Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958
جهانبینیِ زندگی - برگ 5
  • Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    برگ 5 از 5 نخستیننخستین 12345
    نمایش پیکها: از 41 به 43 از 43

    جُستار: جهانبینیِ زندگی

    1. #41
      سرنویسنده دوم
      Points: 45,990, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      ضد و نقیض
       
      سر به زیر
       
      iranbanoo آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      نوشته ها
      1,545
      جُستارها
      25
      امتیازها
      45,990
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      2,572
      از ایشان 3,738 بار در 1,364 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      30 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      کاملا حق با شماست.
      منتهی من ادعای خاصی از طرف خودم نداشتم که منبع خاصی رو معرفی کنم.تنها مثال هایی رو اوردم که احساس کردم انقدر شفاف هستن که حداقل برای شما دوست خردمندم نیازی به واکاری بیشتری نداشته باشه.اما خود فرضیه رو درست میگید کمی که نه خیلی مبهمه و نیاز داره که پاسخگوی بسیاری از سوالات مطوحه باشه.اما متاسفانه از اونجایی که در تجربه گرایی معمولا روش اثبات حالتی تفسیری داره شاید نشه اونطور که شما میپسندید دلایلی جمع اوری کرد یا دست کم من در این حوزه به حد کافی اطلاعات ندارم.اما از اونجایی که برام جالب شده سعی میکنم در اولین فرصت اسنادی رو آماده کنم:)

    2. 3 کاربر برای این پست سودمند از iranbanoo گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      mahtab71 (12-27-2012),sonixax (12-27-2012),undead_knight (12-27-2012)

    3. #42
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی iranbanoo نمایش پست ها
      من اشاره کردم که بودن یک شی رو انسان میتونه به بداهت بپذیره.پس چرا مثلا در همین فرض خودمان کودک به جای ماشین اسباب بازی شی دیگری رو نیاورده؟
      حالا اگر از مثال کودک هم بگذریم این مسئله را در بسیاری از افراد عامه که به اینگونه مسائل نمی اندیشند میتوان دید.اینکه وجود چیزی را میپذیرند یا مثال های دیگری که مثلا( یک چیز دوتا نیست)یا(سفید سیاه نیست)مسئله این نیست که اینها را به کمک مشاهده میتوان دریافت مسئله این است که به محض مشاهده این اصول را تایید میکند چون در ذهن ناخود آگاهش این اطلاعات را قبلا دارد....
      روی هم رفته من نگرفتم، بودن این دریافت‌های بُنداشتین (axiomatic, بدیهی) چه چیزی را می‌دگرانند، پیامدهای آنها در آروینگرایی یا هر چیز دیگر چیست که میگویید؟

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    4. 4 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Angela (12-28-2012),iranbanoo (12-28-2012),sonixax (12-28-2012),undead_knight (12-28-2012)

    5. #43
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی dr.mcclown نمایش پست ها


      افسردگی انواع مختلفی داره, اما در شکل عام قطع توجه از بیرون و توجه به اتفاقات درونی و تمرکز بر خود, در خود فرو رفتن و .. . یکجور در پیله رفتن برای تغییر, انتخاب مسیر و .. که البته گاهی به نظر می‌رسه از دست خود شخص خارج می‌شه .
      افسردگی یک سازوکار طبیعی (natural mechanism) است و کارکرد بسیار سودمندی داشته که فرگشته است.
      واژه‌یِ افسرده از کارواژه‌یِ افسُردن (اف+سَردن ≈ to cold off) میاید و این واژه بخوبی حال و روز کسیکه
      افسرده است را بازمیگوید, کس سرد میشود, آرام میشود و ازینرو به اندیشه فرومیرود.
      افسردگی ازینرو سازوکاری‌ست که کس را از جوش و خروش انداخته, سرد میکند و به راهکاریابی سوق میدهد.

      اکنون در جهان مدرن بیشتر از همیشه با افسردگی‌هایِ درمان‌ناپذیر
      روبرو میشویم, زیرا مشکلاتی که آدم امروزین با آنها روبروست راهکارپذیر نمیباشند.





