از بچه ها خوشم نمی آید.
شاید چون یادآور کودکی سخت و تحقیرآمیز خودم هستند.
اما من دیگر آنقدر احساسی نیستم. قدرت عقل و خرد و روانم بیش از اینهاست.
اما همچنان یادآوری آن دوران تلخ است.
ولی دلیل اینکه کودکی را پست ترین دوران حیات انسان میدانم این نیست.
کودک حقیر و نادان و احمق و آسیب پذیر است. ضعیف است.
چقدر هم باید خرجش کنی تا یک چیز بشود. چقدر دردسر. چقدر رنج و هزینه.
البته بزرگسالش هم پرهزینه است. بطور کلی انسان موجود پرهزینه ایست (و به این اکتفا نکرده و دارد کرهء زمین را هم به سرعت تحلیل میبرد).
در قرآن آیه ای آمده به این مضمون که از میان شما کسی هست که به پست ترین عمر بازش میگردانیم (تازگی شنیدم یکی بجای «بازش میگردانیم» میگفت «ردش میکنیم»).
حال تفسیر آخوندها این بوده که این دوران پیری است و منظور اینست که به دورهء پیری میرسند.
خب اینهم تفسیری است.
اما بنظر من پست ترین دورهء حیات انسان همان کودکی است.
و دلایل منطقی برای این وجود دارد.
بطور مثال در دوران پیری آدم حداقل عقل و شعور و دانش و تجربه دارد.
و اصلا چه کسی گفته است پیری همهء افراد آخر درپیت است؟
بعضی ها هم پیری بهتری دارند.
و در یک کتاب یکی از مکاتب عرفانی که دربارهء زندگی های چندگانه بود چنین خواندم که منظور از آن آیه همان بازگشت به زندگی زمینی و دوباره طفل شدن است.
بهرحال من از کودکان خوشم نمی آید.
یعنی بنظر من ارزش یک بزرگسال خیلی بیشتر است. بخصوص اگر موفق بوده باشد.
وای چقدر هم بد است اگر انسان به زندگی برگردد و دوباره بچه شود! مثل یک پسرفت تمام عیار است!!
دوباره ضعف و تحقیر و رنج و تهدید. دوباره درس خواندن. دوباره بزرگ شدن. دوباره یاد گرفتن. دوباره تلاش کردن.
اینقدر دانستیم و از خطرات و انحرافات بسیار جستیم.
امیدوارم دوباره گرفتار نشویم.
میگویند وقتی روح دوباره به زمین تبعید میشود ضربه بسیار سنگینی است برایش.
البته من مذهبی نیستم. ولی معنوی هستم. یک معنوی که قبول میکند که ممکن است همهء اینها هم کشک باشد یا حداقل طوری دیگری باشد. خب همه چیز ممکن است.
من ترکیبی از همهء این تفکرات هستم و بصورت شناور فکر و زندگی میکنم.
بنظرم این با واقعیت تطابق بیشتری دارد.