اول، یك گروه جاسوس كه از دستورات ما پیروی كنند در كشور آمریكا مستقر میكنیم. سپس آنها را در راس امور قرار میدهیم و با كمك آنها به سه دستورالعمل زیر عمل میكنیم:
1- دخترها و پسرها را از همان كودكستان از هم جدا میكنیم تا از همان زمان، همگی آنها تبدیل به انسانهای مریضی شوند و تا سطح كمی كمتر از دیوانگی به پیش روند. مثلا پسرها فكر كنند دخترها چقدر جاذبه دارند، چقدر متفاوتند، چقدر فرشتهاند، ولی غیر قابل دستیابیند، نمیتوانم با آنها حرف یا قدم بزنم و همین افكار را هم دخترها نسبت به پسرها پیدا خواهند كرد. بعد كه همه را تا آخر عمر مریض كردیم تا به چیزی جز جنس مخالف نیاندیشند كلیه ثروت مادی و معنویشان را غارت میكنیم.
2- علومانسانی را بیحیثیت میكنیم. كاری میكنیم تا آمریكاییها، رشتههای علومانسانی را مسخره كنند و سخیف بشمارند.
دستور میدهیم، به فارغ التحصیلان رشتههای: فلسفه، مدیریت، جامعهشناسی، اقتصاد، روانشناسی، حقوق، قضاوت و ... ، كار ندهند و بیشترشان، سالها دنبال كار بگردند.
در عوض، رشتههای فنیمهندسی، پزشكی و دندانپزشكی را خیلی پررونق و پولساز میكنیم.
میگوییم علومانسانی مربوط به انسانهای خنگ و لات است. سپس، مغزها را میبریم رشتههای مهندسی، پزشكی و دندانپزشكی.
به دلیل اینكه بچههای علومانسانی از استعدادهای متوسط به پایین انتخاب شدهاند توانایی حل مشكلات مدیریتی و اجتماعی را نخواهند داشت، بنابراین آمریكاییان مجبور میشوند بااستعدادترها كه درس این كار را نخواندهاند مثل مهندسها و دندانپزشكها را بگذارند كار مدیریت بكنند.
تمام كارهای مدیریتی كشور به جای اینكه دست مدیران بیفتد، به مهندسان و پزشكان و دندانپزشكان سپرده میشود.
فیلسوفی وجود نخواهد داشت كه تئوریهای عقلانی را به جامعه عرضه كند.
جامعهشناس قوی برای حل مشكلات جامعه به وجود نخواهد آمد.
یك وكیل و حقوقدان باهوش و خبره نخواهند داشت و الی آخر، در نتیجه كشور درست اداره نشده و همه ارگانها و سازمانهایش از هم میپاشد.
سپس ما ایرانیان وارد عمل می شویم و تمام آن استعدادهای آمریكا كه در رشتههای مهندسی مثل: فیزیك، فضا، نانو، مكانیك، برق و ... تحصیل كردهاند را دعوتنامه میزنیم تا بیایند كشور ما، مفت و مجانی شروع به كار كنند.
روزی 15 ساعت از آنها، كار خرحمالی می كشیم و گاهی هم توی سرشان میزنیم كه اگر به كار زیادت اعتراض كنی، مجوز اقامتت را میگیریم و تو مجبور میشوی به همان دیوانهخانهی آمریكا باز گردی. آنوقت است كه وی مثل اسب، شروع به كار میكند و دم نمیزند تا روز مرگ.
3- موسیقی را كلا از مدارس حذف میكنیم.
اولا ً، وقتی موسیقی خوب، از كشورشان حذف میشود، جای آنرا افسردگی و دلمردگی خواهد گرفت. دوما ً همگی نسبت به موسیقی، بیسواد میشوند و فرق ما ما ی گاو و موسیقی بتهوون را نخواهند فهمید و همین موضوع به ما كمك میكند تا بهتر بتوانیم آنها را نسبت به خوانندههای خودمان علاقمند و عاشق كنیم. تا مثلا وقتی اسم یكی از خوانندههای ما را میشنوند از حس حقارت، حتی نتوانند حرف بزنند. آنوقت است كه عاشق كشور ما، موسیقی ما، فرهنگ ما، فیلمهای ما و كلا عاشق ما میشوند و ما تا میتوانیم، از این قضیه سوءاستفاده خواهیم كرد.
به این صورت است كه شما می توانید آمریكا را ظرف 30 سال نابود كنید.
این بود انشای من برای نابود كردن آمریكا....