      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی dr.mcclown نمایش پست ها
      اما, چطور رسیدن به سوال از علت هستی, هدف و غیره, هم مهم هستند. در مواردی, که بسیار هم اتفاق می‌افته, به موانع متعدد برخوردن در مسیر عادی زندگی, موجب این پرسش می‌شه که البته بی نیاز به توضیح, وضعیت دلچسبی هم نیست.
      شما چطور به این سوالات هستی شناسانه علاقمند شدید؟
      اینها پرسشهایی نه چندان مهم‌اند و زندگی در دیدگاه خود من به گمان بالا هیچ هدفی ندارد, چراکه من به
      همان پاسخ که اینجا دادم: پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟

      بیشتر از همه می‌گرایم که هدف تنها در بستر زندگی تعریف میشود, نه بر خود زندگی.

      در ریاضیات — که رشته‌یِ آکادمیک بیخود من بوده — با این بسیار سر و کار دارید و چیزی شگفت نیست و به آن میگویند
      بُنداشت‌ها (axiomatics). هر چیزی در مزدائیک (mathematics) همواره‌یِ روی کوهی از بُنداشت‌ها استوار شده است
      و زمانیکه این کوه را تا کوه‌پایه‌هایِ آن دنبال میکنید, میرسید به بخش‌هایی که تنها و تنها پذیرفته شده‌اند, زیرا خودآشکاره (self-evident) بوده‌اند.

      در مزدائیک سخت‌ترین اثبات‌ها همانهایی‌اند که با بُنداشت‌ها سر و کار دارند و هر چه از کوه بالاتر بروید, اثبات چیزها
      آسانتر میشود, چون دستتان باز است که از اینجا و آنجا هر چیزی را که پیشتر پایور شده بکشید و در اثبات به کار ببرید.


      --
      بهمانندی, زمانیکه درباره‌یِ زندگی سخن میگوییم هستی و نیستی بُنداشت‌هایی‌اند که میتوانند بسادگی, دیگر خُرد نشوند.
      این گرفتاری "معنا" را ما در زمینه‌هایِ دیگر هم داریم. برای نمونه فیزیک‌دانان میگویند چرا پاریزه‌ها‌یِ بنیادین (elementary particles)
      این شمار‌اند ولی آن شمار نیستند, یا چرا از بیخ یکی بیشتر نیستند؟


      یا فیزیک‌دانان کوانتوم میپرسند چرا در M-Theory ١١ گُسترا (dimension) داریم نه ١٠ گسترا, یا چرا نه یک گسترا, یا همان سه گسترا؟



      پرسش هر آینه اینجا این است که آیا براستی تفاوتی میدهد؟ این معنا که فیزیک‌دان دنبال اوست همان
      معنای جهانبینانه نیست, بساکه بیشتر سردر آوردن از چند و چون فرایند است. ما در این جهان با سه گسترا از ماده
      — گُسترا همان گستردگی ماده باشد — روزانه سر و کار داریم و برای ما بسیار طبیعی‌ به چم میایند, ولی آیا بیهوده
      نیست از خود بپرسیم چرا سه گسترا و چرا نه چهار گسترا؟ شمار گستراها اینجا تفاوتی نمیدهد و معنی‌ای
      نمیبخشد, ولی سردر آوردن از فرایند و [i]چگونگی[/b] گسترده و گشوده شدن گستراها برای ما "معنی‌دار" است.

      ازینرو, با بازگشت به پرسش هستی, اگر فرایند این باشد که جهان میتواند جاندار پدید بیاورد و جاندار میتواند
      دنبال معنی در چیزها باشد, آنگاه خود به خود پاسخ به پرسمان معنای هستی گرفته شده است و این تنها
      لغزش جاندار است که پیوسته دنبال معنی‌ای میگردد که بر خود زندگی نیست و تنها درون زندگی میباشد (پرسش ناارز {invalid} است).


      بایستی افزود که این تنها جایی نیست که جاندار لغزش میکند, نمونه‌وار به این ترفند کهنه نگاه کنید:



      چشمان شما — اگر درست کار کنند — خانه‌یِ درون سایه B را با فام دیگری
      از بیرون سایه A میبینند, هنگامیکه در واقعیت هر دو درست یک فام اند: مغز لغزش‌‌پذیر است.






      پ.ن.
      من میکوشم این گفتگو‌ها را از جُستار شب‌نشینی و کوهی از من خوبم
      تو خوبی همیشه بیرون بکشم, ازینرو اینجا یا در جُستارهای دیگر گاه پاسخ میدهم.
      ویرایش از سوی Mehrbod : 08-28-2015 در ساعت 08:34 PM

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    6. یک کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      dr.mcclown (08-28-2015)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •