و زندگی او را از بندگی غریزه
      خارج می‌سازد) هرگز از فرهنگ «داعشی» دیده نخواهد شد.
      این فرهنگ چیره در زبان جامعه‌شناسی Leitkultur - WiKi یا «سَـرفرهنگ¹»
      نامیده میشود و فرهنگی‌ست که دیگر فرهنگ‌ها ناچار از پذیرش و همراهی با آن
      میباشند, زیرا اگر نکنند در میدان رقابت جامانده و خودبه‌خود نابود خواهند شد (فرگشت ِ فرهنگ).

      بایستی اینجا افزود که فرهنگ برتر در رقابت جهانی آن چیز کلیشه‌ای که همواره میپندارند نیست و بباید با هنر و ادبیات
      و چیزهای نرم ستیزی ندارد و خشک و ماشینی نیست, بوارونه, در «گفتمان شهرمندی/تکنولوژی» تنها سنجه‌یِ برتری یک
      فرهنگ (از نگاه فرگشتین) این میباشد که در میدان رقابت و پیشرفت تکنولوژی (progress) و فرآورینی (productivity) چه اندازه پیشروتر
      میباشد, ازینرو, فرهنگی که فرا-اندازه ماشینی و دیسیپلینیزه شده باشد خود‌به‌خود به کاهش انگیزه و نوآوری و پس فرآورینی و بیرون افتادن از میدان رقابت خواهد انجامید.




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      کاملا مشخص است که این سخنان از مغز کسی تراویده است
      که زندگی غریزی و نباتی جامعه انسانی برای او آنقدر حداقلی است
      که تقریبا برابر با نیستی انسان است. بنابراین آنچنان غیرقابل درک
      نیست عدم توانایی ما از درک یکدیگر. چرا که من انسان را همچنان
      موجودی فرهنگی می‌دانم.
      آنچه شما اینجا آدم پنداشته‌اید همان پندار و اندیشه‌هایِ اوست که در بستر فرهنگی راستادهی
      میشوند. فرهنگ درآمیخته‌یِ ایرانی/غربی/جهانی شما و من را به این سخنگاه سو داده و مایه‌یِ این
      گشته است که بخشی از نیرو و کارمایه‌یِ ما به این اندیشه‌ها بگذرد که نمونه‌وار سنت بهتر است یا مدرنیته.
      به دیگر زبان, این

      هرآینه, اگر از چهره‌یِ کلان برنگرید در این فرایند هیچ چیزی به آدمی افزوده نشده است بجز آنکه اندیشه‌هایِ او راستادهی شده‌اند.

      در زندگی نخستینی شما همین آدم را خواهید یافت تنها با این تفاوت که اندیشه‌ها او
      درباره‌یِ چیزهای دیگری, همچون دوستی, شرایط زندگی, شکار, همراهی و گاه ستیز با دیگران,
      برستودن زیبایی‌هایِ زیستبوم, پدافند از خود و کوشش در همسریابی و چیزهای همانند راستا میپذیرند.

      به دیگر زبان, آدمی درست همان است که از ≈دویصت‌ هزار سال پیش تاکنون بوده است و تنها اندیشه‌های او‌
      اند که سمت و سوی دیگری گرفته‌اند و ازینرو, این بازیچگی از سوی ابرسازه‌یِ «فرهنگ» را نمیتوان یک چیز والا
      برای آدمی برشمرد, بویژه زمانیکه فرهنگ بسیار بزرگتر از خود وی گشته باشد و او هیچ کنترلی بر آن نداشته.

      فرهنگ یک تیره‌یِ نخستینی (primal tribe) بسیار کوچکتر و ازینرو بسیار کنترل‌پذیرتر و پس خواستنی‌تر میباشد.





      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      از سویی سخن بر ترس از آگاهی و لذت بردن از جهل است. مرا هرگز
      با این مرام همسویی نبوده است؛ سرگشتگی دانایی را، اگر
      وجود داشته باشد، هزار بار بیش از هراس از آن ترجیح می‌دهم.
      اکنون تصور کنید جامعه‌ای را با این ایده‌ئولوژی تربیت کنید. رقت‌انگیزتر
      از این آیا ممکن است؟
      ...
      این تناقض عظیم کلبی‌مسلکی، تنها یک تناقض کلامی نیست، بلکه واقعا حفره‌ی بزرگی‌ست:
      آگاه بودن از اینکه ناآگاهی بهتر است! این احتمالا خود آگاهی عظیمی‌ست؛ و در قبال آن
      جز اینکه خود را غرق در هراسی فاسد کرده‌اید چه دست خواهید آورد؟!
      درست میگویید و این بازیِ خطرناکی‌ست, ولی در خود بوارونه‌یِ نگاه خردگرایانه‌یِ آمده هیچ تناقضی ندارد.

