دوستان گرامی با وجود انكه همه ما روزانه به زبان توركی تكلم میكنیم اما درطی تمام این سالهایی كه زیر تبلیغات وآموزشهاو برنامه های فارسی زبان قرار داشته ایم بسیاری ازكلمات توركی واصیل خود را ازیاد برده ایم و كلمات فارسی وعربی را جایگزین آنان ساخته ایم
بسیاری ازما معادل توركی بسیاری ازكلمات فارسی را كه روزانه در صحبتهایمان استفاده میكنیم یا نمیدانیم ویا به بوته فراموشی سپرده ایم دراین تاپیك میخواهیم این كلمات را یاداوری كنیم ودرجهت احیای زبان مادریمان گامی هرچند كوچك برداریم.
-------------------------------------------------------------------------------------
نمایشگاه=سرگیsərgi
بیگانه=اوزگه ،یابانجی
معادل=اشیت
---------------------------------
واژه های ترکی وارد شده در فارسی
زبان ترکی در چند مرحله بر زبان فارسی تاثیر گذاشته*است. نخستین تاثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان ترک در ارتش سامانیان روی داد. پس از آن در زمان فرمانروایی غزنویان، سلجوقیان.تعداد بیشتری کلمات ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه*یابی کلمات* ترکی به زبان پارسی در زمان فروانروایی صفویان و قاجار بر ایران بود. (کلمات داخل پرانتز نشانگر لغتنامه هستد)
واژه های ترکی معمول در فارسی کنونی
آبجی (معین) از آغا + باجی آغا = لفظی محترمانه در خطاب به بانوان؛ باجی= خواهر
آقا (دهخدا)
اتاق/ اطاق (نجفی) (معین)
اُتراق: توقف چند روزه در سفر (معین)
اتو/ اُتوک: قطعه آهن ماله شکل که برای سوزاندن نخهای جای دوخت آن را با آتش داغ کنند و بر روی جامه فشار دهند. (کاشغری)
اجاق/ اُجَق (کاشغری) اوجاق (معین)
آچار (معین): وسیله گشودن / مفتاح از مصدر آچماق=باز کردن
آچمز (معین): اصطلاحی در شطرنج از مصدر آچماق/ مهره*ای در شطرنج که اگر آن را حرکت دهند، شاه کیش می*شود.
آذوقه/ آزوقه (معین) (نجفی)، (کاشغری)
اردو ترکی/ مغولی (معین) (صفا) (کاشغری)محل استقرار سپاهیان، سپاه
آلاچیق الچوق (صفا) آلاجق آلاچق آلاجو (معین)
آلاخون از آلاخان، آلامان (معین)
الاغ (معین) الاق: ستور/ پیک (صفا) قاصد/ پیک/ اسب پیک (کاشغری)
آماج اَمج (کاشغری) آماج آماچ (معین)
ایل (معین) ترکی/ مغولی(صفا)
ایلات ایل + ات عربی
باتلاق (نجفی)
باشی (معین) پسوند بعضی از شغلها به معنی رییس؛ مانند آشپزباشی= سرآشپز
بشقاب (معین)
بیرق / بیدق (معین)
قشقایی از قشقا دارای خال سفید در پیشانی
تسمه تاسمه (معین)
تشک (معین) دؤشک (نجفی) تُشاک (کاشغری)
تغار (معین) در اصل به معنای خُرجین: چیزی که در آن گندم و جز آن بریزند/ جوال(کاشغری)
توتون/ تُتُن: دود (معین)
تومان(ده هزار) (معین) ترکی – مغولی (صفا)، از اصل سغدی
جار (معین)
جارچی (معین)
جرگه (معین): حلقه
جلو از جیلاو (معین و دهخدا) frāz پهلوی (مکنزی)
جوخه: واحد نظامی هشت نفری (معین)
چارق (معین)
چاق چاغ (معین) frabīh پهلوی (مکنزی)
چاقو: کارد kārd پهلوی (مکنزی)
چاکر (معین)
چالش (نجفی) جنگ
چپاول (معین)
چپق (معین)
چکمه (معین)
چگور/ چوگور/ چُگُر (معین)
چلاق/ چولاق (معین)چُلَق: بریده*دست، تباه*دست (کاشغری)
چماق/ چوماق (معین) چُمَق: عصا (کاشغری)
چمباتمه چونقاتیمه (معین)
چی: پسوند نسبت و اتصاف (معین) مانند تماشاچی/ درشکه*چی
خان به معنی رئیس . امیر. بزرگ.اما خان به معنی خانه فارسی است.(معین)
خانم ترکی (معین) ترکی- مغولی (صفا)
خورجین از هؤرجین اَرجی (کاشغری)
دُلمه
دوقلو (معین) (نجفی)
ادامه دارد......................
اردین توتون..................
نام جستار به انگیزه بهره گیری نادرست از نشانه های نویسندگی ویرایش شد. vice admin