پرواضح است که ، مرحوم استاد شهريار باسرودن منظومه ًً حيدر بابايه سلام ً پرآوازه گشته ، شهرت جهانی يافته است و درحقيقت با اين پئوما ً حيدر بابا يه سلام ً ی ، منحصر به فرد خود توانسته ، در دنيای شعر و ادبيات ديگر ممالک و زبانهای زنده جهان جايگاه ويژه ای برای خود به ثبت رساند . بقول دکتر سعيد قره آغاجلو ً وقتی سخن از شهريار پيش می آيد بدون ترديد منظومه ً حيدر بابايه سلام ً در ذهنها تداعی ميشود ً منظومه ای که ، بعداز سروده شدن مرزهارا درنورديده ، يکی از شاهکارهای شعر فولکولوريک جهان گشته و درادبيات ترکی با نظيره گويي های بيشماری از آن شده موضوع و فصل نوينی گشوده شده است . ًً حيدربابايه سلام ًً به جهت فلکولوريک بودن ، از زبانی ساده و عامه فهم و تشبيهات محسوس و طبيعی برخوردار است . لاکن منظومه ًً سهنديه ًً استاد که سخن راقم نيز دررابطه با همين منظومه ( سهنديه ) خواهد بود و درحقيقت جايگاه والای شاعر شهير را در عرصه ادبيات تثبيت کرده است ، از زبانی ادبی و تشبيهات وزين فايده جسته است به عبارت ديگر ًً حيدر بابايه سلام ًً استاد منظومه ای است برای عموم مردم يعنی همه مردم کوچک و بزرگ ، زن و مرد ، شهری و روستايي ، باسواد و بيسواد شهريار را با ًً حيدر بابا ًً می شناسند ولی ًً سهنديه ًً شعری برای خواص از ادبيات و اهل هنر است . استاد شهريار در پئومای ًً سهنديه ًً با بکار گيری واژه های بديع ادبی و ترکيبات تازه و سليس جامه حرير خيال را زيبا تر و جذاب تر ، دل انگيزتر و پرمعناتر نموده ، آری منظومه ًً سهنديه ًً شعری است روان ، دلنشين ، پرمحتوا ، ملوديايي و درعين حال ظريف و خيال انگيز که ، اوج خلاقيت شاعرانه شهريار می باشد و ًً حاصل الهامی است که تشعشع الهی در آن تابيده است ًً م . کريمی در اين رابطه می گويد : ًً استاد در آخرين مصاحبه اش به سئوالاتی چند در اين زمينه پاسخ داده است . وی می گويد که ، سرودن شعر خارج از اراده شاعر است و ًً اگر آفريدن شعر در قدرت و توانايی شاعر بود ، بنده هر روز يک ً سهنديه ًً می سرودم ًً اما فقط يک بار طبع شاعر گل کرده و توانسته است چنين شعری بسرايد . اگثر سروده های استاد شهريار دارای شان نزول است مثل ايوای مادرم ، خاطره بهجت آباد ، خان نه نه ، آمدی جانم به قربانت .... و سهنديه که ، شاهکاريست بی نظير اما اينکه چه شان نزولی در اين منظومه جاودانه بوده است ، بهتر است از زبان خود شاعر بشنويم . شهريار درپاسخ سرايش ًً سهنديه ًً می گويد : ًً من ، اين شعر را در جواب شاعر آذربايجانی مرحوم بولود قره چورلو که ًً سهند ًً تخلص می کرد و بيش از همه در من تاثیر گذاشته بود ، سروده ام . آری سهند شاعری بود آزاده ، آن خوی اخلاقی که سهند داشت در هيچ کس نبود ، اگر خوانده باشيد در شعر حيدر بابا می گويم : حيدر بابا مرد اوغوللار دوغ گيلان ! بعلی ، سهند يک مرد بود ًً . راستی ًً سهندًً کی بود که ، شهريار را اينهمه منقلب کرده و خود را مديون او می داند و به گفته خودش ، با تاج شهرياری درمقابلش سرفرود آورده و تعظيمش می کند ؟! ًً شهريارين تاجی ايميش باشی دورموش قاباغيندا ًً بولود قره چورلو ًً سهند ًً ، آن شاعر خستگی ناپذير آذربايجان که ، ظلم و ستم و اجحاف حکومت مستبد پهلوی چون کوه سينه اش را سپر خلقش ساخته و از تهديد ها ، استنطاق ها و حتی شکجنه ها و حبس های امرای استبدادی حکومت خم به ابرو نياورد و چون کوه سهندش سرمشق و نمادی از مقاومت و پايداری گرديد در افتخارش همين بس است که ، منظومه بلند سهنديه خطاب به وی سروده شده است قره يا قارا چورلو از طايفه بزرگ اوغوز ( غوز ) می باشد که درقرن اول هجری در محال کوهستانی قاراداغ آذربايجان سکنی گزيده اند . مطلب پدر بولود بعلت نامعلومی از قاراداغ کوچ کرده و درشهر مراغه ساکن شد بولود درهمين شهر ، دريک روز بارانی چشم به حيات گشود و پدرش آن را به فال نيک گرفته ، تازه مولودش را بنام بولود مسمی کرد . بولود تحصيل ابتدايي را در مکتب خانه های شهر مراغه خوانده ، به تبريز آمده ، ضمن مشغول کار ، ادامه تحصيل نيز نموده ، باشخصيت های علمی و فرهنگی و شعرا و نويسندگانی چون استاد يحيي شيدا ، استاد عزيزی ، ايتگين ، دکتر عيسی بيگلو ، فريدون قره چورلو ، ابوصالح و... آشناشده ، درانجمن های ادبی تبريز شرکت فعال داشته ، نخستين شعرش را در مجله ًً شاعرلرمجلسی ًً انتشار داد که ، آثار جاودانه ای مثل ، ًً سازيمين سوزو ًً دردو جلد حاصل عمر پربار اوست . سهند علاوه برشعر و شاعری ، هنر دل انگيز ً آشيقی ًً نيز داشته که استاد و عاشق نوازنده سازبود و اين ميراث مقدس را که يادگاری از ًً ده ده قورقود ً می باشد نمادی از انسان ناطق دانسته و می گويد : در جامعه ای که ، زبان از سخن گفتن عاجز ماند ، بايد زخمه ها و انگشتان آغاز سخن کنند :