      شما به آگاهی و دانایی بیشتر از آنچه که میارزد اینجا دارید بها میدهید, هنگامیکه
      ناآگاهی و نادانی نیز بسیار باارزش‌اند (چیزیکه خردگرایی بسختی میگیرد).

      به این چند نمونه برنگرید. آیا شما میخواهید از تک تک رویدادهایی که درون پیکرتان رخ میدهید آگاه باشید؟ آیا میخواهید
      بدانید در هر دقیقه چندبار دلتان تپیده است؟ آیا میخواهید همواره به دم و بازدم خود آگاه باشید و خودآگاهانه نفس بکشید؟
      و اندکی فراتر, آیا میخواهید از هر چیزی که پیرامونتان و در زندگی دیگارن میگذرد آگاه باشید, هتّا اگر برایتان هزینه‌یِ زمانی نداشته باشد؟

      چنانکه بتندی در همه‌یِ اینها میتوان دید, سنجه‌یِ خوبی و بدی "آگاهی" تنها نیست, بساکه چیزی فراتر از آگاهی ِ
      تنها است و پس تا این اندازه نگاه سنت‌گرایان درست است که نمونه‌وار اگر ما این آگاهی که خدایی نیست را
      نداشتیم به خودی خود بد نشده و میتواند سودمند و مایه‌یِ شکوفایی اخلاقی‌ هم بشود.


      --
      از دیدگاه شناخت‌شناسانه (epistemological) نگریسته, شما از کجا دریافته‌اید آگاهی به نبود خدا و بهشت و دوزخ
      خوب است و سنت‌گرایان و نمایندگان آنان (راسل, امیر, ..) از کجا دریافته‌اند که نبود این آگاهی هم میتواند خوب, چه بسا بهتر باشد؟

      پاسخ در این است که همگی, شما, من, ایشان یک چشمداشتی از واقعیت و اینکه چیزها
      چگونه بایستی/باید باشند, و یک دریافتی از واقعیت و اینکه چیزها چگونه می‌باشند, داریم.

      هر چه این دو از هم دورتر باشند تراز ناخوشنودی بالاتر خواهد بود.

      اکنون در این رهگذر, شما میگویید نمیتوانید بخوبی سنت‌گرا را درک کنید زیرا چشمداشت
      شما همان چشمداشت کلاسیک خردگرایی‌ست که کَس بایستی آگاه و دانا بوده و
      هتّا سرگردانی و ندانم‌گرایی آگاهانه بهتراز پذیرش کورکورانه و ناخودآگاهانه است.
      نگاه سنت‌گرایان اینجا ولی این است که وضعیت کنونی آنی نیست
      که باید باشد, ب.ن. به نمونه‌ای که امیر به آن بسیار میبالد برنگرید:

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Theodor Herzl
      امیر گرامی‌ این داستان شخصی‌ که آوتار شما هست را من چند ماه پیش خوندم گریم گرفت ، کشیش کاتولیکی که در کمپ اشویتز وقتی‌ گارد‌های اس‌ اس‌ ۱۰ نفر را برای کشتن از طریق گرسنگی دادن انتخاب میکنند خود را بجای یکی‌ از آن ۱۰ نفر تقدیم می‌کند که بمیرد چون آن شخص فریاد میزده که زن و بچه دارد و نمی‌خواهد بمیرد!
      بله، مکسمیلیان کلب، واپسین مرد بزرگ تاریخ، آبروی ِ آن قرن بی‌آبرو و یادآور گوشه‌ای از آنچه از دست داده‌ایم!
      شاید سر فرصت در «پراکنده‌نویسی» به او پرداختم..
      و نگرشی که خودتان پیشتر به کار این کشیش (برخاسته از نادانی) داشته‌اید:


