گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی master نمایش پست ها
اوایل که پیش خودم می گفتم...من باید حقایق رو به گوش دیگرون برسون....سایت، کتاب، فیلم و انیمیشن....ولی رفته رفته دیدم...این کار...و این حقیقت رو فریاد زدن باعث تباهی کشور می شه....مردمی که با ترس خدا و پیغمبر صد ها دوز و کلک و دزدی و گرون فروشی انجام می دن...اگر به اسلام و آخرت و خدا شک کنند و دیگه به اون باور نداشته باشند چه غلطا ها که نخواهند کرد....مردم بدبختی که به خدا و امامان دلخوشند...اگر این دلخوشی ها رو ازشون بگیریم...چه می کنند...و اصلا خود من در جامعه ای زندگی کنم که ترس بهشت و جهنم و خدا برام امنیت می آره بهتره و یا برعکس.....حالا موندم که این حقایق و نقد ها که در دلم هست و در ذهنم هست و دوست دارم فریادشون بزنم رو چه کنم........نظر شما چیه....آیا نقد و خقیقت رو به گوش دیگران گفتن....(اگر حقیقت این باشد که خدایی نیست و اسلام همچنین) کار درستی است؟
بنده هم فکر میکنم این مسیر و تجربیات و احساسات رو گذرانده ام و کاملا طبیعی است.
اینکه آدم نظر و نقدش رو بگه و چیزی که فکر میکنه حقیقت داره، خب فکر نمیکنم به خودی خودش زیاد اشکالی داشته باشه، به شرطی که منصفانه و صادقانه رفتار کنه. این همه هم در دنیا در طول صدها سال این کار و تبلیغ و افشاگری و بیان توسط تعداد زیادی افراد از عادی تا دانشمندان و اندیشمندان برجسته صورت گرفته و البته روی مردم و دنیا هم تاثیر خودش رو گذاشته مسلما! خوب یا بد.
اما اینکه فکر کنید چیزی که الان فکر میکنید فهمیدید یک حقیقت غیرقابل تردید است، بنظرم کاملا اشتباهه.
بنده به مرور زمان پی بردم که نباید زیادروی کرد و خیلی وقتها مصلحت حتی خود آدم و جامعه در سکوت یا حتی تایید ظاهری بعضی عقاید گرچه سطحی و کودکانه است. و اینکه آدم بتونه جلوی خودشو بگیره مهارت مفیدیه. البته بازهم بحث در اینترنت با دنیای واقعی بنظرم تفاوت میکنه. مثلا من در دنیای واقعی به ندرت بحثی راجع به این مسائل میکنم و خیلی بیشتر سیاست مدار هستم، ولی در اینترنت فکر میکنم بخاطر بستر و شرایط و افراد درگیر، امکان آزادی و صراحت بیشتری رو میدن.
و اینم بگم که به مرور زمان تعدیل شدم و پی بردم که اولا وجود خدا امری کاملا ممکن و محتمل و منطقی است، خیلی بیشتر از چیزی که قبلا فکر میکردم، و دوما حتی ادیان هم احتمالا منشاء اولیهء درستی داشتن ولی بعدها انحراف و تحریف و تفسیرهای غلط و سوء استفاده ازشون شده. اینکه بگیم مثلا حضرت محمد پیامبر نبوده یا قرآن از خدا نیست یه حرفیه، ولی اینکه بگیم از دید ما فلان تناقض و چیزهای غیرمنطقی و غیرقابل قبول درشون هست و نمیتونم دربست باور و پیروی کنم حرف دیگری. هرکس اختیار داره منابع و تفکر و روش زندگی خودشو انتخاب کنه و میتونه نظرش رو هم بگه، ولی اینکه بیاید یه چیزی رو کلا با اطمینان نفی کنید و سعی کنید نابودش کنید یک حالت خیلی افراطی و بنظرم تحت تاثیر احساسات و هیجان هست تا عقل.
بنده امروز اعتقاد به خدا و معنویت رو خیلی واقعی تر و مفیدتر از آتئیسم میدونم. حتی از اگنوستیم هم بهتره. ولی بحث دین و مذهب و اصرار روی تمامی یک دین و پیامبر خاص در نظرم هیچ توجیه و چیز مفید چندانی نداره. میشه به خدا اعتقاد داشت و آدم معنوی ای بود، ولی به هیچ دین خاصی بطور کامل اعتقاد و وابستگی نداشت. و بنظرم بیشتر مشکل برای آدمهای بی ایمان یا کم ایمانی مثل ما از همون دین خاص حاصل میشه، بخصوص دین های عریض و طویل و پیچیده و پر از ظواهر و جزییات و مناسکی مثل اسلام. و این مسئله باعث میشه در ابتدا فکر کنیم تنها دو انتخاب در دو سوی طیف وجود داره، یعنی مثلا یا اسلام رو کلا قبول میکنی یا میری آتئیست/اگنوستیست میشی! درحالیکه در واقعیت اینطور نیست و بنده شخصا مدتی به اون سمت طیف کشیده شدم، ولی خیلی زود متوجه ضعف و نقص های اساسی اون شدم و اینکه هیچ دلیلی نه تئوریک و نه عملی برای آنطور فکر و زندگی کردن وجود نداره و نیروی معنویت به مراتب قوی تر و سازنده تره! البته معنویت هم تا چی منظورمون باشه، یک معنویت سالم در وجود آدم سالم، نه هرچیزی که اسمش رو معنویت بذاریم.