اورداکی ، ديل ، آغيز سؤزدن اوساندی سوروشون مطلبی تئللر سؤيله سين
دوداق دانيشارسا ، اود تـــوتـار ، يـانـار گرکدير زخمه لر ، اللر سؤيله سين

سهند از کودکی با ساز و آواز آشيقی انس گرفته و به اين موسیقی دل انگيز آذربايجانی عشق ورزيده و اين غذای لذيذ روح باخون رگ هايش عجين شده بود :

بيلميرم نـدنـديــــر آشقين سسين ائشيدن اورکــده قـالمـاز اختيــار
ان کيچيک ياشيمدان آشيق نغمه سين ائشيدن زامانلار ، توکوم بيز دورار

آری او ، دربرابر بيدادگريهای روزگارش چون کوه باصلابت سهند ايستاده ، هيچ وقت تسليم ظالمان و ستمکاران نگشت ، اما بی عدالتيها و تبعيض هايي که نسبت به ايل صديقش روامی داشتند قلب رقيق و ظريف شاعر به درد می آورده ، با خود زمزمه می کرد :

قارقيش زمانه نين قانونــلارينا قارقيش اورکلری آييرانلارا
قارقيش انسانلاری قفسه ساليب بشر حقوقوندان دم وورانلارا

راستی ، سهند دردهای جامعه اش را خوب شناخت و آن را سرود . افسوس که قلب آن شاعر فرزانه و عاشق صادق در اولين بهار آزادی (58 ) از تپيدن باز ايستاد . مکتوبی که به شاعر حيدر بابا ( استاد شهريار ) نوشته است ، اورا شهريار ملک سخن و ادب می شمارد و از شهريار ميخواهد اورا که ، يک روستائی کلاه نمدی بوده و دردستانش شکسته سازی دارد بحضور بپذيرد و به درد دلش گوش فرا دهد :

ماوی ايوانيندا ساز چالير زهره بورجوندا يای چکيب ، دايانيب کيوان
لايقی وار گيرم قصرينه منــده قيللی پاپاغيملان ، قيريــــق سازيملان

شاعر مبارز و متعصب استماع ناله شهریار

" بوردابیرشعر دار دا قالیب باغیریر مروتسیز اینسانلاری چاغیریر "

به فرياد آمده ، خود را به آب و آتش می زند تا راهی چاره به آزادی شهريارش پيدا کند :