      یادی از قهرمانان تاریخ بشریّت

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush
      کاری که ماکسیمیلیان کرده، شاید همانقدر که من الان فنجان چای خودم را اینجا پشت میز در دست گرفته‌ام و به مانیتور خیره شده‌ام برای بشریت بی‌حاصل باشد، اما «معنا»ی چنان کاری با چنین قابل هم‌سنجی نیست!
      ...
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی MEHDI
      امیدوارم امثال داریوش گرامی برای اثبات سخنان خودشان حاضر باشند خود را در شرایط مشابه به کشتن بدهند وگرنه صرفا شاهد یک ریاکاری مشمئز کننده هستیم.
      معلوم است که چنین کاری نخواهم کرد! یک نفر که هیچ،حاضر نیستم جانِ خودم را برای نجاتِ جان ِ یک میلیون نفر فدا بکنم! و برای شما احتمالا باورکردنی نیست که دقیقا به همین خاطر است که کلبی را می‌ستایم! دقیقا به خاطر اینکه از میانِ میلیاردها و در طولِ قرنها شاید یک نفر «بتواند» چنین صحنه‌ی عظیمی را خلق بکند که شایسته تعظیم خدایان است، ما برای این آدمها مجسمه می‌سازیم، یک روز را به نام‌شان می‌کنیم، نمایشنامه و فیلم می‌سازیم، رمان می‌نویسیم و... تا بزرگی‌های چنین مردی بستاییم.
      دوست گرامی، به من اعتماد داشته باشید، با تلاش برای توضیح دادنِ این چیزها با نگاهِ خردگرایانه، هرگز نخواهید توانست درک‌شان بکنید، نشانه هم اینکه شما متوجه نیستید که تحسین و ستایش کسی که کاری می‌کند که من در انجام‌اش ناتوان هستم، به معنای ریا و دورویی نیست.

      سنت‌گرا:

      پس این وضعیت بد امروز اگر با وضعیت بهتر دیروز همسنجی بشود, درمیاید
      که در گذشته گرچه ما نادان‌تر, ولی وضع بهتری داشته‌ایم پس میتوان نتیجه گرفت کمی
      نادانی و کمی پذیرش کورکورانه‌‌تر ساختار جامعه و خود را به امر و نهی جامعه واسپردن, بهتر است.



      ---
      هر آینه, اینجا هر دو دیدگاه نادرست و کوته‌اندیشانه میباشند. سنت‌گرایان بمانند همان آمیش‌هایی² اند که با جدا کردن خود از جامعه‌یِ مدرن میکوشند زندگی بهتری
      بدارند, هنگامیکه در واقعیت اینان تنها سرنوشتی که به آن محکوم شده‌اند را به دیر انداخته‌اند, زیرا درست
      بمانند سرخپوستان آمریکا که دور و جدا از شهرمندی (تمدن) و شهرنشینی زندگی آسوده و زیبای خودشان را دنبال میکردند
      و سرانجام بدست اروپایی‌هایِ کوشا و پرکار مدرن نیست و نابود شدند, آمیش‌ها نیز تا چند صباحی میتوانند همچون کبک
      سر خود را در شن فروبرده و خودشان را به کوچه‌یِ چپ بزنند و با نادانی خودگزیده بزیند, ولی دیر یا زود یا در زندگی مدرن
      فروگوارده خواهند شد, یا اینکه از بیخ و بن نیست; و سرنوشت آنان که از سوی تکنولوژی نوشته شده است چیزی بجز این دو نمیتواند باشد.

      سنت‌گرایان نیز اینجا نگاهی همین اندازه بیهوده و خودفریبانه دارند و میپندارند اگر یک شمار چشمگیری از مردم خودشان را
      به کوچه‌یِ علی چپ زده و با وانمود به اینکه نه خدایی هم هست و نه گذشتگان یک چیزهایی میدانستند بکوشند فرهنگ
      سنتی را دوباره زنده کنند شرایط بهتر و ایده‌آلتر خواهد شد, هنگامیکه این نگرش نیز به اندازه‌یِ آن یکی, بساکه بیشتر, ساده‌انگارانه است.

      نگرش سوم و پُرهوادار امروز نیز از آن خردگرایان است که اگر همگان یا دستکم بیشتریان به روشنفکری و
      فرهیختگی روی آورده و آگاه باشند (political aware, social aware, etc.) آنگاه وضعیت بیگمان بهتر خواهد شد.
      این دسته بوارونه‌یِ دو دسته‌یِ دیگر شانس بسیار خوبی برای کامیابی دارند, ولی این کامیابی زودگذر بوده
      و تنها تا زمانی می‌پاید که تکنولوژی از آنها فراتر رفته و بمانند دو دسته‌یِ دیگر, یا در خود فروگواره — از دست
      رفتن همیشگی آزادی‌ها — یا نیست و نابود کند — جایگزین شدن با ماشین‌های هوشمند و همانند.






