بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
مهربد من خودم که پاسپورت گرفتم اجازه پدر نمیخواست.
دوستم (چادریه و خیلی مذهبی، جوری که رهبر رو بیشتر از باباش دوست داره) بهم میگه چیکار کنم سکته کنی، بیفتی بمیری؟
فقط به خاطر اعتقاداتش
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
زمانی بود که دختران مجرد برای گرفتن پاسپورت هم باید اجازه ی پدر رو میداشتند.
الان اینطور نیست یعنی پاسپورت میدن اما موقعی که میخوای پاتو از کشور بزاری بیرون اون موقع باید اذن پدر رو کنی
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
حسودی میکنه بهم، صمیمی ترین دوستش اومده شده دوست صمیمی من و علاقه ای به اینکه بره پیشش نداره زیاد. کلا سه تا چادری هستن، دوستای منن، اینا همه جا میخوان منو ضایع کنن ولی همیشه خودشون ضایع میشن. بعضی از مذهبیا خیلی کینه و عقده دارن. منم هی تصمیم میگیرم زیاد تو روشون نخندم، هی یادم میره.
هماکنون 9 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 9 مهمان)