چکيلين ، چکيلين ، يول وئرين کئچيم اوره ييم آليشيب ، آلاو ساچــــارام
شهريار بــوينــونـا زنــجير وورولار؟ ! چئينه رم ، گميرم ، دارتيب ، آچارام

بولود ، در يک چهار مصراع از همين نامه خطابه شهريار می گويد :

روغن چراغ بيگانگان شدن ديگربس است . چرا که ، وطن خودمان تاريک است و ظلمانی و در صورتی که ، برف و بورانی زمستانی خانه خودمان را فراگرفته و سرد کرده ،کانون و اوجاق ديگران را گرم نکنيم :

اؤزگه چيراغينا ياغ اولماق بسديــر دوغما ائـــللريميز قـارانليقــداديــر
يانيب ، يانديرماياق يادين اوجاغين ائويميز سويوقدور ، قيشدير ، شاختادير

آری سهند شاعری است همچون پروانه عاشق سوختن در آتش ايل و تبارخويش است نه ، در آتش ياران بی وفا او، همواره دوست داشت که ، با ايل خود بخندد و باايل خود بگريد . اديب دورانديش از انقلاب يک پارچگی مردمش که ، در راه است برای شهريار سخن می راند و آزادی و رهائی ملت غيور ايران را از قيد و بند اسارت و پاره شدن زنجير ها نويد ميدهد ًً شاعرم ، بنگر که چه شور و غوغايي است ، ملت ايران بپا خواسته و پنجه در پنجه ستمکاران و ظالمان می کوبد ، دل حزين مدار که ، زنجيرهای دست و پايمان در حال گسستن است ً :

شاعريــم ، سؤزومو غـربتـه سالمـــــا قولاغ آس دونيادا ، گؤربير نه سسدير
باغريوی سيخماسين بو ، های ، هارايلار قيريلان زنجير دير ، سينان قفس دير

شهريار ملک سخن با استماع سخنان هيجان آور سهند ، بهت زده شده، آنچنان به وجد می آيد که، سراز پا نمی شناسد چرا که ، سهند با آن ابهت و عظمتش سرتعظيم فرود آورده، خودرا روستائی کلاه نمدی و اورا شهريار خوانده است . همين جاست که طبع روان شاعر چون چشمه زلال به جوش آمده ، سهنديه را که مملو از صنايع ادبی ، ترکيبات تازه و بديع می باشد می سرايد . شاعر پراحساس و نازيک خيال کوه سهند را که نمادی از مقاومت و پايداريست مورد خطاب قرار داده ، بازبان مداحی ، حماسه سرايي می کند :

شاه داغيــم ، چال پاپاعيم ، ائل دايـاغيـم
شانلـی سهنديـم ، باشی طوفانلی سهنديـم
باشدا حیدر بابا تک قارلا ، قيروولا قاريشيب سان
سون ايپک تئللی بولودلارلا افوقده ساريشيب سان
ساواشارکن ، باريشيب سان

حقا که ، استاد محمدحسين شهريار با تصاوير زيبا و تابلوی سحر آميز و رويا گونه ای از جلوه های طبيعت کوه سهند در فصول چهار گانه ، حالات مختلف آن را که ، گاهی چادر سفيد بر سر می کشد و گاهی جامه سبزی که دست نامرئی طبيعت گلهای رنگارنگی چون قالی تبريزی در آن بافته ، پوشيده می شود ، مانند رسام ماهر و چيره دستی باقلم فسونکارش هنر نمايي می کند . راستی اگر بنا شود که ًً لامارتين ًً را ً شاعر درياچه ًً ، ًً سولی پرودوم ًً را ًً سازنده گلدان شکسته ًً ، ًً نيما ًً را ً سراينده افسانه ً ، ًً حجازی ً را ً نگارنده بابا کوهی ً بناميم ، شهريار آذربايجان را نيز بايد ً شاعر حيدربابا و سهنديه ً بناميم . بايد اعتراف کرد که در ميان آثار ترکی و حتی فارسی استاد ، ً سهنديه ً تنها منظومه ای است که بدايع و صنايع ادبی بيشتری بکار برده شده و شاهين خيال شاعر در اوج آسمانها بال و پر می زند و در ً ايوان زهره ً به نواهای الحان خواجه حافظ شيرازی گوش ميدهد که ، برای فرشتگان ساز ميزند و شعر می خواند . آری بهره مندی زنده ياد شهريار از آرايش های سخن در ً سهنديه ً هنرمندانه است و بطور استادانه از فنون بيان بويژه بدايع و ترکيبات تازه استفاده کرده است که ًً حسن تعليل ًً های بی نظير و ًً واج آرايي ًً های گوش نواز ، ًً مراعات النظير ًً های مرتب و ًً تلميحات ًً بجا در آن به اين ادعا صحه می گذارد . در تامل شعر سهنديه به آرايه های ادبی زيادی از قبيل : تشبيه ، استعاره ، مجاز ، تمثيل ، براعت مطلع ( حسن اپتدا ) ، براعت استهلال ( اشاره لطيف به مقصود و هدف اصلی ) ، لف و نشر ( امور متعدده را تفضيلا يا اجمالا ذکر کردن ) ، تنسيق الصفات ( صفات ممدوح را بطور متوالی ذکرکردن ) ، تشخيص و انطاق ( شخصيت دادن به چيز بی جان و ناطق کردن آن ) ، تلميح ( اشاره به يک داستان ملی يا مذهبی و يا اشاره به يک حديث و آيه ) ، ايهام ( به گمان انداختن ، در علم بديع کلمه يا جمله ای که دارای دو معنی 1 – دور و 2 – نزديک بوده باشد ) ، مبالغه ( غلو کردن ) ، حسن تعليل ( برای حکم داده شده علت و سبب لطيف آوردن ) مثل اين بيت : افتادگی آموز اگر طالب فيضی هرگز نخورد آب زمينی که بلند است .