      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush
      سخن پیرامون این موضوع بسیار است مهربد، اما اکنون باید تکرار کنم که
      موضع من و شما کاملا جدا از هم هستند. سخن من پیرامون امر فرهنگی‌ست.
      آنچه اکنون در عراق و سوریه در حالِ رخ دادن است ربطی به تکنولوژی ندارد.
      ننگ جنازه‌ی آن کودک سوری فراری که پریروز از آبهای مدیترانه خارج‌اش کردند
      را تکنولوژی بر پیشانی ما ننهاده است، معلول فرهنگ است.
      نه, بوارونه, این نگاهی دوباره کوته‌اندیشانه است که مرگ ناچیز بهمان کودک سوریه‌ای انگیخته‌یِ (معلول) فرهنگ تنها میباشد.

      چنانکه گمان میبرم بدانید من هرگز روزنامه‌ها و خبرها را دنبال نمیکنم چون میدانم هر چیزی که مهم باشد
      خود به خود راهش را به گوش‌هایِ من پیدا میکند و این کودکی که شما نوشته بودید را نیز من روز پیشترش در جمعی از
      دوستان ایران و انیرانی بودم و سخن از او رفت و یکی کوشید آنرا روی گوشی‌اش به دیگری نشان بدهد. برای خود من
      ولی این رویداد آن اندازه ناچیز و بی‌اهمیت به شمار میرفت و میرود که هتّا رنج خم کردن گردنم را هم ندادم تا آنرا ببینم.

      چرا ناچیز؟! چون این رویداد که برآمده‌یِ شورانگیزی (sensationalism) رسانه‌ها و شورانگیختگی
      مردم باشد کوته‌اندیشانه است. چه بیشمار کسانی که این چند روزه به ناگاه به epiphany (الهام) دچار
      گشتند و چه شمار چامه‌ها که در وصف مظلومیت این کودک نسرودند. هتّا سرکار مزدک نیز یک هایکو برای این کودک سرودند:

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mazdak
      ﻓﺮﻧﺎﺩﻫﺎﻱ ﻣﺪﻳﺘﺮاﻥ
      ﻛﻮﺩﻛﻲ ﺑﻴﺠﺎﻥ
      ﺁﻩ, اﻱ اﻧﺴﺎﻥ!

      [ ﻓﺮﻧﺎﺩ= ﺳﺎﺣﻞ]
      =>

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod
      رسانه‌هایِ شورانگیز
      شورانگیختگان بی‌اندیش
      آه,‌ ای انسان!

      نکته‌ای که میکوشم برسانم, این شورانگیختگی‌ها به کاری نمیایند. آیا امروز کسی دیگر زمین لرزه‌یِ بم را بجز
      به قربانیانش در یاد دارد؟ گمان نمیکنم. آیا گامی برای برداشتن همیشگی آن و رخدادی همانند برداشته شد؟ گمان نمیکنم.

      به این نمونه از ریاضی‌دان نسیم نیکلاس طالب بنگرید:


      هنگامیکه یک پُل فرومیریزد, مردم انگیختار (علّت) فروریختن را در واپسین
      کامیون سنگینی که از روی پل میگذشته میجویند و رسانه‌ها در دست دیگر به
      زندگی کامیوندار و خانواده‌یِ داغدار او و شورانگیزانی پیرامون همسر بیوه شده‌یِ او میپردازند.

      آیا انگیختار فروریزی پل گذشتن آن واپسین کامیون سنگین بوده است؟ آری و نه. در نگاه
      کوته‌بینانه اگر آن کامیون نمیگذشت خب پلی هم فرونمیریخت و کسی هم کشته نمیشد, ولی در
      نگاه فراخ‌بینانه‌تر اگر پیمانکار دزدی نمیکرد و مهندس ساختمان کارش را بهتر انجامیده بود فرونمیریخت. (و در نگاه باز فراختر؟)


      ازینرو, این یافتن دم دست‌ترین انگیختار (علّت) است که کوته‌بینی به شمار میرود.

      آنچه اینجا انگیخته‌یِ (معلول) فرهنگ؟ به چشم آید تنها واپسین تکه‌یِ
      دومینوی افتاده از یک رشته‌یِ سترگ و دراز از انگیختارها و انگیخته‌های گوناگون ولی
      بهم پیوسته است که همگی از تکنولوژی/شهرمندی (civilization) سرچشمه میگیرند.





