نوشته اصلی از سوی
pary66
شاید...
اما اگر زندگی رو یک فرصت بدونیم که تکرار پذیر نیست و البته ما هیچ محدودیتی در انجام امور نداریم و میتوانیم لذت ببریم بدون اینکه نگران مواخذه باشیم در نهایت ترسی در کارنخواهد بود چون پذیرفتیم زندگی مادی فقط همین جاست وقتی به انتها برسیم اتفاقا خوشنودیم چون گذشته پرباری داشتیم . کیفیت زندگی مهمه .
پری جان شما فراموش کردهاید انگار، ولی همه ما یک چیزی به نام "وژدان" هم داریم! در کنار آن
نمیشود که آدم همینجوری سر خودش را پایین انداخته و هر کاری میخواهد بکند. اگر من
بخواهم هر کاری بکنم، اگر دیگری بخواهد هر کاری بکند که سنگ روی سنگ بند نمیشود!
این برداشتی نادرست و خام هست که مردم از ترس پادافره (= مجازات) کار درست را انجام میدهند که بس
چرته، به یاد دارم در یکی از شهرهای هلند برای آزمایش یک هفته همهی نشانههای راهنمایی رانندگی را
جمع کرده بودند و گذاشته بودند هر کس با دانش خودش از قانونها و بی نگرانی از پادافره در شهر رانندگی کند.
بر پاد چنین پیشبینیهای نابخردانهای که اگر تابلوی راهنمایی رانندگی نباشد یا اگر ترس از جریمه
نباشد مردم مانند نمیدانم جانور! رانندگی میکنند و یکدیگر را میکشند و زمین به خون کشیده میشود و
این داستانهای سوزناک دیگر، در هفته نامبرده همه مردم در آسایش و آرامش همیشگی رانندگی کردند
و هتا در آمد که
بهتر از زمانیکه تابلوها بود رانندگی میکردند، زیرا شمار فراوان
تابلوهای نامبرده بیشتر زمانها به جای کمک "حواس" رانندهها را پرت میکردهاند!
از آزمایش این فرجامیابی را کردند:
شمار تابلوهای راهنمایی رانندگی باید کاهش یابد.
ولی یک برداشت دیگری هم میشد کرد:
نباید بالای سر مردم حتما "زور" باشد تا کار درست را بکنند.
همه آدها به خودی خود نیکسرشت* هستند و کار درست را انجام میدهند، نیازی به ترس از یک خدای
(...)
* در زبان پارسی واژه "آدم" همان "هومن" است که از هو+منش گرفته شده، مانند دُژ+منش (—> دُشمن)
که چمی وارونه دُشمن داشته و به چَم کسی است که منش (شخصیت) نیک و والای دارد.