واج آرايي ( تکرار صامت يا مصوت در کلام بطوريکه سخن را خوش آواز کند ) مثل آيه شريفه ًً انا فتحنا فتحا مبينا ًً يا شعر ًً کاش گشاده نبود چشم من و گوش من ًً ، تشابهات ، تکرير يا پارالئليزم paralelisme) ) و ... برخورد مي کنيم که بطور استادانه مستفاد گشته اند . اينک بررسی اين آرايه های زيبای ادبی در منظومه بی نظير ًً سهنديه ً می پردازيم البته ، نا گفته نماند که بعلت کثرت آرايه در اين منظومه ، مجبوريم بطور اختصاری به بيان آن بپردازيم .

واج آرايي : واج آرايي يا نغمه حروف عبارت است از تکرار حروف صامت يا مصوت درکلام بطوري که ، سخن را خوش آهنگ کند مثل : ًً گول گولوم ، گولسون گولوستاندا گولوم ، گوللنسين ً و استاد شهريار در ابيات زير :

قوی ياغيش ياغسادا ، ياغسين ، سئل اولوب آخسدا آخسین
قوی قلمقاشلارين اوچسون فـرلـه رلــه ، هـامی بـاخسين
باشلاريندا هئره لر وار سيلديريملار ، سره لر وار...
با حروف قاف ، غين ، سين و ر واج آرايي نموده است

او ، نه شاعر که ، داغين وصفينه مصداق اونو گؤردوم
من ، سنين تک اوجاليق مشقينه مشاق اونو گــؤردوم
عشقه ، عشق اهلينه مشتاق اونـــــــــــــو گؤردوم...

با حرف ً شين ً واج آرايي نموده است که ًً مبالغه و تشبيه ًً بيان گرديده است .

استعاره : استعاره به معنی وام گرفتن است و ًً بکار بردن لفظ در معنی مجازی باعلاقه مشابهت استعاره تحقيقيه می باشد اما استعاره بالکنايه که ، آنرا بنحو مطلق استعاره می نامند عبارت از آن است که ، اديب چيزیرا درذهن خود به چيزی شبيه کند و از مشبه به ، نام نبرد ولی يکی از لوازم آنرا به مشبه نسبت دهد ً . مثل : ابرگريه می کند يا غنچه می خندد . به ابيات زير ً سهنديه ً توجه کنيد :

هله نوروز گولو وار ، قارچيچه يين وار گله جکلر
يئل ، ياغيشدا يويونارکن ده ، گونش له گوله جکلر
اوزلرين تئز سيله جکلر...

يا :

يئل او تئللرده گزنده ، نه کوراوغلو چالی سازين
اؤرده يين خلوت ائديب گؤلده پری لرله چيمنده
قول ، قاناددان اونا آغ حؤله آچار غمزه لی قازين...