      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Darisuh
      ضمن اینکه آنچه شما می‌گویید، یعنی به دور ریختن تکنولوژی و بازگشت به زندگی
      بدوی، من هیچ مشکلی با آن ندارم، نقد من در مورد امکان‌پذیری آن است؛
      ویراندن هزاران بار آسانتر از ساختن است.

      یک تک یاخته‌یِ تنها میتواند یک پیکر را با سرطان از پادربیاورد, ولی همان یک
      یاخته هرگز نمیتواند روی راستادهی و بهکرد پیکر نقشی بدارد, هتّا اگر یاخته‌یِ مغزی باشد.

      ازینرو, نابودسازیِ تکنولوژی بویژه امروز که بسیار متمرکز و جهانی‌سازی شده میباشد, شدنی و کردنی است.




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Darisuh
      غیر از این آنچه شما می‌گوئید، مبتنی است بر اگاهی بشریت از اینکه تکنولوژی بیش از
      آنکه مفید باشد، عامل ضرر است و به همین خاطر آن را از زندگی خود خارج کرده
      و به زیست بدوی روی آورند؛ در مقابل اما دوستان ِ طرفدار ِ بازگشت به سنت، خواهانِ
      باز مقدس کردن جهالت بوده و دادن عصا به دست آنکه می‌بیند! متوجه این تفاوت بنیادین
      هستید؟ و آیا من نظر شما را درست بیان کرده‌ام؟
      برداشت شما درست است. در پرسمان تکنولوژی رویکرد در بازگشت به زندگی نخستینی
      از روی ناچاری و پذیرش واقعیت است. هر دو آگاهانه همراه با با نگهداری این آگاهی.







      ---
      ¹
      Leitkultur ≈ فرهنگ ِ راهنما (leiten); واژه‌یِ سرفرهنگ از مزدک است.


      ²
      زندگی آمیش‌‌ها
      ویرایش از سوی Mehrbod : 09-06-2015 در ساعت 09:50 PM

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    8. #7
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      ...
      مگر ما را جملگی با دشمنی با خودفریبی بازنزاییدند؟
      تا قبل از خواندن پاسخ‌تان به من، گمان من بر این بود
      که در این مورد با شما حداقل سخنی نخواهم داشت،
      اما در متن اخیر شما مکرر خودفریبی دیده می‌شود؛
      خودفریبی شما از آنجایی‌ست که همچون دوستان ِ
      سنت‌خواه که در راستای ساده‌سازی مساله، که به نوعی
      تئوری توطئه نیز هست، فرهنگ و مدرنیسم را عامل
      هر آنچه شر است می‌بینند، گمان برده‌اید که تکنولوژی
      و علم و دانش زایشگر اساسی مرارت است؛ ساده‌سازی
      امری‌ست بس دلپذیر برای استدلال‌گر چنانکه برای شما
      ساده است موج‌سواری رسانه‌ها و بازی رسانه‌ای را
      دیدن در فجایع انسانی‌ای که هر روز در گوشه‌ای دیده
      می‌شود و ساده است همه‌ی آنها را بازی خواندن،
      برای من اما سخت است ندیدن درد و فاجعه، فارغ از
      آنکه حول ِ آن چه رخ می‌دهد؛ با این حال همچنان خوشحالم
      که با انسان باهوشی چون شما در حال سخن گفتن هستم،
      کودن‌ها انفعال و ناتوانی خویش در گشایش مساله و یافتن
      ریشه‌ها را با بازی‌های خرفتی چون «طرفداری از حقوق حیوانات»
      و ... تسکین می‌دهند.

      اینها را گفتم تا از توضیح واضحات جلوگیری کنم. برای من یافتنِ
      ردپای همان کسان، دُوَل و هتا رسانه‌هایی که جنگ را محکوم
      می‌کنند در فجایع آن اندازه پیچیده نیست که شما تصور می‌کنید،
      اشاره‌ی من به موضوع، بدین معنا نیست که به کلی از علت‌هایش
      قافلم یا آنکه بخواهم معلول را به جای علت بنشانم؛ اشاره، اشاره
      است.

      ضمن اینکه در این فروم کسی را نخواهید یافت که به اندازه‌ی داریوش
      این روزها روزه‌ی تکنولوژی گرفته باشد.


      اهمیت دارد که بدانیم مساله خودش چه می‌گوید؛ من با شما
      در سر ستیز داشتن با تکنولوژی، همانطور که آگاهید، همسنگر هستم
      اما برخلاف شما فرهنگ را داری تعریف می‌دانم و برای‌اش نشانه‌های
      بسیار قائلم و همچنین اهمیت فراوان؛ همچون شما برای انسان قائل
      به هیچ ذاتی نیستم، به باورم انسان را هیچ ذاتی نیست، اما فرهنگ را امری
      والا می‌شمارم و همانطور که پیشتر گفتم، انسان را موجود فرهنگی
      می‌شمرم، جامعه‌ی انسانی ِ بدون فرهنگ را بیش از یک باغ وحش که
      انسان‌های وحشی در قفس‌های جداگانه، البته همراه با خانواده نگهداری می‌شوند
      نمی‌بینم. فرهنگِ هر جامعه را وجوهِ خودآگاهانه‌ی هر جامعه می‌شناسم
      و آن را همان اندازه پراهمیت می‌دانم که وجه خودآگاهانه‌ی خودِ انسان
      به معنای خاص‌ اما کلی‌اش.

      خودفریبی دیگر شما و دوستانِ سنت‌دوست در این است که گمان
      برده‌اید که آن زندگی مطلوب گذشته (برای سنت‌خواهان زندگی در
      عصر میانی، برای شما زندگی بدوی) آزموده و امتحان‌پس‌داده است،
      در حالی که میان ِ«رفتن به نقطه‌ی a از نقطه‌ی صفر» بسیار متفاوت
      است از «رفتن به نقطه‌ی a از نقطه‌ی صفر , رفتن به نقطه‌ی b از نقطه‌ی
      a و دوباره بازگشتن به نقطه‌ی a». دومی کمترین شباهتی به اولی
      ندارد، اگرچه مبدا و مقصدش یکی باشد. وضع سنت‌‌خواهان البته بدتر است،
      آنها شکایت از «آزمون‌ و خطاهای متوالی» دارند، ایشان از آثار مخرب
      آزمایشهای پی‌درپی هراسان بوده و خواهان بازگشت به آنچه که پیشتر
      آزموده‌اند هستند؛ اما باید پرسید که آن مسیر دومی را پیشتر چه کسی
      آزموده و کجا قبل‌تر به آزمایش گذارده شده است؟ من این شعبده‌بازی‌ها
      را نمی‌توانم بپذیرم، که در این جستار تعدادشان پرشمار گشته است.

      در جهانی که هستیم، پیچیدگی از روز ِ نخست به اندازه‌ای بزرگ بوده است
      که اکنون برای من هیچ چیز خنده‌دارتر از شنیدن ِ ادعای یافتن ِ علت‌العلل
      نیست! مارکس پنداشت که «اقتصاد» علت‌العلل است، کس دیگری دین را،
      یکی سنت را دید؛ اکنون شما تکنولوژی را، دوستان دیگر هم مدرنیسم را می‌بینند.
      آنچه بارها آزمایش شده و همیشه نیز شکست خورده همین ایده است. کمتر
      پیش آمده که ما از اندیشه‌ی اتوپیایی براستی دور شده و به قول نیچه
      همچون کسی نشسته بر فرازهای دور و بلند، تصویر را یکپارچه ببینیم.
      مهم نیست که این آرمان‌شهر در آینده باشد یا گذشته ، بهرحال
      همچنان ما را اندیشه‌ی جامعه‌ی افلاطونی الهام‌بخش است و هنوز
      جامعه را لازم‌التربیت می‌شماریم.

      سنت خود پدید آورنده‌ی مدرنیسم بود؛ آنجا که دوستان از شمار ِ وحشتناکِ
      تعداد انسان‌ها می‌گویند، یادشان رفته که جایی دیگر گفته‌اند که مدرنیته توان
      ادامه‌ی بقای نسل را ندارد و زادآوری را اندک اندک تا آنجا کم خواهد کرد که
      زاد و مرگ به نفع مرگ مثبت خواهد شد؛ از تناقض‌گویی خوشان و از اینکه
      واقعیات و آمارها دقیقا خلاف ادعای دومی را اثبات می‌کنند اگر بگذریم،
      می‌رسیم به اینکه دوستان از خاطر برده‌اند که اتفاقا همین « توان بالای
      زادآوری جهان سنتی» به دولت‌ها تحمیل کرد برای حفظ جامعه و اقتدار
      خویش رو به صنعتی شدن بیاورند که این خود یکی از علل اساسی در
      پدید آمدن عصر روشنگری بود. من اگر لازم باشد پیرامون این موضوع
      بعدا مفصل‌تر توضیح خواهم داد.