براعت مطلع يا حسن اپتدا : ً حسن اپتدا آن است که متکلم در اول کلام خود کلام نيکويي را ايراد کند که شنونده را جذب کند ً مثل :

چون عشقيم عقله قاليب اولوب ، لائبالييام فکـــر ائتمرم بو باره ده سود و زيانيمی

و در ً سهنديه ً می توان به ابيات زير اشاره کرد :

باخ ، نه حؤرمت وار اونون اؤزدئميشی تورک پاپاغیندا
شهريارين تاجی اگميش باشی دورموش قـابـاغينــدا

يا :

قودوزا ، ظاليمه قارشی سينه گرميش ، ووروشاندير
قودوزون کورکونه ظاليم بيره لرتک داريشاندير
آما وجهينده فقير خلقی اگيلميش ، سوروشاندير...

تنسيق الصفات : صفات ممدوح را بطور متوالی ذکر کردن . مثل : قل هو الله احد الله صمد لم يلد و لم يولد . و درشعر سهنديه شهريار می گويد :

اودا شعرين ، ادبين شاه داغی دی ، شانلی سهندی
اودا ، سن تک آتار اولدوزلارا شعری ايله کمندی
اودا ، سيمرغ دان آلماقدادی فندی
شعر يازاندا قلميندن باخاسان نور سپه لندی
ياشاسين شاعر افندی

تشخيص و انطاق : شخصيت دادن به چيز بی جان و آن را ناطق کردن مثل :

گؤزون جان آلماغا پيکان اله آلميش ، قاشين خنجر
ايکی بد مست آراسيندا ندن اولماز حکم زولفون

ًصراف ً

و شهریار خطاب به کوه سهند

می گوید:

گؤيدن الهام آلالی ، سری سماواته دييرسن
هله آغ کورکو بورون ، ياز دا ياشيل دوندا گييرسن
قورادان حالوا ييرسن

تلميح : در لغت به معنی اشاره با گوشه چشم است و در شعر ادب اشاره به يک داستان ملی ، مذهبی يا به يک آيه و حديث می باشد. مثل :

پيراهنی که آيد از او بوی يوسفم ترسم برادران غيورش قبا کنند

خواجه حافظ اشاره به داستان حضرت يوسف می کند که برادرانش اورا به چاه انداخته و پيراهنش را دليل برصدق گفتارشان آلوده به خونش کرده به پدرشان آوردند .

و در سهنديه استاد شهريار :
زهره نين قصر برليان ، حصاری اينجی دی ، ياقوت
قصرجادودی ، مهندس لری ً هاروت ايله ماروت ً

اوردا ً مانی ً دايانيب قالميش اوصورت لره مبهوت قاپی قوللوقچوسو هاروت يا :

نسگيل اول چرچی يه قالسين کی ، جواهر نه دی قانمير
مدنيت دبين ائيلير بدويت بير اوسانمير
بير اؤز احوالينا يانمير

حسن تعليل : حسن تعليل يعنی برای حکم داده شده علت لطيف و ظريف آوردن . مثل :

اظهار عجز دربر ظالم روا مدار اشک کباب مايه طغيان آتش است "صائب تبريزی"

شاعر ً سهنديه ً نيز حسن تعليل های زيبايي را آورده است :

آما مندن ساری سن ، آرخايين اول شانلی سهنديم ده لی جيرانلی سهنديم
من ، داها عرش اعلا کؤلگه سی تک بير آغاجيم وار
الده موسی کيمی فرعونه غنيم بير آغاجيم وار حره جيم يوخ فره جيم وار
من ، علی اوغلويام ، آزاده لرين مردی مرادی...

استاد شهرياردر ابيات فوق خطاب به سهند می گويد : از سوی من خاطرت جمع باشد ، نمی خواهد نگران من باشی . چرا که ، عرش اعلای حضرت حق همچون درختی بر سرمن سايه انداخته و در دستم عصايي موسی را دارم ، من شرح صدر دارم نه ضيق صدر از همه مهمتر اينکه ، من فرزند کسی هستم که مراد و مرشد آزادگان است ( اشاره سيد بودن خويش می کند )

روحش شاد و مزارش پرنور باد

ابو طالب اللهیاری"توتقون "


منابع و موخذ :



1 – سهنديه شهريار م – کريمی


2 – مجموعه مقالات صراف سخن دکتر داود رضايي


3 – سازيمين سؤزو ج 1 و 2


4 – فصلنامه ادبی ، فرهنگی و هنری گونش ( ويژه نامه همايش استاد شهريار )


5 – نشريه فرهنگی و ادبی دانشجويي حيدربابا ( سال اول شماره دوم )


6 – ويژه نامه شهريار سخن هفته نامه اختر