      برای من خلق انسان فضیلت‌مند اهمیت بیشتری دارد تا انسان
      بدون رنج. رنج را بسیاری مواقع نه تنها لازم بلکه مقدس نیز می‌شمارم.
      از انسان ِ فرومایه‌‌ای که خویش را در بند آخوند و کشیش می‌برد و کمر
      خویش تا زانو خم می‌کند برای سواری دادن به او، تا مبادا که او را کسانی
      سنگین‌تر سواری بگیرند، بیزارم؛ از ژولیوس اوولا رقت‌انگیزتر نمی‌شناسم؛
      در عوض فوکو را شایسته احترام بسیار می‌شناسم. اگرچه این هر دو
      علاوه بر اینکه با هم دوست بوده، بلکه در بسیاری مواقع هم‌نظر هم هستند
      اما آن تفاوت بنیادی که میان ِ این دو هست، توضیح‌دهنده‌ی تمایز قضاوت
      من پیرامون شخصی‌ست که یوغ جهالت را بر گردن به بهایی گران می‌خرد
      و آنکه رنج درکِ واقعیت و زیستن در آن را به جان می‌خرد*. وانگهی من نگفته
      و نمی‌گویم که آگاهی به معنای «همه‌چیز دانستن» است، اینکه شما لازم است
      چه بدانید و چه چیز را لازم نیست که بدانید، خود نوعی دانایی است. اما سر را
      زیر ِ برف کردن (که دیده‌ام شما خود بسیار از آن بیزارید) یعنی اینکه طرف
      در حالیکه دارند او را در رخت‌خواب‌اش می‌گایند، خودش را به خواب بزند.

      وانگهی برای من دور از نظر نیست که فرهنگ خود متاثر از تکنولوژی است، اما
      نباید اندیشید که پیشرفت و استفاده از تکنولوژی نیز متاثر از فرهنگ نیست. گذشته
      از این، ارتباط دادن امور به یکدیگر چندان دشوار نیست، اما وقتی من جنگ
      سوریه را مثال می‌آورم از گونه‌ای از فجایع پدیدآمده از فرهنگ، مشخصا مربوط
      به امروز نیست و مساله‌ی دو هزار سال پیش، یعنی آن زمان که سطح
      تکنولوژی هنوز فاصله‌ی چندانی با دوران بربریت نداشت، نیز بوده است.

      بگذریم، من در پست بعدی به موضوع مهمی خوام پرداخت که به بحث من
      و شما نیز مربوط است، پیش از آن می‌خواهم به شما نمونه‌ای دیگر از
      شعبده‌بازی دوستان ِ سنت‌گرا را نشان بدهم:

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros نمایش پست ها
      پس فارغ از آنکه «روشنفکران» تصمیم گرفتند ناگهان «سوسیالیسم» آلمانی را جزو «سوسیالیسم واقعی» تلقی نکنند، من همچنان هیتلر و موسولینی و خمینی را نمایندگان به حق و شایسته‌ی ترقی‌خواهی تلقی می‌کنم.

      ....
      ما رهبری را شایسته‌ی پیروی می‌دانیم همچون بارباروسا، مروان بن حکم، هارون الرشید، عمر بن خطاب، آگوستوس و ... نه هیتلر و مائو و استالین و ...
      شعبده‌بازی آنجاست که از رابطه‌ی میانِ ایده و وسیله، جایگاه ایده را مشخص می‌سازند.
      خب این براستی جالب‌ترین نمونه‌ای بود که در این جستار سراغ دارم؛ جدا از این برای من مهم نیست
      که هیتلر یا موسولینی به کدامین جبهه‌ی‌ سیاسی یا تفکر اجتماعی تعلق دارند، موضوع ِ
      تا اندازه‌ی زیادی خنده‌دار، هدفمندی و هوشیارانه انتخاب‌گریِ موجود برده‌ی تحت رهبریت
      اقتدارگراترین شکل‌های دولت و حکومت تاریخ جهان است!

      از شما پرسش‌هایی دارم که بعدتر آنها را احتمالا در جستار «پیشرفت روزافزون تکنولوژی»
      خواهم پرسید.



      ------------------------------------------------------------
      * شاید این شعر برای توضیح نظر من کمی کمک کند:

      ۱
      هوا سرد است و برف آهسته بارد
      ز ابری ساکت و خاکستری رنگ
      زمین را بارش مثقال، مثقال
      فرستد پوشش فرسنگ، فرسنگ
      سرود کلبهٔ بی روزن شب
      سرود برف و باران است امشب
      ولی از زوزه‌های باد پیداست
      که شب مهمان توفان است امشب
      دوان بر پرده‌های برف‌ها، باد
      روان بر بال‌های باد، باران
      درون کلبهٔ بی روزن شب
      شب توفانی سرد زمستان
      آواز سگ‌ها
      «زمین سرد است و برف آلوده و تر
      هوا تاریک و توفان خشمناک است
      کشد - مانند گرگان - باد، زوزه
      ولی ما نیکبختان را چه باک است؟»
      «کنار مطبخ ارباب، آنجا
      بر آن خاک اره‌های نرم خفتن
      چه لذت بخش و مطبوع است، و آنگاه
      عزیزم گفتن و جانم شنفتن »
      «وز آن ته مانده‌های سفره خوردن»
      «و گر آن هم نباشد استخوانی »
      «چه عمر راحتی دنیای خوبی
      چه ارباب عزیز و مهربانی »
      «ولی شلاق! این دیگر بلایی ست »
      «بلی، اما تحمل کرد باید
      درست است اینکه الحق دردناک است
      ولی ارباب آخر رحمش آید
      گذارد چون فروکش کرد خشمش
      که سر بر کفش و بر پایش گذاریم
      شمارد زخمهامان را و ما این
      محبت را غنیمت می شماریم »
      ۲
      خروشد باد و بارد همچنان برف
      ز سقف کلبهٔ بی روزن شب
      شب توفانی سرد زمستان
      زمستان سیاه مرگ مرکب
      آواز گرگ‌ها
      «زمین سرد است و برف آلوده و تر
      هوا تاریک و توفان خشمگین است
      کشد - مانند سگ‌ها - باد، زوزه
      زمین و آسمان با ما به کین است »
      «شب و کولاک رعب انگیز و وحشی
      شب و صحرای وحشتناک و سرما
      بلای نیستی، سرمای پر سوز
      حکومت می‌کند بر دشت و بر ما »
      «نه ما را گوشهٔ گرم کنامی
      شکاف کوهساری سر پناهی »
      «نه حتی جنگلی کوچک، که بتوان
      در آن آسود بی تشویش گاهی
      دو دشمن در کمین ماست، دایم
      دو دشمن می‌دهد ما را شکنجه
      برون: سرما درون: این آتش جوع
      که بر ارکان ما افکنده پنجه »
      «و ... اینک ... سومین دشمن ... که ناگاه
      برون جست از کمین و حمله‌ور گشت
      سلاح آتشین ... بی رحم ... بی رحم
      نه پای رفتن و نی جای برگشت »
      «بنوش ای برف! گلگون شو، برافروز
      که این خون، خون ما بی خانمان‌هاست
      که این خون، خون گرگان گرسنه ست
      که این خون، خون فرزندان صحراست »
      «درین سرما، گرسنه، زخم خورده،
      دویم آسیمه سر بر برف چون باد
      ولیکن عزت آزادگی را
      نگهبانیم، آزادیم، آزاد »




      مهدی اخوان ثالث
      ویرایش از سوی Dariush : 09-11-2015 در ساعت 01:25 AM
      Confusion will be my epitaph
      As I crawl a cracked and broken path
      If we make it we can all sit back
      And laugh
      But I fear tomorrow I'll be crying,
      Yes I fear tomorrow I'll be crying
      .Yes I fear tomorrow I'll be crying

    9. 3 کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Mehrbod (09-12-2015),Ouroboros (09-12-2015),undead_knight (09-26-2015)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. گفتگوهایی پیرامون خردگرایی
      از سوی Dariush در تالار فلسفه و منطق
      پاسخ: 68
      واپسین پیک: 03-10-2017, 01:54 AM
    2. پاسخ: 200
      واپسین پیک: 12-07-2015, 12:19 AM
    3. گفتمانهای پیشرفته پیرامون پارسیک
      از سوی Mehrbod در تالار ادبسار
      پاسخ: 129
      واپسین پیک: 11-30-2013, 12:15 PM
    4. هم‌اندیشی پیرامون گسترش خردگرایی
      از سوی Mehrbod در تالار هماندیشی
      پاسخ: 69
      واپسین پیک: 04-05-2013, 08:46 PM
    5. پاسخ: 44
      واپسین پیک: 03-20-2013, 11:51 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •